نگاه روز
دانشگاه یا مرغداری!
- نگاه روز
- نمایش از جمعه, 19 مهر 1398 21:26
استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
استاد دانشگاه تهران
نوشتهاند که در صورت امکان نحوهی تبدیل رساله (پایاننامه) به کتاب را توضیح دهید. شاید مهمترین سوال برای دانشجویان دکتری و فوق لیسانس باشد. واقعیت این است که ما مشکلات خیلی خیلی زیادی در آموزش عالی داریم. این سوال نیز از عوارض ذاتی همان مسائل است.
این تولید انبوه دانشگاهها، و این تلقی بعد از سقوط سلطنت از دانشگاهها، شاید پیش از ان هم بود، اما حقاً به این وسعت نبود. الان پشیمان شدهاند. الان آثار طبیعی گسترش دانشگاهها [مشخص میشود]. نیست که دولت مبهوت بازار است، نگاهش به علم عین نگاهش به سالن مرغداری است! یک جایی یک زمینی پیدا کند و چند اتاق ... همانطور که میتوان در اینجا یک سالن مرغداری زد که جوجه و مرغ تولید کند، خوب میتواند دانشگاه بزند. یک روز احوال دختری از شاگردانم را که پدرشان از دوستان مشترک من و شادروان ایرج افشار بود از یکی از همکلاسیهایش پرسیدم. گفتم که همکلاسی شما کجاست؟ گفت رفته شهرشان دانشگاه زده است! (خندهی استاد و حضار) عیناً مثل اینکه سالن مرغداری زده است. آموزش عالی ما تقریبا مثل مرغداری است. دقیقا سالن مرغداری! تصور برنامهریزان دانشگاهی و وزارت علوم، این است که پولی میگیریم و ثبتنام میکنیم و کاغذی دست بچهها میدهیم ... ولی اینکه این تلقی از آموزش عالی چقدر در آیندهی این مملکت و آیندهی این جوانها میتواند سودمند باشد، جای حرف دارد؛ ولی زیانش مسلم و صد درصد است.
کاش دولت، برنامهریزان آموزش عالی را میبرد به کمبریج و آکسفوردِ انگلستان یا امآیتی یا پرینستونِ آمریکا تا بفهمند آموزش عالی یعنی چه! فقط در و دیوار این دانشگاهها را میدیدند، کافی بود که بدانند با تلقی مرغداری فرق میکند. آکسفورد مال پانصدسال پیش است. آنها اگر کوچکترین توسعهای بخواهند انجام دهند، آنقدر مشکلات دارد، شورا دارد، برآورد دارد و ... خوب اینجا نه. اینجا یک بخشنامه آقای وزیر اعلام میکنند که مثلا در کدکن ما، دورهی دکتری فلسفه غرب [دایر کنند]. فکر نمیکنند که دکترای فلسفه غرب در کدکن که یک دبیرستان بیشتر ندارد چه جوری [ممکن] میشود! با کدام کتابخانه؟ با کدام استاد؟ .... متاسفانه هیچ کاریاش نمیتوان کرد. هیچکاری! تبعاً این نوع آموزش عالی آثار سوئی دارد. هنوز آثار سوء آن شروع نشده است. آثار سوءاَش بعداً مشخص میشود.
همین حال و روز را من به چشم خودم در مصر دیدم. در قاهره. من بعد از چند سال که در آکسفورد و پرینستون بودم برگشتم. خیلی از بچگی عاشق مصر بودم. نمیدانم گفتهام به شما یا نه که اخوان [ثالث] یک شوخی برای من درست کرده بود که شفیعی رفته توی خیابان نادری و به یکی از فروشندگان رادیو گفته است یک رادیو بدهید که قاهره را بگیرد. فرصتی بود برای من. زن و بچه را در آکسفورد گذاشتم. بلیت گرفتم و سه هفته در قاهره و اسکندریه و آنجاها بودم. هرکی را در خیابان میدیدم، جوان بیکار. ... بعد از شکست مفتضحانه [در جنگ اعراب با اسرائیل] ... من شدیداً تا صبح گریه کردم و رادیوهای عربی را یکی یکی گوش میکردم همهشان هم ادعا میکردند ... صبح که شد معلوم شد تماماً فضیحت است. جوانان سادهی مصری میآمدند پیش من که آقا ما بیاییم ایران برای ما کار هست؟
آن وقت در ایران تقریباً بیکار نداشتیم. واقعا نداشتیم. ما از کشورهایی مثل هند و پاکستان پزشک و حتی کُلفت و نوکر میآوردیم.
میگفتم من سالها در مملکت خودم نبودم ... میپرسیدم تو چه درسی خواندهای؟ میگفت من فوق لیسانس ادبیات فارسی دارم. ۴۰۰ مرکز در مصر فوقلیسانس ادبیات فارسی میدادند! دانشجویانی که از ادبیات فارسی فقط یک جمله با لهجه عربی یاد گرفته بودند که من «دانشگوی» زبان فارسی هستم!
استاد دکتر شفیعی کدکنی
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ - دانشگاه تهران