نامآوران ایرانی
درباره دکتر اصغر دادبه
- بزرگان
- نمایش از یکشنبه, 17 مهر 1390 11:41
- بازدید: 4586
برگرفته از روزنامه ایران
سرود آرزو
- اصغر دادبه ادیب و ادبیات پژوه و محقق عرفان و فلسفه اسلامى متولد یزد ۱۳۲۵
- دکتراى زبان و ادبیات فارسى
- عضو برجسته دانشکده هاى تاریخ و ادبیات فارسى دانشگاههاى کشور
- رئیس هیأت علمى گروه فارسى دایره المعارف بزرگ اسلامى
- محقق و استاد زبان و ادبیات فارسى
- استاد دانشگاه علامه طباطبایى
- از اعضاى برجسته دایره المعارف تشیع
- از حافظ پژوهان برجسته کشور
برخى از آثار تألیفى وى عبارتند از: سرود آرزو، فخر رازى، مکتب رندى، فرهنگ اصطلاحات کلامى، دیوان ظهیرالدین فاریابى (تصحیح استاد فقید امیرحسین یزدگردى) کلیات فلسفه و ...
ادبیات فارسى پویایى و حیات فعال خود را مدیون محققانى است که بى مزد و منت هر خدمتى را برآن روامى دارند و مواظب خیانت ها هستند. آنها با اعتقاد به اینکه «رجوع به ادبیات گذشته ایران که پیشینه اى خیره کننده در تاریخ و فرهنگ ماست، مى تواند نسل هاى جدید را نه فقط در علم ادبیات، بلکه در علوم دیگر نیز کمک کند،به دنبال احیا و زنده نگه داشتن «ادبیات گذشته» ایران با نگاه به آینده آن هستند.»
در این میان على اصغر دادبه از پژوهشگران بنامى است که دغدغه اى جز اوج گیرى دوباره زبان و ادبیات فارسى ندارد. به همین خاطر هم هست که دائماً هشدار مى دهد که «معلم امروز اگر قادر نیست - به هر دلیلى - به تعهد فرهنگى خود عمل کند و تکلیف خود را انجام ندهد، دچار گناه شده است. زیرا او پذیرفته است که مفاهیم لازم را از ادبیات پرشکوه گذشته استخراج کند و به دانش آموز و دانشجوى خود منتقل نماید.»
او ایراد اصلى در وادى علم، فرهنگ و ادبیات امروز را وجود متولیانى مى داند که از انتقال فرهنگ و ادبیات گذشته مابه نسل هاى جدید و اساساً به روز کردن آن، عاجزو درمانده اند. چنانکه در این باره مى گوید: «مکتب خانه هاى قدیم، تجربه هاى خوبى بود، قدیم الایام، معلم کم سواد و بى بضاعت هرگز به خودش اجازه نمى داد که با دست خالى وارد مکتب خانه و کلاس شود.»
او عامل عقب ماندگى ما را وجود کسانى مى داند که در عرصه علم و فرهنگ به رغم نابلدى، تمام نقص ها و نارسایى ها را به حساب بیهقى و حافظ و مولوى مى گذارند و مى گوید: «ما باید در رفتار خودمان تجدیدنظر کنیم، پشتوانه غنى فرهنگى و ادبى ایران باید به حساب بیاید، اگر این پشتوانه چند هزارساله درست به کار گرفته شود، مى توانیم آن چه را که مى خواهیم از بدنه آن استخراج کنیم.»
على اصغر دادبه ایرانیان را تنها ملتى مى داند که بعد از مسلمان شدن زبان پارسى را حفظ کردند و مى گوید: «اگرچه کسى مانند ابن سینا گاه تفنن مى کرد و به عربى مى نوشت، ولى ناصرخسرو همیشه به فارسى نوشت و این جریان در عرفان ما هم بسیار آشکار است که تمام آثار بزرگان عرفان ما به فارسى است.»
على اصغر دادبه متولد سال ۱۳۲۵ یزد است و حالا در آستانه ۶۰ سالگى قرار دارد و داراى دکتراى زبان و ادبیات فارسى است. هر چند که هنگام برگزیده شدن به عنوان «چهره ماندگار» تخصص او را «ادبیات و عرفان و فلسفه اسلامى» دانسته اند که کاملاً درست هم است چه او هم محقق متون فلسفى است و هم مصحح متون عرفانى و ادبى.
دادبه تجربه تدریس در دانشگاههاى مختلف کشور را دارد و بیشتر وقت تدریس اش را در دانشگاه علامه مى گذراند و البته در امر پژوهش نیز وقت و زمان بسیار صرف مى کند و شاخص بودن و برجستگى اش در امر پژوهش تا بدانجاست که در حال حاضر مدیریت گروه ادبیات فارسى «دایره المعارف بزرگ اسلامى» را برعهده دارد.
دادبه همچنین از «حافظ پژوهان» به نام عصر خود نیز هست و از معروفترین و مشهورترین کلاسهایش باید به کلاسهاى «حافظ شناسى» او اشاره کنیم در مورد این کلاسها دادبه مى گوید: «هر وقت حافظ را تدریس مى کنم، به دانشجویانى که وقتشان اندک است، مى گویم یک کتاب را حتماً بخوانید و آن کتاب«مکتب حافظ» نوشته «منوچهر مرتضوى» است. خود من هم درواقع بسیار از این کتاب آموخته ام.»
او ادامه مى دهد: «بعد از اینکه ما با تحقیقات جدید آشنا شدیم، نگاهمان به مسائل فرهنگى نیز تغییر کرد. شاید با یک نگاه بتوانیم بگوییم قدیمى ها به دلایل خاصى نگاه ایستایى داشتند. در نتیجه در برخوردهایى که با «حافظ» شده است، مى توان ردپاى یک پویایى امروزین را در آن دید.»
على اصغر دادبه با اشاره به بعضى مختصات این نگاه جدید اظهار مى دارد: «همین طرز نگاه جدید، بعضى از بزرگان معاصر را به طرح موضوعى کشاند. مجموعه این طرز نگاه در کنار نگاه تاریخى و اجتماعى، به گونه اى نگاه موضوعى و سرانجام تلاش براى یافتن اصطلاحات کلیدى «حافظ» منجر شد.
او مى افزاید: «عده اى هم کوشیدند این دو جریان را تلفیق کنند، مثل مرحوم استاد «معین» در کتاب «حافظ شیرین سخن» که نگاه موضوعى و تاریخى را به هم آمیخت. سیر جریان تلفیق میان دو دیدگاه تاریخى و موضوعى از کتاب «مکتب حافظ» به اعلا درجه خود مى رسد. بیشترین توجه «مرتضوى» به مسائل کلیدى و موضوعى است. اما نگاه تاریخى فداى نگاه موضوعى مى شود.»
دادبه دریکى از مقالاتش به تحلیل بیت «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد» مى پردازد و مى گوید: این بیت از بیتهاى ماجرا برانگیز و غوغا برانگیز حافظ است. شارحان درطول زمان کوشیده اند تا به «تأویل» این بیت و نه به «تفسیر» آن بپردازند تا سخن به ظاهر کفرآمیز حافظ محملى بیابد و با اصول نقل و موازین عقل سازگار گردد. ماجرا هم بازمى گردد به برخى از پرسشها که همواره ذهن انسان جست وجوگر را به خود مشغول داشته است؛ یعنى به مسأله «شرور» یا به تعبیر حکما به مسأله «دخول شر در قضاى الهى»، مسأله اى که صفحات بسیارى از کتب فلسفه را به خود اختصاص داده است. حکماى الهى هر یک با بیانى (که در بنیاد یکسان است) به طرح این موضوع اعتراض آمیز پرداخته اند و در پاسخگویى بدان تلاشهاى نظرى ورزیده اند.»
على اصغر دادبه در این مقاله تلاش مى کند تا با بیانى کوتاه به طرح پرسش اعتراض آمیز در باب شرور و نیز به طرح مختصر پاسخى که حکما از دیدگاه عقلى بدان داده اند بپردازد و سپس ضمن نقادى موضوع، قصه خطاى قلم صنع از دیدگاه پیر حافظ و در واقع از دیدگاه خود او به عنوان یک شاعر هنرمند،مى نماید.
او در بخش اول مقاله به طرح اعتراض و طرح پاسخ آن مى پردازد و مى نویسد:«اگر به راستى نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم وبیش»، اگر «هر چیز که هست آن چنان مى باید» و اگر «هرچیز که آن چنان نمى باید نیست» یعنى که اگر (به قول غزالى)« در عالم امکان بهتر از آن چه هست ممکن نیست » یا همان «لیس فى الامکان ابدع مماکان» اگر به گفته لایپس «جهان بهترین جهان ممکن است » و اگر از مبدأ هستى (که مى گویند خیر مطلق است ) جز خیر و نیکى پدیدار نگشته است ، پس این همه بدى و شر، این همه تبعیض و تفاوت این همه کاستى و کژى در عالم هستى چیست؟ آیا این خیر است که «فلک به مردم نادان دهد زمام مراد »؟ و این نیک است که فلک «در قصد دل دانا»ست؟ اگر «بر قلم صنع خطایى نرفته است» چرا آزادگان نه به آسانى (که غالباً به دشوارى هم ) به کام دل نمى رسند؟ و بسیارى «چرا»هاى دیگر جمله حکایت گر اعتراض انسان به تبعیضها و تفاوتها و به طور کلى حکایتگر اعتراض انسان است نسبت بدان چه در چشم او زشت و بد و شر مى نماید.»
دادبه سپس به پاسخ این پرسش مى پردازد و مى نویسد: «آرى به راستى « نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش»وبه راستى« هرچیز که هست آن چنان مى باید» و این از آن روست که «جهان چون خط و خال و چشم و ابروست / که هرچیزى به جاى خویش نیکوست » فلاسفه الهى به تفصیل دراین باب بحث مى کنند و به اعتراض پاسخ مى دهند، آنان ضمن بحث مبسوط دراین زمینه که شرور جنبه «علمى » و «نسبى» دارند، مسأله را «کل نگرى» و «کلى نگرى » طرح و حل مى کنند ، بدین معنا که در نظر حکماى الهى جهان به یک دستگاه یا یک کارخانه مى ماند که دقیق و منظم و با حداکثر تولید مطلوب کار مى کند، حال اگر عوارض و ضایعاتى هم دراین کارخانه هست، لازمه وجودى چنین کارخانه اى است، باید «کل» کارخانه را در نظر گرفت و داورى کرد، نباید عوارض «جزیى » آن را (که ازمقوله شر قلیل است) مبناى داورى قرار داد ، یعنى که مصالح کل هستى مطرح است، نه مصالح یک تن یا چند تن. در «دایره هستى » و در «کل عالم » هر چیز در جاى خویش است و هیچ چیز خطا و بد نیست، نظام کل هستى ، بهترین نظام است ، به اصطلاح اهل حکمت «نظام احسن» است و به قول حکیم سبزوارى «نفى النظام الکل کل منتظم.»
بخش دوم مقاله على اصغر دادبه به نقادى این موضوع اختصاص دارد. او در این بخش از مقاله مى نویسد: «تأمل در «اعتراض و پاسخ اعتراض » روشن مى سازد که اعتراض از دیدگاهى و پاسخ آن از دیدگاهى دیگر، متفاوت با دیدگاه نخستین طرح شده است. دیدگاه آنکه زبان به اعتراض مى گشاید و مى گوید: «این همه فرق میان خط یک کاتب چیست؟!» با دیدگاه آنکه در پاسخ اعتراض مى گوید«نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش» سخت متفاوت است. آنکه بدبینانه زبان به اعتراض مى گشاید، نظر به موارد «جزیى» معطوف مى دارد و برموارد مشخص و معین (= جزیى) انگشت مى نهد، یعنى که در آن کارخانه هستى تبعیض ها و اختلاف هاى جزیى و ظاهرى را در برابر آنکه خوش بینانه پاسخ مى دهد که «جاى هیچ اعتراض نیست» نظر از موارد جزیى برگرفته است و با اعتقاد بدین معنا سخن مى گوید که « در دایره هستى هرچیز در جاى خویش است و هیچ خلافى و خطایى هم در کار نیست»، و چنین است که در کار برخورد با «شرور» و به تعبیر حافظ در برخورد با مسأله «خطاى قلم صنع» دو دیدگاه مى توان داشت و از دیدگاه مى توان به «معما = موضوع» نگریست: از دیدگاه کلى ، از دیدگاه جزیى (یا به تعبیرى «کل نگرى» و «جزءنگرى»).
او در ادامه مى نویسد: «معماى« خطاى قلم صنع» را در بیت حافظ باید با تأمل کردن در دو دیدگاه را از یکدیگر جدا کرد و آن گاه هریک را در جاى خود و در حوزه خود به کارگرفت تا معما حل شود.»
على اصغر دادبه در فراز دیگرى از این نوشته با میان تیترى تحت عنوان «حل معما با منطق شعر» مى نویسد: «بیت« پیر ما گفت...» بیتى پیچیده و دیریاب نیست، بیتى نیست که حضور واژه، تعبیر یا ترکیبى دشوار و دیریاب در آن، آن را دشوار ساخته و معناى آن را دور از دسترس قرار داده باشد. آنچه موجب شده است تا بیت در شمار ابیات دشوار حافظ قرار گیرد، همانا محتواى به ظاهر کفرآمیز است ، همین امر است که از بیت معمایى ساخته و موجب ظهور تأویلهایى در طول زمان شده است. اما آیا در گشایش معماى این بیت به راستى به تأویل نیاز هست؟»
به نظر على اصغر دادبه مشکل این بیت را بى آنکه نیازى به تأویل باشد، با به کارگیرى اصول منطق شعر مى توان حل کرد. او مى نویسد: نظریه استاد مرحوم مرتضى مطهرى و مرحوم استاد دکتر عباس زریاب خویى، خلاصه تمام تأویل ها چنین است: « ۱- پیر حقیقتى را بیان مى دارد مبنى براینکه بر قلم صنع خطایى نرفته است، نظام کل جهان ، نظام احسن است و این ظاهر بنیان جزیى نگرند که نسبت خطا به قلم صنع مى دهند.
۲ - پیر، خطاى مردمان کوته بین جزیى نگر را مى پوشاند، نه خطایى را که در واقع و نفس الامر هست و برقلم صنع رفته است که چنین خطایى در کار نیست.»
خواندن همین مقاله کوتاه - گرچه امکان آن در این مجال فراهم نیامد و از این بابت باید پیشاپیش از على اصغر دادبه عذرخواهى کرد - نشاندهنده ژرف اندیشى و عمق نگاه على اصغر دادبه به ادبیات ماست. دراین راه مى توان با خواندن کتابهاى او نظیر «سرود آرزو»، «فخر رازى» و «مکتب رندى » پى به گستردگى و پهناورى دانشش برد که متواضعانه آن را در اختیار نسل هاى بعدى قرار داده است. زبان فارسى اگر همچنان پویاست و گیرا به مدد بزرگوارانى چون على اصغر دادبه است که قدردانى و قدرشناسى شان امرى واجب است.