ایران پژوهی
در رویارویی ِ فرهنگها
- ايران پژوهي
- نمایش از چهارشنبه, 10 فروردين 1390 16:23
- مهدی شمسایی
- بازدید: 4787
در مقام سنجشِ تمدنهای باستان، همواره به دو نماد ایران هخامنشی و دولتشهرهای ایونی (یونان) برمیخوریم، که نمایندۀ تمدن خاور و باختر ميباشند. این سنجش با نامهای ایرانِ اشکانی- ساسانی و امپراتوری روم در جهان کهن دنبال میشود. پس در این نوشتار میکوشیم تا نگرشی هر چند گذرا بر جایگاه دانش و شیوۀ برخورد با انسانها در این دو فرهنگ داشته باشیم.
Upcoming 2021 Nike Dunk Release Dates - nike tiempo ii jersey green black friday specials - CopperbridgemediaShops | Latest Nike Dunk Low NH “Winter Solstice” Team Orange/Orange - 800 - Crimson Bliss 2021 For Sale DO6723 - nike off white blazer coalb women shoes outlet
این نوشتار پیشتر در رویه های 42و43 از شماره ی 65 ماهنامه ی خواندنی منتشر شده است.
ناشنوا تر از ناشنوا،در قبال صدای حقیقت، مُفسری است که نمیخواهد یا نمیتواند حقیقت را درک کند (استاد امیر مهدی بدیع -یونانیان و بربرها- جلد پنج- دفتر1-رویه347)
سرزمین ایران در درازنای تاریخِ چندهزار ساله خود، رخدادهای بسیاری را از سر گذرانده، و از برای جای گرفتن در چهارراه جهانی، مورد یورش اقوام بدوی بسیاری مانند: مقدونیها، عربها، مغولها و... نيز جهانخوارانی به مانند: روسها و انگلیسها بوده است.
هر چند همواره سَروِ برومند ایران، فشارِ این تندبادها را پشت سر نهاده است، اما این یورش ها، با خود کشتارها، کتاب سوزیها و ویرانیهایی را به دنبال داشته که دست ما را از بسیاری اسناد و نوشتار گذشتگان کوتاه کرده.
همانا،گواه ما در این راستا نوشتارهای بر پوست گاوهایی است که اسکندر گُجستک، فرمان ترجمه آن به یونانی را میدهد و سپس آنها را میسوزاند، و یا کتابسوزیهایی که تازیان بارها به آن دست زدند. و همچنین ویرانگریهایی که مغولان به آن می بالیدند.
با این همه هنوز بننبشتهای(اسناد و مدارک) بسیاری بر جا مانده که میزان سنجش ما در رویارویی میان فرهنگها خواهد بود. در این ميان و در مقام سنجشِ تمدنهای باستان، همواره به دو نماد ایران هخامنشی و دولتشهرهای ایونی (یونان) برمیخوریم، که نمایندۀ تمدن خاور و باختر ميباشند. این سنجش با نامهای ایرانِ اشکانی- ساسانی و امپراتوری روم در جهان کهن دنبال میشود. پس در این نوشتار میکوشیم تا نگرشی هر چند گذرا بر جایگاه دانش و شیوۀ برخورد با انسانها در این دو فرهنگ داشته باشیم.
در اينجا از آیین پرستش خدایان آغاز میکنیم، آیینی که نمودی از خود را در برخوردهای میان دو فرهنگ نشان داده است، زیرا:
"با نگاهی به مراسم مذهبی آنان (ايونیها)، میبینیم كه قربانی کردن انسانها و حتا آدمخواری در هنگام جنگ با ایرانیان انجام میشود و تا سدهها ادامه دارد. قربانی کردن نجیبزادگان دربند پارسی (ايرانی)، بیچون و چرا برای آنان مقدس بوده است"(1).
این قربانیها برای خدایان گوناگون {ارباب انواع} یونان مانند: زئوس- آفرودویت- آتنه- هرمس- آپولو و ... انجام میشد که همسر یکدیگر را میدزدیدند، خشم و کین میآوردند و دروغ میگفتند و مردمانی که آنها را میپرستیدند، زشتترین پاژنامها (لقب) را به آنها نسبت میدادند(2). چنین بود که زندگی خود را نیز نمودی از زندگی این خدایان میساختند، در دیگر سو ایرانیان را میبینیم که بنا به گفتهی کسانی مانند هرودت:
"آنان خداوند را که ورای کالبد جسمانی بود، میستودند و برای خدای خود تندیس نمیساختند" (3) همچنین می توانیم به فروردین یشت و هرمزد یشت نگاهی بیندازیم جایی که خداوند را ورای ماده میخواند.
در این میان می توان از تاثیر این اندیشه ها در شیوه ی رفتار با انسانها، نمونه آورد و اشاره کرد.
پلوتارک مینویسد:
همچنان که تمیستوکل{فرمانروای آتنی} برای خدایان قربانی می کرد، سه جوان زندانی برایش آوردند که بسیار زیبا چهره و آراسته به جامه ها و جواهر بودند و گفته می شد که فرزندان شاه هستند{این رخداد در زمان جنگ خشایارشا با آتنی هاست } جمع حاضر بنابر رسم خود به پیشگاه خدا به نیایش پرداخته و سه زندانی را به قربانگاه نزدیک کرده و آنان را قربانی کردند.(4)
همچنین در جایی دیگر میخوانیم که در زمان داریوش بزرگ، سه سفیر ایرانی را که به اسپارت فرستاده شده بودند مورد تهاجم قرار داده و آنها را میکشند، پس از این واقعه اسپارت دچار دوره ای از خشکسالی و کم مهری طبیعی میشود در اینجا که اسپارتیها این سختی را به سبب خون ریخته شده ی سه سفیر ایران می دانند برای جبران این اقدام سه تن از جوانان خود را به دربار شاهنشاه وقت ایران و فرزند داریوش بزرگ، خشایارشا می فرستند تا با قربانی کردن جان آنها، از زیر بار خون سفیر های ایران به در آیند. اما خشایار شاه با بخشش اسپارتیها می گوید(5): کاری را که شایسته ی سرزنش می دانم خود انجام نمی دهم. این رفتار، تنها بخششی از سوی خشایارشا نیست؛ بلکه نمودی از دو فرهنگ گوناگون است که یکی قربانی کردن را در راستای کینه توزی دینی خود انجام میدهد و دیگری بخشش و راستی را سر لوحه ی رفتار خود دارد.
نگاهی گذرا به پرورش جوانان و تاثیر آن در رفتار ِ آنان، در فرهنگ پیش رفتهی ایران و نگرش یونانیها بسیاری از نکاتِ تاریک را روشن میکند:
پییر دو وامبه در کتاب فرهنگ تمدن یونانی دربارۀ اسپارت می گوید:
"زندگی این جنگجویان اشتراکی بود و خانواده در آن هیچ سهمی نداشت ... کودک هم، از زمان تولد به جامعه تعلق داشت، نه پدرش؛ و نمایندگان دولت تصمیم میگرفتند که کودک بمیرد یا زنده بماند. پسر بچهها را به محض رسیدن به 7 سالگی از مادر جدا میکردند و برای اینکه مرد شود، جدا زندگی میکرد و روی زمین سخت میخوابید و از راه دزدی زندگی میکرد و حتا طبق رسمی، با ریختن خون هیلوتها (بردگان اسپارتی) ... کسب شایستگی مردانه میکرد"(6). پس روشن است، کسی که در این فرهنگ خشن و سخت پرورده شود باید به گفتهی افلاطون بر این باور باشد که: "هرکس دشمن دیگری است، چه در زندگی شخصی و چه در زندگی اجتماعی"(8). این را بسنجید با سخنی از هرودوت دربارۀ ايرانيان، هنگامی که میگوید: "هیچ ایرانی اجازه ندارد هنگام قربانی کردن، تنها برای خود خیر و برکت بخواهد، بلکه باید برای نیکبختی همه ایرانیان ... نیایش کند. زیرا خود جزیی از آنان است."
همین دشمن انگاری افلاطونی سبب می شود که در ازای هر خطا بزرگترین فرمانروایان آتنی زندگی خود را از دست بدهند بدینسان که:
میلیتیاد فرمانروای آتننیان در ماراتون در زندان می میرد، لئونیداس فروانروای اسپارت در ترموپیل را محکوم به مرگ میکنند، تمیستوکل فرمانروای اسپارت در آرته میزیون به ایران پناهنده میشود و پئوزیناس فرمانروای آتنی پلاته را زنده به گور میکنند، اهمیت این نام ها را تنها با یک جمله از دیودور می توان درک کرد زمانی که می گوید:بزرگترین مردی که در میان یونانیان آشکار شده تمیستوکل است(8) همان فردی که ناچار به ایران پناه می آورد تا از مجازات در امان بماند، با این مقدمه می توان درک کرد که چرا اسکندر پیش از لشکر کشی به ایران (9):تمام خویشان و بستگان و...حتی کسانی را که گمان میکرد شایستگی فرمانروایی دارند؛ را کشت. چرا که فرهنگ، فرهنگی است که باید کشت تا زنده ماند و فرهنگی است که باید رشک ورزید و خود را دید تا در اوج ماند، این نوع رفتار درمقابل رفتار ایرانیانی است که بنا به گفته هرودوت(10): به شخص شاه هم اجازه نمی دهند که کسی را تنها بابت یک خطا محکوم به مرگ کند یا هیچ یک از پارسیان یکی از خدمتگذارانش را تنها بابت یک خطا به کیفری جبران ناپذیر محکوم نمی کند، اگر پس از بررسی نظر داده شود که بدکاریهاش بیشتر از خدماتش هستند آن وقت میتوان به خشم و آزادی عمل کرد.
کشتار اسکندر را بسنجید با این بزرگ منشی کورش بزرگ آنجا که گزنفون گواهی میدهد که (11): کروزوس پس از شکست از کورش بزرگ او را از دور بدید سر تعظیم فرو آورد و گفت: سلام بر تو ای پادشاه و ارباب من، سرنوشت تو را پیروز گردانیده و من را مستحق تحمل چنین وضع پر ادباری نموده است،کورش بزرگ پاسخ داد: سلام بر تو ای کروزوس ما هر دو انسان هستیم، آیا نصیحتی داری به من بگویی؟ این رفتار گواهی بر این سخن افلاطون نیز هست آنگاه که در رساله قوانین میگوید(12) : اگر در میان پارسیان کسی باشد که بتواند پیشنهاد بدهد شاه به او حسد نمی برد... و همه ی کسانی که به او پندهای خردمندانه بدهند را محترم می شمارد، در واقع اشاره دارد به سنجش اعمال هر فرد در ترازوی داد ،ااشاره دارد به اصل انسان گرایی در مقابل قدرتگرایی یونانی.
از سوی دیگر با نگاهی به آیین پرورش کودکان در ایران، در مییابیم که(13): "ایرانیان، نخست آیینی، را به کودکانشان آموزش میدادند که در زندگی راست بگویند"، افلاطون در رساله قوانین میگوید(14): "ایرانیان از کودکی به فرزندان خود آموزش میدهند که بتوانند: 1. سوارکارانی ماهر باشند 2. رازهای پیامبر خود، خداپرستی و آیین کشورداری را به کار ببرند و در زندگی مگر راست نگویند. آنان به کودکان خود میآموزند که تن به هواپرستی ندهند و به آزادگی خو بگیرند. آنها یاد میگیرند که بیباک باشند، زیرا با راه دادن ترس در دل است که آدمی آزادی خود را از دست میدهد و دستاورد این آموزشها، کسی مانند کوروش بزرگ است، کسی که "... در سپهکشی به هیچ جا پیشگام نیست (در پیکار لیدی آغازگر دشمنی، کروزوس است، در گشودن بابل، از سوی کاهنان دعوت میشود. مردوک در پی فرمانروایی دادگر در همة کشورها به جستوجو پرداخت. به جستوجوی شاهی خوب که او را یاری دهد ... از این رو او، کوروش را برانگیخت تا راه بابِل را در پیش گیرد، و خود چونان یاوری راستین دوشادوش او گام برمیداشت.- منشور کوروش، بندهای 12 و 15). اوهمه جا پیروز است و هیچ یک از فرمانروایانِ شکستخورده را نمیکُشد، بلکه به ایشان خانه و زمین و ماهیانه میبخشد که بتوانند به آسودگی زندگی کنند. همه جا دینها را گرامی میدارد و حتا به رهایی اقلیتهای دینی میشتابد و آنان فَرنام «مسیح – رهاییبخش» را به وی میدهند. همه جا فرهنگساز است، نه فرهنگسوز و نخستین منشور حقوق بشر را بنیان مینهد ... هیچ یک از اینها از روی تصادف نیست ..." همه اینها وامدار آموزشهای جامعهسالارانه و پیشرفتهی ایرانی است و بر پایه همین چارچوب است که داریوش بزرگ می گوید(15): "به خواست اهورامزدا، چنانم که راستی را دوست دارم و از دروغ رویگردانم، دوست ندارم که ناتوانی از ستم در رنج باشد ... آنچه را که درست است من آن را دوست دارم، من دوست و برده دروغ نیستم، من بدخشم نیستم، نیز هنگامی که خشم مرا برمیانگیزد آن را فرو مینشانم، من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم" .
مهدی شمسایی لشکریانی
دی ماه 1389
پی نوشتها:
1. یونانیان و بربرها- جلد4رویه96
2.برای نمونه نگاه کنید: تاریخ هرودوت، تاریخ طبیعی دین از دیوید هیوم، فلسفۀ تاریخ هگل، کتابهای مختلف استورهشناسی یونان، ایلیاد و اودیسه و...
3.تاریخ ده هزار ساله ایران-جلد 1- رویه 90- عبدالعظیم رضایی
4. یونانیان و بربرها-جلد5-دفتر یک-رویه150
5. همان-دفتر3-رویه17
6. همان- دفتر1- رویه164
7. افلاطون کتاب یکم- رویه 625 و626 به نقل از یونانیان و بربرها جلد4- ا- دفتر 2- رویه 364
8. یونانیان و بربرها-ج5-دفتر1-ص210
9. همان-جلد 2-رویه60
10. همان-ج5- دفتر یک-ص334
11. کورش نامه-کتاب هفتم-فصل دوم-ص203
12. یونانیان و بربرها- ج3-ص 190
13. همان-دفتر نخست-رویه 57- سخنی ازسقراط
14. همان- جلد4-دفتر دوم - رویه381
15. از زبان داریوش- هاید ماری کخ- رویه346
دراین جستار از نوشتارهای زیر نیز بهرۀ فراوان بردهام:
(*)علم یونانی، جهل ایرانی، عدل عباسی- مرتضی ثاقب فر- ماهنامه دانشمند، مهر1370 (مقاله)
(**)ما نیازمند فهمی درست از خود و غرب هستیم- مرتضی ثاقب فر- فصلنامه فروزش (شمارۀ دوّم، بهار1388)