شنبه, 22ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان زندگی وآثار پروفسور هشترودی - به کوشش: شهرام انصاری - 1

نام‌آوران ایرانی

زندگی وآثار پروفسور هشترودی - به کوشش: شهرام انصاری - 1

برگرفته از روزنامه اطلاعات

به کوشش: شهرام انصاری

آشنایی:آشنایی من با پروفسور هشترودی برمی‌گردد به سال‌های 1341 و 1342 یعنی زمانی که ایشان، ریاست هیئت تحریریه مجله وزین «کتاب هفته» را به عهده داشتند و بعد نیز برنامه «مرزهای دانش» رادیو ایران را می‌نوشتند و در آن به سخنرانی هم می‌پرداختند. در آن زمان من به عنوان یک جوان 17 ساله تحت تاثیر شدید آسمان آبی پرستاره و عظمت‌های جهان ماکروفیزیک قرار گرفتم و به مطالعه مسایل ریاضی، نجوم، نسبیت و جهان‌شناسی پرداختم و طبعاً‌ سوالات جایی برایم مطرح شد که هر کسی نمی‌توانست به آنها جواب دهد. به این دلیل پس از مطالعه سری «کتاب هفته» که حاوی مطالب جالبی در مورد نجوم،‌جهان‌شناسی و مقدمات فلسفی بود، به مطالعه کتاب‌های فیزیکی پرداختم و روزی با مطالعه کتاب «هسته اتمی» کروسونسکی ( ترجمه عباس گرمان) به مقدمه جالبی از پروفسور هشترودی برخورد کردم و پس از آن سراغ او را از معلمان فیزیک گرفتم تا این که پس از شنیدن چند سخنرانی از ایشان در مرزهای دانش رادیو در مورد نجوم و فضاهای کیهانی، خبردار شدم که ایشان در انجمن ایران و آمریکا قرار است در مورد امکان وجود حیات و موجودات زنده در خارج از کره ما به سخنرانی بپردازد.

طبعاً من با خوشحالی وصف‌نشدنی به آن سخنرانی رفتم و با طرح سوالاتی با ایشان آشنا شدم و از برخورد دوستانه و مهربانانه و جذاب ایشان بسیار خوشحال شدم، چون من رشته مورد علاقه‌ام را در ریاضیات و فیزیک به خصوص جهان‌شناسی و نجوم می‌دیدم و احتیاج شدید به مشوق و راهنما داشتم. از آن زمان به بعد بیشتر به برنامه مرزهای دانش گوش می‌دادم و مجله دانشمند و یکان ریاضی را هم می‌خواندم تا این که دیپلم ریاضی خود را از دبیرستان خوارزمی گرفتم و خود را برای کنکور دانشکده علوم دانشگاه تهران در رشته‌های فیزیک و ریاضی، آماده کردم. در این هنگام برای انتخاب رشته و هدف در زندگی در یک بحران فکری به سر می‌بردم.

یک مسئله این بود که نمی‌دانستم انسان در صورت داشتن اشتیاق و علاقه به رشته‌ی مورد علاقه‌اش با تلاش خود می‌تواند به هدف برسد و یا این که مسئله ذاتی است و تلاش و علاقه سهم زیادی در این مرحله ندارد. مسئله دوم این بود که معمولاً دنبال علم و دانش رفتن به معنای کسب معلومات و فهم علم، انسان را از زندگی مادی می‌اندازد و انسان دچار مشکلات مادی می‌شود، پس انتخاب صحیح در این صورت کدام است؟ و ضمناً خود مسئله کنکور در آن سال‌ها معضلی بود، چون امکان قبولی در دانشگاه‌های متفاوت و متنوع امروز وجود نداشت، به خصوص که من می‌خواستم در دانشگاه تهران قبول شوم تا از اساتید برجسته‌ای همچون، دکتر حسابی، دکتر آزاد، پروفسور فاطمی و هشترودی بهره ببرم. سرانجام برای طرح این سوالات ضمن مطالعه بیشتر در مسایل مربوط به کنکور، به دانشکده علوم نزد پروفسور هشترودی رفتم و از ایشان کمک خواستم، چون رای و مشورت ایشان برای من بسیار ارزشمند بود. در دیداری که من با ایشان داشتم،‌دیدم مردی که بسیار خوش‌تیپ، منظم، جذاب، مردم‌گر و دانشمند. ایشان در پاسخ سوالات اینجانب به من فرمودند: «اولاً اگر واقعاً عشق و علاقه به دانش فیزیک و ریاضی داری و برای آن ارزشی معنوی قایل هستی،‌با تلاش و اعتماد به نفس خود، قبول خواهی شد و موفقیت در انتظار توست. ثانیاً به حرف‌های مردم گوش نکن که می‌گویند علم در ایران آینده ندارد؟ عنوان نیز دارا نیست و دنبال شغل‌های پول‌ساز برو! جواب‌های پروفسور هشترودی مانند آبی که روی آتش بریزی، به من آرامش بخشید و به من دلداری داد. از آن به بعد نیز ضمن قبول شدن در رشته فیزیک، به مطالعه خارج از درس ادامه دادم و کتاب‌های مرحوم هشترودی را نیز خوب می‌خواندم و به سخنرانی‌های او چه در دانشگاه تهران و چه در موسسات علمی دیگر،‌می‌رفتم. هر چقدر من بیشتر با فرهنگ و علم آشنا می‌شدم، بیشتر به شخصیت چند بعدی ایشان پی‌بردم، البته تا آنجا که فهم و درک من اجازه می‌داد. ناگفته نماند که بنده حقیر بعد از اتمام لیسانس فیزیک، برای ادامه تحصیل و مطالعه در زمینه فیزیک نظری و تاریخ علم به کشور آلمان رفتم و بعد از سال‌ها تحصیل و مطالعه به ایران برگشتم تا در زمینه فیزیک نظری و تاریخ علم بتوانم برای جوانان خدمتی انجام داده باشم.

زندگی‌نامه:پروفسور محسن هشترودی در روز 22 دی‌ماه سال 1286 در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش روحانی وارسته و پرهیزکاری بود که 14 سال در نجف اشرف به تحصیل پرداخت. وقتی به تبریز مراجعت کرد، به سبب شهرتی که داشت، اعیان شهر، از جمله صولت‌السلطنه، هدایایی برای او فرستادند، ولی او همه را برگرداند، و به همه فهماند که در بند مال دنیا نیست و تا پایان عمر نیز،‌ متاع دنیا نتوانست او را بفریبد. وی در کنار ستارخان جنگید و در دوره اول و دوم مجلس شورا به نمایندگی مردم تبریز انتخاب شد. در هنگام مرگ، فقط دارای وسایلی بود که همسرش به عنوان جهیزیه از هشترود آورده بود. به عبارت دیگر این مرد پارسا پشیزی برای خود نیاندوخته بود.
 

وقتی محسن، 40 روز داشت همراه خانواده‌اش به تهران آمد. ابتدا برای تحصیلات مقدماتی به مدارس اقدسیه و سیروس و سپس به دبیرستان دارالفنون رفت. او در اوایل تحصیل در دبیرستان، زبان فرانسه را بدون معلم یاد گرفت. در همان آغاز تحصیل، معلم هندسه او، برای آزمایش میزان معلومات او، او را به پای تخته کلاس فرستاد و یکی از قضایای هندسی را از او پرسید. محسن بی‌درنگ و باکمال خونسردی، قضیه را از راه دیگری که خودش ابداع کرده بود،‌ اثبات کرد. این زبردستی،‌معلم و همه شاگردان را شگفت‌زده کرد به طوری که هر وقت همشاگردان او و حتی شاگردان کلاس بالاتر سوالی داشتند به او رجوع می‌کردند. از 17 سالگی پا به پای تحصیل، شغل معلمی را نیز داشت و بالاخره در سال 1304 از دارالفنون فارغ‌التحصیل شد و بعد چند سالی به تحصیل علم پزشکی پرداخت و بعد هم برای تحصیل مهندسی مکانیک جزء گروه اول هیئت اعزامی از طرف وزارت فوائد عامه به فرانسه رفت، ولی چون هیچکدام از این رشته‌ها با ذوق او همساز نبودند، آنها را رها کرد و به تهران برگشت و در دارالمعلمین مرکزی (که بعداً دانشسرایعالی و سپس تربیت معلم نام‌گذاری شد) در رشته ریاضی به تحصیل پرداخت. به این ترتیب رشته دلخواه خود را پیدا کرد و آن را ادامه داد و در سال 1311 لیسانس خود را دریافت کرد و چون شاگرد اول شد، جزء دومین دوره فارغ‌التحصیلان و گروه پنجم اعزامی به فرانسه، عزیمت کرد و پس از کسب امتیاز اول در امتحانات آنالیز عالی در پاریس (1312 ش‌ـ 1933م)،‌لیسانس دوم در رشته ریاضی از دانشگاه سوربن (2سال زودتر از موعد) را اخذ نمود و بالاخره در سال 1315 (1937 م) موفق به دریافت دکترای دولتی در رشته ریاضی از دانشکده علوم

آن دانشگاه شد. ضمناً قرار بود، وی با رهنمایی رالی کارتان بنیان‌گذار ریاضی جدید استاد ریاضی خود، برای مطالعه نظریه مجموعه‌ها همراه لیشترویچ به آلمان برود که با مخالفت سفارت ایران روبرو شد و تصمیم بازگشت به ایران را گرفت و با سمت دانشیاری در دانشکده علوم و دانشسرایعالی در رشته‌های ریاضی وحتی ادبیات و فلسفه و زیباشناسی به تدریس پرداخت و بالاخره در سال 1320 به استادی رسید و در سال 1321 هم کرسی مکانیک تحلیلی گروه آموزشی ریاضی دانشگاه تهران به وی اعطا شد. و بالاخره در سال 1348 بنا به تقاضای خود بعد از 31 سال قدمت در کسوت استادی تمام وقت دانشکده علوم، بازنشسته شد ولی همیشه به خدمات فرهنگی خود و شرکت در کنگره‌های داخل و خارج از کشور ادامه داد و منبع خیر برای دانش‌پژوهان و فرهیختگان بود تا آنکه در روز 13 شهریور 1355 بین ساعات 15 و 16 به دلیل سکته قلبی درگذشت و جسد او در روز17 شهریور از مسجد دانشگاه تهران تا بهشت زهرا تشییع شد و در مقبره خانوادگی خود به شماره 834 به خاک سپرده شد البته او گفته بود: «اگر سنت جاری اجازه می‌دهد، جسد من در دانشگاه دفن شود تا استخوانهایم خاک نشین قدم جوانان این مرز و بوم باشد»

معلمین و اساتید او: در درجه اول، برادر بزرگتر پروفسور هشترودی ، یعنی محمد ضیاء هشترودی معلم او بود وی متولد 1276 ش درنجف، تحصیل مقدماتی و علوم قدیم و سپس در مدارس آلیانس ، سن لویی و دارالفنون، آن را تکمیل کرد و سپس در شهرهای مختلف به شغل معلمی پرداخت. زبان‌های عربی و فرانسه را خوب می‌دانست و با ریاضیات مالی نیز کاملاً آشنا بود. به ادبیات فارسی عشق می‌ورزید و تا پایان عمر به مطالعه و نویسندگی و کارهای فرهنگی مشغول بود او در وزارت خانه‌های دارایی و فرهنگ نیز کار می‌کرد. اساتید تأثیرگذار روی او عبارتند از: غلامحسین رهنما (ریاضی) ، عبدالعظیم قریب (ادبیات) ، دکتر علی اکبرسیاسی (روان پزشکی) ، و وایل و رالی کارتان استاد ریاضی او در فرانسه ( بنیان‌گذار ریاضی جدید). آقای کیهان نیز علاوه بر تعلیم، مدت طولانی‌ای نظر تربیت به استاد هشترودی داشته‌اند. (دانشمند، مهرماه 1366 ص11، زندگی‌نامه ص15).

از آن جایی که استاد هشترودی علاقه شدید به دانستن‌ دانش‌های نو داشته و می‌دانسته که در تعامل با دانشمندان و متفکران، انسان به مسایل جدید دست پیدا می‌کند که برای ترویج علم و دانش و آموزش در دانشگاه و رسیدن به افکار جدید، مفید است، همیشه کوشش کرده چه در داخل و چه در خارج از کشور با اندیشمندان و دانشمندان تماس داشته باشد. خود او در مصاحبه‌ای که در تابستان سال 1343 با مجله ریاضی ( یکان) انجام داد. اسامی عده‌ای از آنها را ذکر کرده است: اینشتین، برتراند راسل، ازرمن (سوربن)، لیش نه روویچ (کلرد و فرانس) ، وایل (پرنیستون)، سخوتن (هلند) ،فینیکوف (مسکو)، وینگودراف، استروویک (ام. آی‌تی) ، زاریسکی (شیکاگو) ، اشلینسکی (مسکو) ، الکساندرف (لنین گراد) ، کالوژین (کیف) ، بوپیانی (ایتالیا) ، استویلوف (بخارست) و ... (یکان مهرماه 1343).

زندگی شخصی و رفتار او با خانواده‌اش – هشترودی در سن 37 سالگی با خانم ربابه مدیری ازدواج کرد و صاحب سه فرزند به نام‌های فرانک، رامین و فریبا شد. ولی متاسفانه ، فرانک (28 ساله) در سال 1352 فوت کرد و پدرش را بسیار متأثر ساخت. رامین و فریبا برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتند و به تربیت ، فارغ‌التحصیل در رشته الکترونیک و باستان‌شناسی شدند و به اخذ دکترا نایل گشتند. همسر هشترودی می‌گوید: «دکتر آنقدر بزرگ و بزرگوار بود که کلامی پیدا نمی‌کنم تا حق مطلب را ادا کنم .

او بسیار مهربان ، انسان دوست ، درویش و اندیشمند بود. روحش سرکش و حساس بود و دنیا برای او کوچک می‌نمود، رنج زیستن در این دنیا او را از بین برد. او پیوسته به نابسامانی دنیا و زندگی پرآشوب موجود و سرنوشت همه مردم به ویژه جوانان فکر می‌کرد. بجز اوقات غذاخوردن از اتاق خود بیرون نمی‌آمد و شبانه روز، 16 ساعت مطالعه می‌کرد، به مادیات ارزش نمی‌داد بجز به کتاب . همیشه برای مطالعه و تحقیق بیشتر دنبال خرید و تهیه کتاب بود، حتی در سفرهای خارج. هشترودی، چون موقع ازدواج پول چندانی نداشت، بعداً که پولی به مقدار 000/6 تومان بدستش رسید، این پول را به من داد و گفت هر چیزی که لازم است، خریداری کن! ما هم با کمک‌های دیگر و این پول، خانه کوچکی خریداری کردیم. فریبا خانم در ادامه می‌گوید، بین من و پدرم، رابطه خیلی نزدیکی بود، او روی من بسیار اثر گذاشت، حتی حالا که فوت کرده ، من همیشه به فکر او هستم، یکی از دلایلش ، نحوه برخورد و معاشرت او با جوانان است، او بسیار تأثیرگذار بود. با اینکه من ناراحتی‌ام را به درون خود می‌ریختم تا پدرم ناراحت نشود، ولی نگاه ژرف بینش همه چیز را درک می‌کرد.

رامین نیز اضافه می‌کند که رابطه ما بسیار معنوی بود و در درجه دوم قرار داشت، چون در درجه اول، او دوست و برادر بزرگتر ما بود. من او را به حد پرستش دوست داشتم، چون انسان والایی بود، همسر هشترودی اضافه می‌کند که ما در زندگی طوری دچار تنگدستی شدیم که هشترودی 3 بار کتاب‌هایش را به دانشگاه فروخت، او به این گفته حافظ که می‌گفت: «درعین تنگدستی در عیش کوش و مستی» اعتقاد داشت، ادب و دانشی که هشترودی کسب می‌کرد، نه تنها جان وی را تازه می‌کرد، بلکه به اعضاء خانواده و دوست و همکارانش هم گرمی می‌بخشید . چون لب به سخن می‌گشود، چنان لطافت و ظرافتی از آن می‌تراوید که آدمی را به سوی خود می‌کشاند. مهری که به انسان‌ها داشت، آدمی را شیفته او ساخت.

پروفسور هشترودی سعی داشت که فرزندانش متکی به خود، وارسته و دانش‌دوست بار آیند. هر چهار پسرش هم کم و بیش چنین شدند.

او بسیار نازک‌دل و حساس بود و هرجا، نشانی از ستم می‌یافت، بر می‌آشفت و بی‌درنگ واکنش نشان می‌داد».(زندگی‌نامه ص 30-29).

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید