نامآوران ایرانی
خیام را وجدان آگاه ایران دربارهی تاریخ گذشتهاش میتوان دانست
- بزرگان
- نمایش از دوشنبه, 27 ارديبهشت 1389 10:27
- بازدید: 4823
برگرفته از خبرگزاری دانشجویان ایران - ایسنا
استاد تاریخ دانشگاه تهران گفت: خیام از سویی از خرد، سود میجوید تا دانش را تحت قاعده درآورد و از سوی دیگر، میاندیشد چگونه این دانش را در اختیار مردم قرار دهد تا گرفتارش نسازند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در خراسان رضوی، دکتر شیرین بیانی در همایش «حکیم عمر خیام» که شب گذشته در تالار فردوسی مجتمع دکتر علی شریعتی جهاد دانشگاهی مشهد برگزار شد، اظهار داشت: زمان زندگی خیام را باید رنسانس فرهنگی تمدن ایرانی پس از حملهی اعراب بهشمار آورد. پس از گذشت سه قرن از حملهی اعراب، ایرانیان به خود آمدند و از سویی به گردآوری سازههای فکری گذشته پرداخته بودند. از سوی دیگر، با در دسترس قرار گرفتن ترجمههای عربی متون علمی، فلسفی، پزشکی، یونانی، رومی، هندی و مصری این فرهنگ را بارورتر ساخته بودند. در آن زمان، زمینهی مناسبی برای ابرمردان تاریخ اندیشهی ایرانی مانند فردوسی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی و ... فراهم شده بود.
او خیام را تأثیرگرفته از ابن سینا و فردوسی دانست و بیان کرد: هدف خیام شناخت کائنات و سازندهی آن بود و از تمام وسایل برای رسیدن به آن سود میجست و مهمترین وسایل آن دانش، فلسفه، عرفان و فقاهت است که در همهی این رشتههای معرفت، سرآمد زمان خود بود.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه خیام کمال را عقل میدانست، ادامه داد: خیام میگفت، هیچچیز شریفتر از سخن و رقیقتر از کلام نیافتم تا بهوسیلهی خرد و با ابزار کلام، دانش را بر جایگاه خود نشاند. او در زمان اوج اهمیت فرقهی معتزله میزیست که کلام را بهشکل شایسته عرضه داشتند. آنها خردگرا بودند و در آنچه متناقض با شریعت بود، به خرد رجوع میکردند و اعتقاد داشتند، عقل حاکم بر انسان است.
وی در بیان دلیل تأثیرپذیری خیام از فردوسی، گفت: سراسر شاهنامه آکنده از هواخواهی خرد برای گریز از سرنوشت است و جدال بین خرد و بیخردی به پیروزی خرد منجر میشود. خیام دلبستهی شاهنامه و ایران باستان بود، چنانکه خردورزی یکی از عوامل مهم توفیق فرمانروایان عهد باستان و عظمت و بزرگی این سرزمین بوده است، در حالی که گاهی همان خردورزان نیز در سراشیبی سقوط قرار میگرفتند.
او خیام را شیفتهی ابن سینا توصیف کرد و افزود: ابن سینا در 370 هجری قمری متولد و در 428 هجری قمری وفات یافت، این دو تقریبا معاصر یکدیگرند. خیام از شهرهایی که ابن سینا بازدید کرد نیز دیدن کرد. از خصوصیات مشترک این دو میتوان به جامع جمیع علوم عقلی و نقلی بودن، رو آوردن به عرفان، پرداختن به خوشگذرانی در ایام فراغت و ستایش شادی، سفرهای فراوان و استوار ساختن کار بر مبنای خردورزی اشاره کرد.
وی خیام را دانشمندی شهیر ارزیابی و بیان کرد: مهمترین فعالیت خیام، تدوین تقویم جلالی بود که تا امروز دانشمندان علم نجوم معترفاند، تعیین دقیق ثانیهی آغاز سال بیکم و کاست توسط او صورت گرفت و با همهی ابزارهای نوین، کوچکترین لغزشی در آن نیست. خیام را در زمان خود علامهالزمان، معلم یونان دانستهاند. وی منجم و ریاضیدان مشهوری بود که در رشتههای طبیعیات و جغرافیا کار کرد و به تدریس حکمت نیز اشتغال داشت.
نویسندهی کتاب «تاریخ آل جلایر» با بیان اینکه مهمترین همکار و دوست خیام در زمینهی نجوم «ابوحاتم امام مظفر اسفزاری (هروی)» بود، گفت: بهدستور ملکشاه سلجوقی در سال 465 هجری قمری، خیام و امام مظفر و دیگر همکارانشان رصدخانهای را در نیشابور بنا کردند. او در جستوجوی کشف کائنات تکاپو میکرد. خیام کائنات را «تفت» بهمعنی سریع و سوزان میخواند که از ازل تا ابد در دایرهای حیران به دور خود میگردد و آنگاه وارد مبحث هستی و نیستی میشود که بزرگترین مسألهی لاینحل اوست و از اینکه به حقیقت دست نیافته، ناامید است.
وی با بیان اینکه امروزه علم کائناتشناسی بر ما مکشوف داشته که هستی از نیستی ایجاد شده است و دوباره به نیستی میگراید، تأکید کرد: خیام پیوسته از خود میپرسد، حال که اصل نیستی است، پس هستی به چه کار آید و چون جوابی نمییابد، خوشباش را توصیه میکند. خیام که مدتی از تحصیل را در اصفهان گذرانده بود و بعدها ملکشاه سلجوقی او و تعدادی دیگر از دانشمندان را به اصفهان پایتخت دعوت کرد و خیام دوباره به این شهر که تحولات فرهنگی علمی در آن افزون شده بود، وارد شد.
بیانی با اشاره به اینکه خیام در عمر دراز خود کتابهای متعددی در همهی زمینههای علوم عقلی نگاشته است، افزود: در این میان، برتری با کتابهای نجومی و ریاضی اوست. هر کسی با تفکر خود خیام را به مشربی و مذهبی متصل دانسته، چنانکه نجمالدین دایهی او را علاوه بر صوفی بودن، فلسفی، دهری و طبایعی نیز خوانده است. خیام در فلسفه نیز جایگاه مهمی دارد. او در زمان خود، علم یونان را بهتر از هر کسی میدانست و اگر به نظریهی سه فیلسوف بزرگ یونان یعنی افلاطون، ارسطو و اپیکور توجه کنیم، این موضوع را درمییابیم.
وی ادامه داد: افلاطون اساس فلسفهی خود را بر یگانگی و وحدت وجود و ازلی و ابدی بودن نفس انسانی بنا کرده است. همانگونه که زرتشت به فروهرهایی ازلی قائل بود که پس از خلق، انسان در روح آنها جا میگیرد. یکی از مهمترین نظریههای افلاطون دربارهی مسل است، به این معنی که جهان مادی نمونهی ناقصی از شال کامل الهی است. خیام نیز مسل را پذیرفته است و در اشعارش دیده میشود.
مترجم کتاب «تاریخ سری مغولان» دربارهی دیدگاه ارسطو در اندیشهی خیام، گفت: نزد ارسطو خدا طراح و سازندهی الگوی جهان است و میگوید، آن قوهی قاهره الهیه است که با نظم این جهان را به حرکت درآورده است. خیام نظریهی ارسطو دربارهی جنبش پنهانی ازلی را برای ساختن کائنات پذیرفته است، ولی در سامان آن پس از آفرینش تردید دارد.
وی اظهار داشت: اپیکور نیز جهان را مادی صرف و فاقد صانع دانسته و گوهر مواد را ابدی و ازلی میپنداشته و مبدأ موجودات را ذرات صفار غیرقابل تجزیه دانسته است. امروزه ثابت شده است، ذرات صفار همان الکترونها هستند. خیام بخش اول نظریهی اپیکور، یعنی مادی صرف بدون جهان را به هیچ وجه نپذیرفته، ولی ذرات صفار را قبول دارد و آنها را اجرام نامیده است.
مؤلف کتاب «تیسفون و بغداد در گذر تاریخ» با اشاره به تأثیرپذیری خیام از اندیشههای «اخوانالصفا»، بیان کرد: این گروه در نیمهی قرن چهارم هجری قمری در بصره پدیدار شد و هدف آنها احیای فرهنگ ایرانی، تلطیف دادههای عربی اسلامی و گردآوری و بازنویسی کتابهای گذشته بود. آنها قصد اصلاحاتی در دین داشتند که همهی فرقهها را شامل شود.
وی با بیان اینکه خیام بهدرستی انسان را اصل همهی موجودات میداند که به خلیفةالله تعبیر میشود، گفت: گرایش هستی به نیستی دغدغهی زندگی و پرسش بیجواب خیام است و به این جهت، توصیه میکند، انسان ایام را به خوشگذرانی بگذراند. او تحت تأثیر فرقهی اشعری نیز بوده است که به تقدیر و جبر اعتقاد داشتند و مقداری از اندیشههای پیش از اسلامی آریایی و زروانی نیز گرفته بود.
نویسندهی کتاب «شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان» با بیان اینکه خیام با مطالعه در وجوه مختلف اندیشههای ایرانی و بیگانه به پذیرش برخی و رد بعضی دیگر دست زده است، افزود: در حالی که نزد خیام نمیتوان فلسفه و عرفان را جدا دانست. با این حال، با کنکاش در اندیشههای او به رگههایی از عرفان و حتا تصوف برمیخوریم که راهی بهجز عرفان را میپیماید. خیام که با دانش خود به سرگردانی در گیتی رسیده بود، به سیر و سلوک رو آورده بود تا شاید از طریق عرفان اشراق گونه بتواند بقیه فرضیههای خود را به جایی برساند.
وی با اشاره به اینکه اندیشهی خیام در زمان شکلگیری عرفان ایرانی در سه نقطه شکل گرفت، گفت: بلخ، نیشابور و اصفهان این سه نقطه بودند و البته بغداد را نیز نباید فراموش کرد. خیام دربارهی بیاعتباری دنیا مکرر سخن گفته و این یکی از شعارهای فلسفی عرفانی او بوده است. خیام به آیین قلندری نیز دلبستگی داشته و مکرر از «دم» که اصطلاح قلندران بوده، سخن گفته است.
بیانی با اشاره به اینکه میتوان خیام را وجدان آگاه ایران دربارهی تاریخ گذشتهاش دانست، گفت: او در «نوروزنامه» مینویسد: «آیین ملوک عجم اندر داد دادن و عمارت کردن و دانش آموختن و حکمت ورزیدن و دانایان را گرامی داشتن همتی عظیم بوده است» و در این کتاب از اینگونه توصیفها فراوان یافت میشود و همواره از نابودی این عظمت اندوهگین بوده است.
وی ادامه داد: در منابع نادری که دربارهی خیام به کوتاهی سخن گفتهاند، او را امام خراسان، علامةالزمان، حجت حجت الحق و حکیم و حجتالاسلام نامیدهاند. خیام حافظهای بسیار قوی داشت و در فقه، زبان عربی و قرائت هفتگانه قرآن سرآمد عصر خود بود. بیشتر کتابهایش را به زبان عربی که زبان دانشمندان عهد خود بود، مینگاشت و علم کلام را ارج مینهاد. خیام از مشاهیر روحانیالاصل بهشمار میرفت و مقامی بسیار والا نزد مردم داشت.
استاد تاریخ دانشگاه تهران گفت: امام غیاثالدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری معروف به حکیم عمر خیام حدودا در 437 هجری قمری دیده به جهان گشود و در 515 یا 517 هجری دار فانی را وداع گفت. با قناعت زیست و هرگز مقامی را نپذیرفت. از زندگی خصوصی او همین را میدانیم که متأهل و دارای فرزند یا فرزندانی بوده است.
بیانی اضافه کرد: خیام تنها در یک رباعی از خود میگوید و افسوس جوانی را میخورد. او در حال خواندن کتاب شفای ابن سینا درباره حکمت و فلسفه و طبیعیات بود که زندگی خود را از دست رفته دانست. چنین نقل شده است که پس از نماز جملاتی را به زبان عربی با این مضمون ادا کرد «ای خداوند به قدری که توانایی داشتم در شناخت تو کوشیدم بر من ببخشای که این مایه شناسایی تو تنها وسیلهای است که مرا به سویت رهبری میکند» و سپس چشم از جهان فروبست.