سه شنبه, 04ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی ادبیات سخن از یک ایرانی پاک نهاد - نظامی گنجه‌ای (گنجوی)

ادبیات

سخن از یک ایرانی پاک نهاد - نظامی گنجه‌ای (گنجوی)

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 79، دی و بهمن 1392، صفحه 32 تا 33


قاسم پورکاشانی


هـمه عـالم تن است و ایران دل
                              نیست گـوینده زین قیاس خجل
چـونکـه ایـران دل زمـین باشد
                              دل زتـن به بـود یـقیـن بـاشـد

نظامی گنجه‌ای (گنجوی)

 

پژوهندگان و اندیشمندانی که در ادب فارسی تفکر و بررسی نموده‌اند. از میان شعرای ایران شش شاعر را برتر می‌دانند- فردوسی، نظامی، عطار، مولوی، حافظ و سعدی.
از این میان نظامی پس از فرودسی راستین‌ترین فرزند ایران است. ولی دربارهٔ او بسیار کم کار شده، کتابی دیدم که هزار کس پیرامون حافظ پژوهش و رأی زنی کرده‌اند، اما در مورد نظامی فقط دو نفر را می‌توان نام برد مرحوم وحید دستگردی و دکتر بهروز ثروتیان.
در کلام نظامی در اثر پنجگانه‌اش، واژه بیگانه بسیار کم و نادر است. با فارسی سلیس سخن گفته، برای درک شعر بسیاری از سخنوران بزرگ ایران فرهنگ لغت ضروری است. چون واژه عربی در آنها بسیار است. اما برای فهم شعر نظامی برای یافتن واژگان فارسی فراموش شده باید به فرهنگ لغات روی آورد مانند:
 
ستام: به معنی زینت اسب و ساز و برگ سوار کاری

هزار اسب مرصع گوش تا دُم
همـه زرین ستام و آهنین سُم


بُروت: سبیل

نبینی جز هوای خویش قوتم
به جـز بادی نیـابی بر بروتم


دهره: تبر

اگرچه دزد با صد دهره باشد
چو بانگاش برزنی بیزهره باشد


مشکو: بت خانه

 بدان مشکو که فرمودی رسیدم
در او مشتی ملامت دیده دیدم


در دیوان فارسی گویان بهرهمندی از پسوند بسیار نادر است گویا برخی از آنان سود بردن از پسوند را در مقام خود نمی‌دانند. ولی نظامی اینگونه نمی‌اندیشید.

صید گری بود عجیب تیزبین
بادیه پیمای و مراحل گزین

***

نـوای باربد و لـحن نکـیسا
جبین زهره را کرده زمین سا

***

چو حلقه گر بیایم بر درت بار
درت را حلقه میبوسم فلکوار

در شعر نظامی پسوند «گاه» از هر شاعر دیگری بیشتر است.
بسیاری از ضرب المثلهای فارسی از زبان نظامی است که مردم گاه آنها را به شعر و گاه به آن آهنگ گفتاری میدهند.

چو او را نیست پشمی در کلاهش
کشـیدم پـشم در خیلِ سپاهش

***

کند با جنس خود هر جنس پرواز
کــبوتر بـا کبــوتر بـاز بـا بـاز

***

گر انگشتی زدی بر بینی آن ماه
مـلک را یـک به یک کردند آگاه

***

مرا بگذار تا گریم بدین روز
تو مادر مرده را شیون میاموز

***

کز این تندی نباید تیز بودن
جوانمردیست عذر انگیز بودن

***

چو آن گاوی که از وی شیر خیزد
لگـد در شـیـر گــیرد تا بریـزد

***

دشـمن دانا که غـمِ جـان بود
بهتر ازان دوست که نادان بود

***

ندارد جاودان طالع یکی خوی
نمـاند آب دایـم در یکی جوی

 بـصبر از بند گـردد مرد رسته
کـه صـبر آمد کلید قفل بسته

***

ز عدلش باز با تیهو شده خویش
به یک جا آب خورده گرگ با میش

نظامی در سال 530 هجری قمری از مادری کرد در گنجه زاده شد. تمام عمر هشتاد و چهار ساله‌اش را در گنجه به سر آورد جز مدت کوتاهی به دعوت قزل ارسلان به سی فرسنگی گنجه سفر کرد.
در عصر نظامی مهد علم و ادب خراسان بزرگ بوده  شعرایی که پارسی می‌دانستند از این خطه برخاسته‌اند ابوشکور بلخی در بلخ، دقیقی و اسدی و فردوسی از طوس. نظامی جز با خاقانی با شاعر و ادیب دیگری مراوده نداشته در سوگ او شعری دارد که نمایانگر دوستی ژرف و بیریایی شاعر است.

به خود گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد
ندانسـتم که من گردم دریغـاگوی خـاقـانی

شگفتا نظامی با وجود دور بودن او از کانون علمی و ادبی آن زمان چگونه به دانش عصر خود آگاهی کامل داشته او لغاتی به کار میبرد که پنداری از دل فرهنگستان امروز برخاسته است.

من که شدم کارشناس اندکی
صـد کـنم و باز نـگویم یکی

 کدامین گل بود بیزحمت خوار
کدامین خط بود بیزخم پرگار

در منظومه خسرو و شیرین سی لحن باربد شگفت‌انگیز است. مرحوم روح الله خالقی می‌گفت از موسیقی ایرانی کهن فقط دانش به جای مانده در خسرو شیرین است. نام سازهای ایرانی از همان جا به ما رسیده: چنگ، بربط، ستا، رود و رباب و گوشه‌های موسیقی ایرانی در ابیات زیرین.

نکیسا چون زد این افسانه پرساز
ســتای بـاربـد بـرداشـت آواز

نـوارا پـردهی عـشـاق آراست
در افکند این غزل را در ره راست

***

سـتای باربد دسـتان هـمی زد
به هوشیاری ره مستان همی زد

***

نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ
سـتای باربد برداشـت آهـــنـگ

شگفت آورتر از همه دانش نظامی پیرامون نجوم است. تردید نیست ایران زمین دانش آموزندهٔ نجوم به کشورهای باختر بوده. نزدیک به نهصد سال قمری از تولد نظامی میگذرد. نظریات او درباره نجوم وهم انگیز است.

همان گوی را مرد هیئت شناس
به شـکلِ زمین مـیکند در قیاس

***

به نام آن که هستی جان از او یافت
زمیـن آرام فلک گردون از او یافت

تفکر آن دورانی که زمین را ثابت می‌پنداشتند. پانصد سال قبل از تولد گالیله.

سواد شب که برد از دیده با نور
بنات النعش را کرده ز هم دور

***

کواکب راز ثابت تا به سیار
دقــایق با درج پیمـود بسیار

***

چو سر برد ماه از برج ماهی
در پرویز شد در برج شاهی

***

ز ثورش زهره و خرچنگ برجیس
سعـادت داده از تثلیث و تسدیس

ز پـرگار حمل خـورشید مـنظور
بـدل و افـکـنـده بر زحـل نـور

عطارد کرده ز اول خط جوزا
سـوی مـریخ شیرافکن تماشا

ذنب مریخ را میکرد در کاس
شده چشم زحل هم کاسه راس

نگاشتن چند ورق بیان نظامی نمی‌کند. باید قرنها پژوهید و سالها نوشت.

یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک

با بازگوی چند بیت از تدبیر شیرین هنگام به تخت شاهی نشستن او سخن را به پایان می‌برم.

 چو به شیرین مقر و گشت شاهی
فـروغ ملـک بر مه شد ز مـاهی

***
بانصافش رعیت شاد گشتند
همـه زنـدانیان آزاد گـشتند

***

ز مظلومان عالم جور برداشت
همه آیین جور از دور برداشت

***

ز هر دروازهای برداشت باجی
نجست از هیچ دهقانی خراجی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید