کوروش بزرگ
اهمیت کوروش بزرگ و هخامنشیان در تاریخ ایران و جهان
- كوروش بزرگ
- نمایش از چهارشنبه, 05 آبان 1389 10:23
- علیرضا افشاری
- بازدید: 11973
علیرضا افشاری
با روی کار آمدن کوروش بزرگ، برای نخستینبار بشر موفق میشود که از مرحلهی «شهر ـ تمدنی» و «قوم ـ تمدنی» پا به مرحلهی «کشور ـ تمدنی» و «ملت ـ تمدنی» بگذارد، آنهم با میل و همراهی تیرههای گوناگون، نه آنگونه که پیش از هخامنشیان رسم بود با رابطهی غالب ـ مغلوبی و چپاول سرزمینها بهنفع پیروزمندان. اینگونه است که دویست سال نخست از تاریخ بشر یعنی از سدهی پنجم تا سدهی سوم پیش از میلاد مترادف با تاریخ ایران است چرا که شاهنشاهی هخامنشی ایران، تمام مراکز تمدنی آن زمان را به استثنای چین شامل میشد. بسیاری از تاریخپژوهان بر این باورند که اگر هخامنشیان در آن هنگام پیشوایی بشر را عهدهدار نمیشدند و جهانداری را بر پایهی استقرار صلح و تأمین حقوق و هویت مردمان مغلوب نمیگذارند و با آرزوها و شور ایمان خود، جنبش تازهای نمیآفریدند، به احتمال قوی تمدن به تندی رو به زوال میگذارد و بر سر جهان متمدن همان میآمد که پس از انحطاط روم نصیب اروپا شد و سدهها ملل آن قاره را در تاریکی قرون وسطا مدفون کرد.
با تشکیل شاهنشاهی ایران نه تنها تمدنهای کهنه دوباره جان گرفتند بلکه تیرههای تابع ایران خود را در جهان تازهای دیدند که بارها از آنچه به یاد داشتند پهناورتر و امنتر و مترقیتر بود. پیشرفت سریع فرهنگ و هنر این گسترهی بزرگ، خود گواهی روشن از ممکنات این جهان تازه و بهترین محرک دگرگونی و پیشرفت تمدنهای باستانی به شمار میرود. هیچ یک از تمدنهای باستانی با سرنوشت مردمی به شمار و گوناگونی مردمان تابع هخامنشیان بستگی نداشته و به وسیلهی این مردمان در نسلهای پسین مؤثر واقع نشده است. همچنین هیچیک از تمدنهای دیگر نتوانسته در پیشرفت شهرآیینی، جوانب مختلف زندگانی را به اندازهی ایرانیان مراعات نماید و مشخصات اصیل آیین و فرهنگ و هنر را هماهنگ ساخته، جهانی بهوجود آورد که با امید و آرامش و شکوه جهان هخامنشی برابری کند.
پس از جنگ جهانی دوم در ایالات متحدهی آمریکا که نیرومندترین فاتح آن جنگ بود این فکر که میشود و باید از تمام ملل مختلف یک واحد بزرگ (یک جهان واحد) ساخت پا گرفت و چند سالی مادهای از مرام اندیشمندان آزادمنش آن کشور را تشکیل میداد. هخامنشیان نه تنها نخستین بانی این فکر بودند، بلکه هنوز هم هیچ دولتی به اندازهی آنان در پیشرفت عملی به سوی این هدف توفیق نیافته است.
ایرانیان یکتاپرست و باورمند بودند که همهی جهان را یک آفریدگار بهوجود آورده و همهی هستی یک اصل مشترک دارد. این ایمان به یگانگی جهان هستی نه در هیچ قومی پیش از هخامنشیان دیده شد و نه یهودیان، یونانیان و رومیان توانستند به این ایمان برسند. آیین یهود تنها برای قومهای یهود بود و آنان را از دیگران به کلی جدا مینمود. یونانیان تا سدهی چهارم پیش از میلاد هیچگونه توجهی به وحدت جهان و مبدأ مشترک افراد بشر نداشتند و در اشارههایی هم که بعضی از یونانیان پس از آن تاریخ به دنیا و ساکنان آن به صورت یک مجموعهی کلی میکنند ایقان و قدرتی که بتواند در رفتار آنان نسبت به دیگران مؤثر واقع شود وجود ندارد. رومیان رابطهی خود را با ملل دیگر صرفاً به صورت رابطهی غالب و مغلوب میدیدند و برای غیر رومیها احترامی قائل نبوده و حتا عقیده نداشتند که این مردمان به سهم خود حق وجود دارند.
هیچیک از جهانگیران به اندازهی هخامنشیان مقید به رعایت هویت و فرهنگ مردمان مغلوب نبوده و به اندازهی آنان تلاش نکرده است از فاصلهی میان غالب و مغلوب بکاهد. هخامنشیان پیادهکنندهی این فکر بودند که میشود از تمام مردمان جهان و به نفع همهی آنان یک واحد بزرگ ساخت یعنی همهی مردمان مختلف را از هر نژاد و آیین که باشند زیر یک پرچم جمع و به هر یک کمک نمود تا با حفظ هویت خود در حدود ممکناتش پیش برود.
ج. ل. هوت مینویسد: «اقدام این امپراتوری (هخامنشی) به ایجاد وحدت میان تمام آنچه از تمدنهای مختلف خاورمیانه باقی مانده بود، شگفتانگیز است».
صلح هخامنشی که از این جهانداری و این جهانمنشی بهوجود آمده به باور بیشتر تاریخنویسان مغرب خود یکی از ارزندهترین خدمتهایی است که ایرانیان در طی دویستسال اول نیرومندی خود به بشر و به پیشرفت تمدن نمودهاند.
ریچارد فرای میآورد: در «فتوحات ایرانیان... آنچه متفاوت بود سنت تازهی آشتی دادن و همراه با آن هدف کوروش در استقرار یک صلح هخامنشی بود». و همین تاریخپژوه در جای دیگر مینویسد: «ایرانیان نه فقط در جنوب روسیه و شمال قفقاز بلکه همچنین در سیبری و آلتای و ترکستان چین و ترکستان روسیه فعالیت داشتند... شاید یکی از جالبترین کشفیات روزگار اخیر در این ناحیه در گورکان پازیریک در ناحیهی گورنو آلتای در جنوب سیبری در جایی که گورهای پر ثروت یخزده پیدا شده بهعمل آمده است. قدیمیترین قالی دنیا با نقشهای هخامنشی... و بسیاری چیزهای دیگر ممکن است حاکی از یک تجارت پررونق با ایران در روزگاری به قدمت زمان هخامنشیان باشد... بهنظر میآید که تمام ناحیه از آلتای یا بلکه از دیوار چین تا ترانسیلوانیا و مجارستان یک نوع وحدتی داشته و ایرانیان بزرگترین نقش را در این سرزمین پهناور دستکم برای هزار سال، تا تسلط هونها در قرن اول تاریخ ما (پس از میلاد مسیح) ایفا نمودهاند».
ویل دورانت و ل. پارتی و بسیاری دیگر باز همین جهانمنشی ایرانیان را تأیید میکنند و هرتسفلد مینویسد: «مذهب زرتشت و آیین بودا و عقاید یهود گواه ثابت پیشرفت بینظیر فکر بشر در نتیجهی صلح هخامنشی است». صلح هخامنشی را چندینبار ضرورت مقابله با یاغیان داخلی و یا همسایگان طمعکار مختل نمود ولی تمام این اختلافها بهنسبت آنچه پیش از ایرانیان معمول بوده یا پس از آنان بر سر خاورمیانه آمده و هنوز میآید ناچیز محسوب میشود.
ایران هخامنشی یک مذهب رسمی که برای ترویج آن جهاد نماید نداشت و شاهنشاهان هخامنشی بر یک سازمان مذهبی ریاست نمیکردند. برعکس چنانکه پیش از این نیز اشاره شد این پادشاهان به مذاهب گوناگون اتباعشان احترام میگذاردند و ایرانی و بابلی و یونانی و مصری و هندی، آزادانه دنبال عقاید خود میرفتند. هرودوت حکایتی آورده که نشان میدهد تا چه اندازه داریوش بزرگ مراقب بود که بزرگان کشور متوجه تنوع عادتها وعقیدههای مردم باشند و این تنوع را رعایت کنند: «داریوش یک روز از اتباع یونانی خود میپرسد در عوض چه مبلغ پول حاضر خواهند شد
مردهی پدرانشان را بخورند؟ همه جواب دادند در عوض هیچ مبلغ پول این کار را نخواهند کرد. سپس از یک عده از مردم هند که مردهی پدرانشان را میخوردند در حضور یونانیان میپرسد در عوض چه مبلغ پول حاضر خواهند شد جسد پدرانشان را بسوزانند؟ این مردم به ناله درآمده، استدعا میکنند که این صحبت تنفرآمیز را ادامه ندهد. تا این اندازه عادت قدرت دارد».
با در نظر گرفتن کشتارها و ویرانیهایی که متعصبان ادیان مختلف در طی تاریخ سبب شدهاند میتوان پی برد که آزاد گذاردن مردم در امور مذهبی تا چه اندازه مغتنم بوده آن هم در زمانی که مذهب، تمام جوانب زندگانی راشامل میشده است.
عظمت انقلاب هخامنشی هنگامی بهتر روشن میشود که رفتار ایرانیان با رفتار مردمان دیگر دورهی باستان مقایسه شود و یا رفتار جهانگیران پس از ایشان مورد نظر قرار گیرد. نه تنها جهانگیرانی چون اسکندر و چنگیز و تیمور و آتیلا بلکه فاتحان جنگهای تاریخ معاصر و یا رفتارهای مبتنی بر دشمنیها و تبعیضهای مذهبی و نژادی مانند آنچه هنوز هم موارد زیاد آن دیده میشود.
شاهنشاهی ایران با نخستین اعلامیهی حقوق بشر آغاز میشود. هنگامی که کوروش بزرگ در پی شکایت گروهی از مردمان و بزرگان بابل از پادشاهشان، با سپاه پیروز خود به درون آن شهر پا گذارد، اعلامیهای منتشر ساخت که اگر عین آن به دست نیامده بود کسی نمیتوانست باور کند که پادشاهی در دو هزار و پانصد سال پیش از این، در منتهای قدرت خود و در روزگاری که هیچ نیرویی در برابرش نمیدید و در وضعی که نه مردمان مغلوب و نه خدایان ایشان انتظاری جز نظیر آنچه آشور بانیپال بر سر ایلام آورد – و با افتخار در سنگنوشتههایش از ویران و چپاول کردن آن سرزمین یاد کرد- میتوانستند داشته باشند، از پیروزی نظامی کامل خود برای انجام یک انقلاب اساسی به نفع خود مغلوبان استفاده نماید:
«... سپاه بزرگ من به آرامی وارد شهر بابل شد، نگذاشت رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید... وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدساش قلب مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم. نبونید، مردم درماندهی بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود. من بردهداری را برانداختم، به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی نیاندازد ... فرمان دادم همهی نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همهی خدایان این نیایشگاهها را به جای خود بازگردانم... همهی مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به سرزمینهای خود برگردانم. خانههای ویران آنان را آباد کردم... بیگمان در آرزوهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همهی مردم جامعهای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم». در این اعلامیه، نطفهی بسیاری از اصول اساسی میثاق جهانی حقوق بشر که مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1948 میلادی به اتفاق آرا تصویب نمود، به چشم میخورد.
اگر اعلامیهی کوروش بزرگ یک تظاهر سیاسی صرف هم بود، باز از این جهت که سرداری به قدرت بانی شاهنشاهی ایران به جای آنکه چون آشور بانیپال به کشتنها و ویران کردنها بنازد لزوم رعایت احوال و حقوق دیگران را وعده میدهد نمایندهی یک تفاوت اساسی اخلاقی و فکری میان ایرانیان و دیگر مردمان فاتح محسوب میشد تا چه رسد که به حکم اسناد تاریخی و پژوهشی خاورشناسان مسلم باشد که رفتار کوروش بزرگ و جانشیناناش عملاً و حقیقتاً با اصول این اعلامیه برابر بوده است.
آزاد کردن یهودیانی که بختالنصر دوم، پادشاه بابل، در 586 پیش از میلاد، پس از تسخیر اورشلیم اسیر کرده و به بابل آورده بود و کمک به این اسیران برای آنکه به بیتالمقدس برگردند و معبد خود را از نو بسازند یک نمونه از رفتار هخامنشیان است که چون در چند قسمت از کتاب مقدس به آن اشاره شده در باختر شهرت یافته است ولی روش هخامنشیان با مردمان دیگر نیز بر همین منوال بوده است.
رفتار کمبوجیه و داریوش بزرگ با مردم مصر نمونهای دیگر از این گونه رفتارهاست. هر دو شاهنشاه عنوان سیتیتو رِه پادشاهان مصر را که متضمن احترام به ربالنوع بود، اختیار کردند.
داریوش چند معبد برای ارباب انواع مصر ساخت و نخستین آموزشگاه پزشکی جهان را در آن کشور بنیاد نهاد . وی همچنین به نمایندهی خود دستور داد تا زعمای ارتش، روحانیان و کارمندان دولتی را جمع و مجموعهای از «قوانین تنظیم کنند که مجموعهی قوانین فراعنه و معابد و مردم باشد».
داریوش را مصریان ششمین و آخرین قانونگذار خود میدانستند و نام او را بر روی مزار گاوهای مقدسشان (آپیس) میکندند و حتا اورا فرزند ربالنوع نیت میخواندند. یکی از درباریان بزرگ مصری، کمبوجیه را بهترین فرمانروا در سنت فراعنه میدانست و گروهی از تاریخنویسان معاصر - از جمله ریچارد فرای - معتقدند که کمبوجیه همان رفتار ملایم کوروش را ادامه داده منتها چون از درآمد بعضی از معابد کاسته، ممکن است اولیای آن معابد برعلیه او تبلیغاتی کرده باشند که سبب شده تصویر او بیمار و تندخو رواج یابد و در نتیجه هرودوت از او به زشتی یاد نماید. خوشبختانه با کشفیات اخیر، روزبه روز چهرهی شفافتری از زمامداران هخامنشی به دست میآید. یکی از کشفها، به دست آوردن کتیبههایی از سراپئوم ممفیس (مدفن گاوهای آپیس مومیاییشده) است که در آن کاهن اعظم از حضور خاضعانهی کمبوجیه (در لباس کاهنان مصری) در مراسم خاکسپاری آپیس یاد میکند و این شایعهی منقول هرودوت مبنی بر اینکه کمبوجیه، دستور کشتن آپیس را صادر کرده بود، رد میکند.
کتیبهها در همان حال این نکته را روشن میسازد که کمبوجیه به عنوان و با سمت «پادشاه مصر علیا و سفلا» و «پسر ایزد را» و خلاصه به سمت فرعون، تشریفات تشییع جنازه را رهبری کرده است.
باز همین جوانمردی در رفتار هخامنشیان با مردم بابل دیده میشود چنانکه اعلامیهای که کوروش بزرگ پس از آزادسازی بابل نویسانده، روشن میسازد. همچنین دستورهایی که هخامنشیان برای ادای احترام به آداب مذهبی یونانیان تابع خود و رعایت طرز حکومت آنان صادر نمودهاند و رفتاری که با اسیران و مزدوران یونانی معمول میداشتند نمونههای دیگری از جنبهی انسانی جهانداری هخامنشی به دست میآید کما اینکه بسیاری از سرداران یونانی - حتا آنان که در جنگهایی باعث شکست ایرانیان شدند در پی فرار از دردسرهایی که در یونان برایشان پیش آمده بود پناهندهی دربار ایران میشدند.
در جنگهای با یونان، شاهنشاهان هخامنشی مأموران خاصی برای حفظ مجسمهی آپولون و معبد دلف که ذخایر زیادی داشت معین کردند تا این نفایس را برای یونانیان از تعارض احتمالی سربازان خود مصون نگه دارند. همچنین هرودوت مکرر از مواردی یاد میکند که ایرانیان از اسیران مجروح یونانی پرستاری نموده و با سرداران شجاع یونانی، با احترام رفتار میکردهاند. برخلاف یونانیان که اسیران ایرانی را قربانی بتهای خود میساختند و یا نمایندگان ایران را میکشتند. اسپارتیها پس از آنکه دو نمایندهی خشایارشا را زجر داده و به چاه انداختند از ترس، دو نفر از بزرگان اسپارت را به ایران فرستادند تا شاه از آنان انتقام بگیرد. خشایارشا این اسپارتیها را رها کرده و میگوید: اگر من با شما همانطور که اسپارتیها با نمایندگان من رفتار کردند رفتار نمایم، اخلاق خود را تا حد اخلاق شما پایین آوردهام.
ایرانیان پلی را که برای حمله به یونان با مشقتهای بسیار روی داردانل ساخته بودند باز کردند تا کشتیهایی که از دریای سیاه آذوقه به یونان میبردند بگذرند و یونانیان گرفتار قحطی نشوند.
همچنین ایرانیان نخستین مردمی بودند که قانون و دادرسی را مبنای جهانداری قرار دادند و در جهانداری، دین و دولت را از یکدیگر جدا نمودند. پافشاری و یا چنانکه بسیاری نوشتهاند وسواس هخامنشیان در تأمین عدالت ورد زبان مردمان باستان بوده است.
داریوش بزرگ یک مجموعه قوانین تنظیم کرد که آن را «دستور نظامات خوب» مینامیدند و تا دورترین نواحی کشور مجری بود چنانکه در سنگنوشتهی بیستون درج شده است. علاوه بر این به نظر میرسد که ایرانیان نخستین مردمی بودند که اصطلاح دات یعنی قانون را معمول داشتند که این واژه امروزه هم در زبان عبری به همان معنای قانون به کار میرود. پیش از داریوش، اصطلاح رأی قضایی را به کار میبردند. مثلاً مجموعهی مشهور همورابی، پادشاه بابل از آرای قضایی که از زمانهای بسیار دور در خاطرهها مانده بود، تشکیل میشد. افلاتون مجموعهی قوانین داریوش را ستوده و میگوید که این قوانین ضامن دوام امپراتوری ایران بوده است. سلوکیدها و اشکانیان نیز به این مجموعه قوانین اشاره کرده اند. گزنفون – اگرچه ممکن است دربارهی برخی از امتیازهایی که به ایرانیان نسبت داده مبالغه کرده باشد ـ میگوید: قوانین ایران بر مبنای توجهی خاص به خیر عامه شروع شده است.
داوران، عهدهدار نظارت بر اجرای قوانین و رسیدگی به شکایات بودند و برای تمام عمر منصوب و پیوسته طرف شور شاهنشاهی بودند و چنانکه تخلف میکردند به منتهای سختی مجازات میدیدند (هرودوت). در کتاب عزرا به احترامی که ایرانیان برای قانون دارند اشاره شده و از آنجا مثل «مگر قانون مادهاست» برای تعیین قاطعیت امور بهوجود آمده است. همچنین هرودوت و گزنفون در چند جا ایرانیان را میستایند از این جهت که به پیمانها و گفتههای خود وفادارند و اضافه میکنند که شاهنشاهان تقریبا هرگز از رأیی که میدهند بر نمیگردند.
در اینجا باید به این نکتهی ظریف توجه داشت که وفاداری به پیمان در دورهی ضعف و زبونی امری است کموبیش عادی، ولی پایبندی به قول و پیمان در اوج قدرت، نشانهی ایمان و باوری قوی است. پیش از این به قوانینی که به دستور هخامنشیان برای مصریان تهیه گردید اشاره شد، آوردن این مطلب نیز بهجاست که هزینهی بازسازی تقریباً همهی معابد بزرگ قوم سرگردان یهود نیز از خزانهی ایران پرداخته شده، کما اینکه مجموعهی قوانین آنان نیز به دستور شاهان ایران و زیر نظر نمایندگان آنها تدوین شده است. برای نمونه، نوشتههایی که در مقر یهودیان عصر هخامنشی مصر پیدا شده میرساند که عید فصح یهود را به همان تاریخ که در تورات معین شده، داریوش دوم مقرر ساخته است. به این ترتیب با تایید و تشویق ایرانیان، هم قومیت یهود نجات یافت و هم مذهب یهود نیرو و مفهوم بیشتری پیدا کرد. در سال 70 میلادی رومیان با ویران کردن بیتالمقدس این دوره را منقرض ساختند (ترور، ماکنیل). ایرانیان ترازو را به عنوان مظهر عدالت انتخاب کردند و میگفتند که بهوسیلهی آن «جبار از عادل و سفله از فاضل تشخیص شود».
همین دادگری، ایرانیان را به سوی سازندگی راهنمون بود. با تشکیل شاهنشاهی ایران صورت دنیای متمدن و هدف جهانداری به کلی عوض شد چرا که هخامنشیان به دنبال آن نبودند که بتازند و بگیرند و ببرند و یا میراث دستکم دو هزار و پانصد سالهی همه مردمان آسیای غربی و میانه را از میان بردارند یا به زور با یکدیگر ترکیب کنند و یا فرهنگ خود را به تمام مردمان مغلوب تحمیل نمایند، بلکه بر پایهی این اندیشهی کهن ایرانی که خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران ببین، در کنار کوششهای فرهنگی، تأمین ترقی اقتصادی و اجتماعی مردمان را بهصورت یک وظیفهی همگانی درآوردند و میکوشیدند که سطح زندگانی اتباع شاهنشاهی را بالا ببرند. تاریخنویسان مکرر از سدها، مخزنهای آب، کاریزها، ترعهها، جادهها و پلهایی که ایرانیان هخامنشی ساختهاند و اقدامهایی که برای گسترش و اصطلاح کشاورزی و انتقال دانهها و قلمههای گیاهان مختلف از ناحیهای به ناحیهی دیگر نمودند و هیأتهای پژوهشی و اکتشافی که به زمینها و دریاهای دور فرستادند ـ مانند به ماموریت فرستادن نجیبزادهای ایرانی برای اکتشاف سواحل آفریقا به دستور خشایارشا که از جبل الطارق گذشته و کنارههای قاره آفریقا را پیمود - صحبت میدارند. مثلاً در ناحیهی هرات دریاچهای برای کمک به کشاورزی کندند، کشت پسته و نوعی از مو را در شام، کشت کنجد را در مصر ، کشت برنج را درمیانرودان (بینالنهرین) و کشت نوعی گردو را در یونان معمول داشتند.
کوروش، عوارضی را که در بابل از آب برای کشاورزی میگرفتند، لغو کرد.
دو هزار و سهصد سال پیش از آنکه آبراه سوئز میان دریای سرخ و دریای مدیترانه ساخته شود، به دستور داریوش، با کندن ترعهای بزرگ که عبور از آن چهار روز طول میکشید رود نیل را به دریای سرخ متصل نمودند و آرزوی فراعنهی مصر در کندن چنین ترعهای را برآورده ساختند. در این باره پنج سنگنوشته به دو زبان فارسی و مصری در آبراه سوئز به دست آمده است.
همچنین داریوش بزرگ هیأتی را مأمور نمود تا مسیر رود سند را بررسی نموده از راه اقیانوس هند و دریای احمر به ایران برگردند. پیرو این اقدام که به گفتهی هرودوت سی ماه طول کشید چند بندر و یک راه دریایی برای تسهیل روابط بین هندوستان و بخشهای باختری شاهنشاهی و دریای مدیترانه برقرار گردید (هرودوت).
در یونان به امر خشایارشا دو مهندس ایرانی کوه آتوس را بریده، ترعهای به طول تقریباً 2500 متر و به عرض کافی برای آنکه دو کشتی دارای سه ردیف پاروزن پهلو به پهلو از آن عبور نمایند، ساختند و اینگونه راه ارتباطی آبی را بسیار کوتاه کردند.
باز برای نخستینبار در تاریخ جهان، هخامنشیان هزاران کیلومتر جادهی منظم، کاروانسراها و منزلگاهها برای تعویض اسب و مأموران لازم برای حفظ امنیت و تعمیرات جادهها میان شوش و سارد و تنگهی بُسفر و ازمیر، و در جهت مخالف تا هند و هرات و مرزهای چین ساختند. معروفترین این راهها جادهی شاهی است که شوش و سارد را به هم وصل میکرد که به گفتهی تاریخنویسان یونانی سطح آن را برای بلند نشدن گردوخاک، با نفت خام پوشانده بودند که کشف بقایای آن، صحت نوشته یونانیها را ثابت کرده است.
سرعت و نظمی که ایرانیان برای رساندن پست برقرار داشتند و ابتکارهایی که برای نقل و انتقال اخبار نشان دادند شهرت جهانی دارد. جالب است بدانید شعار پستخانهی آمریکا از این گفتهی هرودوت درباره برید هخامنشی گرفته شده است: «برف، باران، یخبندان و تاریکی نمیتوانست چاپارهای تندرو داریوش را از ادامهی سفر خویش بازدارد». فاصلهی تقریباً 2500 کیلومتری از سارد تا شوش را چاپارهای هخامنشی در 15 روز طی می کردند، حال آنکه عبور از همان راه برای یک قافله، نود روز طول میکشید.
اگرچه زبان فارسی باستان، زبانی که داریوش در لوح بنیاد تختجمشید به کار برده زبان رسمی بود ولی آزادی استفاده از زبان آرامی که بسیاری از مردم از درهی نیل تا رود سند به آن آشنا بودند به گسترش روابط بینالملل آن زمان کمک بسیار نمود.
وضع یک استاندارد رسمی اوزان و مقادیر و ایجاد و ترویج یک سیستم پولی در سراسر کشور و تنظیم بهای فلزهای گرانبها از جمله اقدامهای دیگری است که به رونق اقتصادی جهان هخامنشی و به گسترش روابط داد و ستد بازرگانی در سراسر جهان شناختهشده، کمک بسیار نموده است. داریوش سکههای دریک را به زر و سکههای سیگلیو را به سیم ضرب نمود. سرپرسی سایکس شگفتزده مینویسد: «قابل توجه است که لیره و شلینگ تقریباً برابر این سکههای باستانی هستند».
همچنین موسسههایی شبیه به بانکهای امروز در جهان هخامنشی بهوجود آمد که بسیاری از عملیات بانکهای بازرگانی و رهنی را انجام میدادند. گیرشمن با اشاره به ابتکارها و تأسیسات ایرانیان هخامنشی مینویسد: «در زمان هخامنشیان گامهای نخستین برای ساختن اقتصادی ملی برداشته شد. با تشکیل امپراتوری ایران، جهان به یک دوره رونق اقتصادی بزرگ رسید». وی میافزاید: «تا آنجا که اوضاع زمان اجازه میداد هخامنشیان به وضع طبقهی کارگر عنایت داشته و برای شرایط کار و هم برای مزدها قوانینی وضع کردند».
در این زمینه بهتر است بخشی از باورهای داریوش بزرگ را، چنانکه خود در سنگنوشتهاش اعلام کرده، از نظر گذراند: «به خواست اهورا مزدا، من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ روی گردانم. دوست ندارم که ناتوانی از حقکشی در رنج باشد. همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد. آنچه را که درست است من آن را دوست دارم. من دوست بردهی دروغ نیستم. من بدخشم نیستم. حتا وقتی خشم مرا میانگیزاند، آنرا فرو مینشانم. من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم».
چنین بیانیهای از زبان یک شاه در سدهی ششم پیش از میلاد به معجزه میماند. از بررسی دقیق لوحهای دیوانی تختجمشید ـ که نزدیک به هفتاد سال پیش در دیوار استحکامات تختجمشید به دست آمده و در حقیقت بخش کوچکی بود از بایگانی دیوان شاهی ـ نتیجه میگیریم که داریوش واقعاً هم با مسائل مردم ناتوان همراه بوده است. این لوحها میگوید که در نظام او حتا کودکان خردسال از پوشش خدمات حمایت اجتماعی بهره میگرفتهاند، دستمزد کارگران در اساس نظام منضبظ «مهارت و سن» طبقهبندی میشده، مادران از مرخصی و حقوق زایمان و نیز حق اولاد استفاده میکردهاند، دستمزد کارگرانی که دریافت اندکی داشتند با جیرههای ویژه ترمیم میشد تا گذران زندگیشان آسودهتر شود، فوقالعادهی سختی کار و بیماری پرداخت میشد، حقوق زن و مرد برابر بود و زنان میتوانستند کار نیمهوقت انتخاب کنند تا از عهدهی وظایفی که در خانه به خاطر خانواده داشتند، برآیند.
این همه تأمین اجتماعی که لوحهای دیوانی هخامنشی گواه آن است برای سدهی ششم پیش از میلاد دور از انتظار است. چنین رفتاری که فقط میتوان آن را مترقی خواند، نیازمند ادراک و دورنگری بیپایانی بوده است و ویژهی فرهنگی که شاه بزرگ و مقتدر برآمده از آن میگوید: «من راستی را دوست دارم» و حتا به همسران خود آموخته بود که با تمام توانشان این راستی و عدالت را نگاهبانی کنند. آنها هم درست مانند هر مستخدم و کارمند دولت هخامنشی ناگزیر از پذیرش دقیق حسابرسی کلیهی درآمدها و مخارج خود بودند و همان نظم و سختگیری عمومی را شامل میشدند.
شاه بر کلیهی مخارج دربار خویش از جمله مخارج سفر خود و همراهانش نظارت داشت.
دستگیری ناتوان و دادگری از پایههای جهانداری ایرانیان بود. قانونشکنی به شدت مجازات میشد و درستکاری و وفاداری با پاداش مناسب همراه بود. آخرین بخش نوشتهی آرامگاه داریوش در «نقش رستم» به روشنی و زیبایی برداشت داریوش را از یک جهانداری دادگرانه بیان میکند. در این نوشته او مستقیماً مردم کشورش را مخاطب قرار داده و یادآوری میکند: «تو ای بنده! نیک بدان که هستی، تواناییهایت کدام و رفتارت چگونه است. نپندار که زمزمههای پنهانی و درگوشی بهترین سخن است. بیشتر به آنی گوش فرادار که بیپرده میشنوی. تو ای بنده! بهترین کار را از توانمندان ندان و بیشتر به چیزی بنگر که از ناتوانان سر میزند».
ناتوانترین مردم میتوانستند و میبایست در کار گروهی نقشی داشته باشند. هر مهارتی به کار گرفته میشد و هر کس نقش خود را در بنای اجتماعی ایفا میکرد. داریوش به کار گروهی همهی مردم شاهنشاهی همواره و همیشه اشاره کرده است. برای نمونه تخت داریوش در نگارههای آرامگاه، فراز سر نمایندگان همهی مردمان شاهنشاهی قرار دارد و چنین است در نگارههای آپادانا که همهی مردمان با هدایای سرزمینهای خود حضور دارند. بر این همکاری عمومی سرزمینهای شاهنشاهی به تکرار در نقشهای مختلف تأکید میشود. در حقیقت تجربهی دیوان اداری ایلامیها و بابلیها در سیستم حکومتی هخامنشی به کمال رسید. این میراثها و تجارب در صورت لزوم متحول میشد، با برداشتها و ظرایف در میآمیخت و نظام دیوانی تازهای را پدید می آورد که شرایط اصلی و تعیینکنندهی بقای شاهنشاهی بزرگ بود...».
منبع:
• در تهیه این مطلب از منابع بسیاری یاری گرفته شد که مهمترین آنها «ابدیت ایران» (سید تقی نصر) و «از زبان داریوش» (هاید ماری کخ) است.
• برگرفته از مجلهی دیدهبان شمارهی 1؛ ویژه پرونده ملی سد سیوند - تابستان 1386 خورشیدی