دوشنبه, 14ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی تیره‌های ایرانی گفتاری درباره بلوچ و بلوچستان

تیره‌های ایرانی

گفتاری درباره بلوچ و بلوچستان

برگرفته از تارنمای بنیاد نیشابور

 

استاد فریدون جنیدی

آریائیان باستان، آنانکه پیش از یورش بابل باستان (= اژی دهاک، ضحاک) میزیستند، همه از یک نژاد بودند و نژاده... و هیچ نشان، از تیره‌های گوناگون در میان آنان، در دست نیست.


پس از پیروزی فریدون بر ضحاک ]شش هزار سال پیش[ با گرم شدن هوا و کم شدنِ نم، در ایران، دو تیره از آریائیان در جست‌وجوی آبشخور و کشتزار بسوی اروپای امروزین، و آسیای میانه رهسپار گشتند.

گروه نخست در «اوستا»، کهنترین نامة آریاییان جهان: amirias «سَئیریمَ» sairima نامیده شدند که در زبان پهلوی «سَرم» و در زبان فارسی «سلم» خوانده می‌شوند، و اینان همان تیرة «سرمیتان»اند که در پژوهش‌های اروپائیان نیز از آنان یاد می‌شود.
گروه دویم که به آسیای میانین رفتند، ayriut «تور» نام گرفتند که، نام توران را بر کشور خویش نهادند.
گروه سیم که در میهن ماندند و سختی‌های گرما و خشکسالی را بجان خریدند، و مهر ایران را برتر از دشواریهای زندگی بشمار آوردند، با نام «ایرج» از آنان یاد می‌شود، که در زبان پهلوی «اِیریچ» خوانده می‌شوند، و واژة ayria «اَئیرْیَ» اوستایی، یا «اِیر» و ایران فارسی از آن برگرفته شده است.
چون... کوچندگان با سختی‌های زندگی در سرزمینهای تازه، یاد کشور میانین در دلشان زنده شد، آهنگ ایران کردند، و ایرج را کشتند!... و نخستین کسان که به خونخواهی ایرج برخاستند، باشندگان «کوه مانوش» ]کوهی که دماوند در میانة آنست[ بودند، که در اوستا از آنان با نام arqic CUnAm «مانوش چیثرَ» و در پهلوی سوفـﻠﺕاا «مانوش چیتر» و در زبان فارسی منوشچهر، یا منوچهر یاد شده است.
arqic چیثرَ در اوستا «چیتر» در پهلوی و «چهر» در زبان فارسی برابر است با «نژاد»... و از آنجا که نژاد کسان؛ در روی یا رُخِ آنان پدیدار می‌شود. در زبان فارسی، نرم‌نرم... این واژه بجای «رخ» بکار گرفته شد، با آوای «چهره».
چون در آن هنگام؛ باشندگان البرز مرکزی با نام «نژاد مانوش»، شناخته می‌شوند، روشن است که در دیگر مرزهای ایران نیز بایستی دودمانها، و تیره‌ها و نژادها، شناخته شوند! و چنانچه منوچهر نام یک تیرة ایرانی است ]که در آنزمان پادشاهی ایرانی در دست ایشان بود[، دیگر نام‌های آن هنگام با پاژنام ]= لقب، عنوان[ «پهلوان» هر یک، نمادِ یکی از تیره‌های ایرانی است که در نبرد منوچهر با دشمنان ]سلم و تور[ جنگیدند، و بر آنان پیروز شدند.
پهلوانان نامبردار که در آن نبرد همراه «نژاد مانوش» بودند، در خراسان ]مشرق[ «سام» پهلوان و در خوروران ]= مغرب[ «قارن» یا «کارَن» فرزند «کاوه» بشمار میروند، و چنین آرایش سپاه، نشان آن دارد که ایرانیان میانین بهمراه ایرانیان خراسان در خوروران همگی در نبرد، هنباز بوده‌اند.
در پایان هنگام منوچهر – تیره‌ها بیشتر می‌شوند، و نام زال پهلوان سیستان، کشواد فرزند دیگر کاوه به آنها افزوده می‌شود که خود نشان از گسترش دودمانها دارد.
یک دوره پس از آن، هنگامی است که نام‌های زال، توس، گودرز، گیو، فریبرز، زنگه شاوران،... پدیدار می‌شوند، و آنکس که در این پژوهش بنام او نیازمندیم گودرز پهلوان پیر ایران است که در شاهنامه از وی با پاژنام فرّ آزادگان ]= ایرانیان[ یاد شده است:

چنین گفت؛ کان، فرّ آزادگان سپهدار، گودرز کشوادگان


گودرز شاهنامه، در زبان پهلوی گوتَرز gôtarz خوانده می‌شود که بخش نخست آن گوت است که نام دودمانی بزرگ در خوروران ایران باشد، و در این هنگام، نوشته‌های همسایگان ایران نیز بیاری ما می‌آیند، که از این نام، بگونه «گوتی»، یا «گوتیوم» یاد کرده‌اند.


آنان از تیره‌ای که پیشتر از گوتیوم؛ بر سرزمینهای خوروَرانی ایران ]کردستان، آذربایجان، لرستان[ فرمان می‌رانده‌اند با نام کِشوو kešvô یاد کرده‌اند، و شاهنامه نیز گودرز را «گودرز کشوادگان» میخواند.
دیگر پهلوانان ایران را یک یا دو فرزند بیش نبوده است، اما از شاهنامه پیدا است که گودرز را فرزندان بسیار بوده، و گاهگاه از هفتاد فرزند وی نام می‌برند.
چو گودرز و هفتاد پورِ گزین همه نامداران با آفرین
و چنین می‌نماید که کوهستان اَبَرسِن ]که با نام یونانی زاگرس خوانده می‌شود[ و سرزمینهای سرسبز و پردرخت آن، بگسترش دودمانها یاری رسانده است و بزرگترین فرزندان گودرز، «گیو» است که پهلوان لرستان بود، و شگفتا که هنوز در میان لران، که تیره‌ها با پسوند «وند» نامیده می‌شوند، همچون «فولادوند» «شیرک وند» «سکوَند» «مَکوند»... یک تیرة بزرگ؛ هنوز «گُوت وند» نامیده می‌شود که یادگار نام و گوتی و گوتیوم است! گسترش دودمان‌های وابسته بگودرز، چنانکه یادآوری شد، بیش از همة دودمانهای ایرانی بوده است، چنانکه افزون بر دودمان‌های «لر» و «لَک» که نزدیکترین دودمان‌ها به گودرز و کردستان‌اند، در خراسان نیز از یکی از پسران گودرز بنام «گژدهم» آگاهی داریم، افزون بر وی «بیژن» نبیرة گودرز در بجنور و بیهق میزیسته، و در آذربایجان نیز:
سپاهی که از بردع و اَرْدَبِیل پسِ پشتِ گودرز بودند خیل
دیگر فرزند نامبردار گودرز «رُهّام» است که در شاهنامه بیشتر؛ با پاژنام «شیر» از وی یاد شده است... و همین پهلوان است که نیای بلوچان گرامی است!
در یک نامة کهن پهلوی بنام نامکی شَتریهائی اِیران، که صادق هدایت، نخستین بار، آنرا با نام «نامه شهرستانهای ایرانی» بفارسی ترجمه کرد، و اکنون با همین نام، شناخته می‌شود، دربارة رهّام چنین آمده است:
«فـت‌اضتو : ﴽﺪوت جخدغم : ک‌تﴽﻠو ی‌ات لاا ﺔ صدغفق ی‌غفدغ غضل‌ﴽﻠ اج ت‌اا وحت خل‌فدغ ﺋﺒک‌خدغیو خل‌ تسﻬ ضت‌اﺑ ﺑاغ ی‌ات.
«شتریستانی رَخوت، رَهامی گوترزان کرت، پَت هان گاس کاش اسپورَچ نَر(ی) تور اُوژت، اوش یبْگوخاکان هَچ آنوذ سْتُوْ بکَرت»
که ترجمة آن چنین است:
شهرستان رَخوت را رهام گودرزان بساخت، بدان جای که «اسپورچ» پهلوان تورانی را بکشت و یبغوخاقان را از آنجا ستوه کرد (بستوهانید)
اما شهرستان «رَخوت» که در این نامه آمده است، بزبان فارسی «رَخود» خوانده می‌شود «گردیزی» در زین‌الاخبار، اندر کار یعقوب لیث سیستانی گوید:
«پس، از سیستان به بُست آمد، و بُست را بگرفت، و از آنجا به پنجوای و تگین‌آباد آمد، و با؛ رتبیل حرب کرد، و حیله ساخت، و رتبیل را بکشت ]بگرفت، درست می‌نماید، زیرا که رتبیل نام شهری بوده است[، و پنجوای و «رخود» را بگرفت، و از آنجا بغزنین آمد»
از نام «رَخود» یا «رَخوت» در سنگنوشته‌های داریوش آنجا که خشترپات (بگفتار یونانی ساتراپ)‌های شاهنشاهی هخامنشی را برمی‌شمرد، با نام «رخج»، همواره کنار «گَدارَ» (= قندهار) یاد شده است! و شایستة نگرش است که در کنار نام رخوت و رخود در نامه‌های پس از اسلام، گاهگاه از نام رخج نیز یاد شده است: «امیر محمد (برادر و زندانی مسعود غزنوی)... بر قلعة رخج آوردند و بنشاندند»
امروز، برادران پشتون؛ در آن سرزمین‌ها بسیار شده‌اند، تا آنجا که قندهار، با داشتنِ گروه درخورِ نگرشی از تاجیکان، بگونه کانونی از پشتون نژادان درآمده است، اما هزار سال پیش چنین نبوده است و عبدالحی حبیبی که خود پشتون و پیشتاز پشتون‌گرایی بود، در زیرنویس کاروانسرای «ماریگله» چنین آورده است:
«ماریگله با ز بَر گاف، کُتل کوچکیست در 35 میلی ماورای شرقی دریا ]رود[ سند، بین تکسیلا، و راولپندی، که نقطة نهایی گندهار و کشور پشتون شمرده می‌شود، و تاکنون بهمین نام معروف است»
از گفتارهای یادشده چنین بر می‌آید که گروهی از نژاد گودرز نیز، بسوی سرزمین‌های جنوبی سیستان و نیمروزان (بلوچستان کنونی) کوچ کرده‌اند، و زبان آنان نیز کهن، و در بسا واژه‌ها همسان زبانهای کردی است و گاهگاه در برخی واژه‌ها کهن‌تر از کردی نیز هست.

نمونه چند واژة ایرانی را برمی‌رسیم:
اوستایی: کَئینین kainin
پهلوی: کَنِیچَک kanēčak
بلوچی: کَنِیچ kanēč
کردی: کِچ kəč (دُوَر، کناچه knāča)
تبری: کیجا kījā
فارسی: کنیزک kanēzak دخترک دوست داشتنی

*

اوستایی: رَئوچَنْگْهْ raôčangh
فارسی باستان: رَئوچَ raôèa
پهلوی رُوچ rôè
بلوچی رُوچ rôè
کردی رُوژ rôè
کرماشانی روژ rūž
فارسی روز ruz

*

اوستایی اَپ ap
پهلوی آپ āp
بلوچی آپ āp
فارسی آب āb
کردی آو āw

*

اوستایی اَسْرو asru
پهلوی ارس ars
بلوچی هَرس hars
بلوچی اَرس ars
کردی اَسْرْ asr
فارسی اشک ašk
*
اوستایی آتَرْشْ ātarš
اوستایی آتَرْ ātar
پهلوی آتور ātur
پهلوی آتخش ātaxš
بلوچی آچِش āčeš
کردی آگِر āgər (آوِر)
فارسی آذر āzar (آتش ātaš)
*
پهلوی آماتَک āmātak
بلوچی آماتَگ āmātag
کردی آمادَ āmāda
فارسی آمادَ āmāda
سپاهان و تهران آمادِ āmādē
*
چون در شاهنامه رهام (سازندة رَخوت و رُخج) فرزند گودرز است، پس بلوچان گرامی فرزندان گودرز کشوادند، و نژاد از کاوة آهنگر برافرازندة درفش کاویان، (و رهانندة ایرانیان از ستم یکهزارسالة بیگانگان) دارند... و درود بر فرزندان، و شاد؛ روان نیاکان ارجمندشان، که در گسترة تاریخ ایران همواره نگهبان مرزهای این سرزمین میانة جهان بوده‌اند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه