شنبه, 12ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان نظامی و حکمت ایرانی

نام‌آوران ایرانی

نظامی و حکمت ایرانی

برگرفته از تارنگار خرد ایرانی

 

مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ نظامی با سخنرانی دکتر اصغر دادبه با موضوع «جایگاه نظامی در حکمت ایرانی» به پایان رسید. این درس‌گفتار‌ها از تیر ماه سال ۱۳۸۹ آغاز و هر هفته در روزهای چهارشنبه در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.

دکتر اصغر دادبه در ادامه سخنانش گفت: هر شاعری که صفت شاعری زیبندهٔ او باشد، پیش از هر چیز شاعر است. فرق شاعر با ناظم هم در همین است که ناظم از ابزار شعر برای بیان یک سلسله آراء استفاده می‌کند اما در نزد شاعر همهٔ آن‌ها ابزاری برای شاعر بودن است. از این رو باید نظامی را شاعر دانست. عظمت او نیز در بیان هنری و خیال شاعرانهٔ اوست.

نظامی در «اقبال نامه» نام «خضر» را می‌آورد و آن را عنوانی برای طبع شاعرانهٔ خود می‌داند. او می‌گوید که پنج حکیم گردهم می‌آیند و آراء گوناگون خود را بیان می‌کنند. نظامی می‌گوید خضر من (طبع شاعرانهٔ من) به من می‌گوید که همهٔ حرف آن حکما، حرف خود توست: «که چندین سخن‌های خلوت سگال/ حوالت مکن بر زبان‌های لال؛ تو می‌خاری این سرو را بیخ و بن/ بر آن فیلسوفان چه بندی سخن؛ چرا بست باید سخن‌های نغز/ بر آن استخوان‌های پوسیده مغز؛ به خوان کسان بر مخور نان خویش/ مکبه منه بر سر خوان خویش؛ بلی مردم دور نامردمند/ نه بر انجمن فتنه بر انجم‌اند». در حقیقت نظامی می‌خواهد بگوید که او شکل دیگر آن حکماست.

هنگامی که پرسش‌های فلسفی در جهان مطرح شد، دو گونه پاسخ از سوی حکما و فیلسوفان یافت: یک دسته همانند سقراط گفتند: «نمی‌دانیم»؛ روشن است که این «نمی‌دانیم» با ندانستن مردم عادی فرق دارد؛ دستهٔ دوم پاسخ‌هایی دادند که بازتاب علم زمان فیلسوفان و شرایط سیاسی و اجتماعی آنان بود. نظامی که در فضای دینی روزگار خود می‌زیست، به آن پرسش‌ها پاسخ کلامی می‌دهد و فلسفه را‌‌ رها می‌کند. او حتی آراء فلسفی را نقد می‌کند و به بازآفرینی هنری دیگر آراء می‌پردازد.
او می‌تواند با زبان شاعرانه‌ی خود یک سلسله تصویرهای شاعرانه درست کند که در هیچ فلسفه‌ای بدان شکل مطرح نشده، اما خودِ فلسفه است. آراء مختلفی هم که در کلام و فلسفهٔ ایرانی ـ اسلامی داریم، در آثار نظامی بازتاب یافته است. سراسر «مخزن الاسرار» و «اسکندر نامه» و «اقبال نامه» نظامی بازگو کنندهٔ آن آراء است اما آنچه در سخن نظامی مهم است، بیان هنری ویژه و خیال شاعرانهٔ اوست.


توجه ایرانیان به حمکت عملی و اشاره‌ی نظامی به آن
گفته‌اند که یونانیان نظریه‌پرداز بوده‌اند و آن‌ها را قهرمانان حوزه‌های نظری دانسته‌اند اما ایرانی‌ها و رومی‌ها به حکمت عملی توجه داشته‌اند. می‌دانیم که در حکمت عملی (اخلاق)، بحث بیان و رفتار نیک فردی و جمعی مطرح است. در این گونه از حکمت، دربارهٔ نظام خانواده و آیین کشورداری سخن به میان می‌آید. در آثار نظامی از این گونه بحث‌ها فراوان هست. پس اینکه گفته‌اند که تمرکز ایرانیان بر حکمت عملی بوده است، سخن درستی است. این نشان می‌دهد که در فرهنگ ایرانی، فقط بحث سخنوری نبود، بلکه به آن عمل هم می‌شد.
به همین دلیل است که جهان بینی ایرانی را باید با عنوان «حکمت» نامید. «هانری کربن» هم پیشنهاد می‌کند که از آنجایی که سهروردی سر برآورده و فلسفهٔ خود را آغاز کرده است، از آن به بعد را حکمت بنامیم. چون هویت آن عارفانه و عاشقانه بوده است. هنگامی هم که از خرد یا عقل ایرانی ـ افلاطونی سخن می‌گوییم منظور این نیست که همه چیز آن افلاطونی است. درست است که اوج حرکت فلسفهٔ یونانی، افلاطون بود، اما افلاطون شاگردی زرتشت می‌کرد و در آکادمی خود «اوستا» می‌خواند. پس به سخن دیگر می‌توان گفت که افلاطون تجسم فرهنگ ایرانی در یونان است.


حرکت نهایی خرد یونانی ارسطویی، برهان است
این را هم باید در نظر گرفت که حرکت نهایی خرد یونانی ارسطویی، برهان است. در فرهنگ ایرانی علاوه بر برهان، شهود هم مطرح است. به سخن دیگر، آنچه مورد نظر است و اهمیت دارد، مسالهٔ تهذیب است. منظور این است که غیر از «دانستنی‌ها» باید نخست «انسانی» بود. اگر جنبهٔ انسانی در زندگی نباشد، فجایع پدید می‌آید. این سخن بدان معنا نیست که در فرهنگ ما کسی منکر آزمایش و تجربهٔ حسی و برهان و استدلال است؛ بلکه مراد آن است که آنچه آدمی را به حرکت وامی‌دارد، تهذیب و شهود است.
نظامی اشاره می‌کند: «به آنجا تواند خرد راه برد/ که فرسنگ و منزل تواند شمرد». این تعبیری از کمی بودن است. یعنی خرد قابل شمردن است و به بالا‌تر از این مرحله نمی‌توان رسید. سپس ادامه می‌دهد: «ره غیب از آن دور‌تر شد بسی/ که اندیشه آنجا رساند کسی». بزرگانی همانند نظامی هنگامی که از «دیدن» سخن به میان می‌آورند، ذکر جزء و ارادهٔ کل می‌کنند. یعنی دیدن را که حس بر‌تر است ذکر می‌کنند تا کل حواس را گفته باشند و ادراکات حسی را برشمرده باشند. فردوسی هم همین را می‌گوید: «خرد گر سخن برگزیند همی/‌‌ همان را گزیند که بیند همی». «کانت» نیز می‌گفت: «عقل می‌تواند داده‌های حسی را تنظیم کند». به هر روی سخن نظامی این است که خرد از یک سو قابل اندازه‌گیری است و از سوی دیگر استدلالی نیست.


جهان‌شناسی ایرانی و حکمت خرد ساز ایرانی
حکمت ایرانی و یونانی، هر دو خرد می‌سازد. از سویی دیگر، پرسش‌های بشری یکسانند و تکرار می‌شوند اما پاسخ‌هایی که به آن‌ها داده می‌شود از بعضی جهات شبیه به هم‌اند. پرسش «از کجا آمده‌ام و به کجا می‌روم؟» تمام پرسش‌های فلسفی را در بردارد، چون از مبداء و مقصد (معاد) می‌پرسد اما چرا آدمی نمی‌تواند به جواب قطعی برسد و همواره حیران است؟ چون انسان در راه است. اگر جواب قطعی پیدا شود معنایش این است که انسان تمام شده و به پایان رسیده است. حرکت و بودن و زندگی، معنایی جز این ندارد. اگر همهٔ پرسش‌ها پاسخ داده شوند، حرکت پویای فکری بشر، متوقف می‌شود.
بنابراین نباید به دنبال این بود که مثلا در جهان‌شناسی ایرانی چیزهایی بیابیم که در هیچ کجای جهان گفته نشده است. این امکان‌پذیر نیست. به خاطر همین است که هنگامی که سهروردی حکمت ایران باستان را تجدید می‌کند، نمی‌تواند فلسفهٔ یونان را نادیده بگیرد. این را هم بگویم که آنچه در حکمت ایرانی بسیار اهمیت دارد، روش اشراقی است. طراح آن هم سهروردی بوده است. در هر حکمت، ابزار و روش‌هاست که اهمیت دارد و مکاتب را از هم جدا می‌سازد. ابزار در حکمت ایرانی، خرد ایرانی است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید