شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی دیده‌بان مازندران دریای مازندران یا خزر؟

دیده‌بان مازندران

دریای مازندران یا خزر؟

شادروان دکتر پرویز ورجاوند

 

در حالی‌که منافع ملی کلان ایران در پهنه‌ی دریای مازندران (کاسپی) به چالش گرفته شده است، بر اساس چه تدبیری دستور رسمی تغییر نام این دریا را به «خزر»، به سود دیگران می‌هیم؟!
در جهان امروز موضوع «منافع ملی» و پاسداری از آن برای همه‌ی کشورها مساله‌ای است بنیادین و برخی کشورهای توانمند در این زمینه تا آنجا پیش تاخته‌اند که با طرح موضوع «اقدامات پیش‌گیرانه» به خود اجازه می‌دهند با نیروی نظامی به اشغال خاک دیگران بپردازند و ساختار آن کشورها را در جهت منافع خویش دگرگون کنند. شاهدیم که کشورهایی چون آمریکا و انگلستان در جریان حمله به عراق با اولویت قایل شدن برای حفظ منافع ملی کلان خود، حتا بر خلاف افکار عمومی جهان و ملت‌هایشان چنین بی‌پروایی از خویش نشان دادند که مهم‌ترین ارگان جهانی یعنی سازمان ملل متحد و بخش پرقدرت آن شورای امنیت را که از حق وتو در آن برخوردارند نیز نادیده گرفتند؛ پدیده‌ای که در طول دوران پس از جنگ جهانی دوم و بنیان‌گذاری سازمان ملل سابقه نداشته است

.
در شرایط بسیار حساس امروز جهان، شمار زیادی از کشورها، چه قدرت‌های مطرح، چه کشورهای پیشرفته و حتا شماری از کشورهای در حال توسعه، بیشترین سرمایه‌گذاری را متوجه ایجاد و تقویت مراکز توانمند برای بررسی‌های استراتژیک کرده‌اند تا به یاری گروهی پرشمار از صاحب‌نظران و کارشناسان با تخصص‌های گوناگون بتوانند تعریف روشنی از منافع ملی خود به‌دست دهند و راه‌کارهای حفظ این منافع را از جنبه‌های مختلف بررسی کنند و در چارچوب استراتژی‌های مناسب به اجرا گذارند. مراکز یاد شده دارای بخش‌های مرجع در زمینه‌ی مسایل تاریخی، جغرافیایی، انسان‌شناسی و ... یا گردآوری مدارک و اسناد و منابع علمی، از همه‌ی جهات سرزمین‌ها و کشورهای مختلف را مورد مطالعه قرار می‌دهند و آگاهی‌های جامعی فراهم می‌کنند که هر یک در جای خود مورد استفاده واقع می‌شود. نگاهی به عملکرد کشورهای استعماری اروپا در آسیا، آفریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی در طول سده‌های گذشته به‌روشنی حکایت از آن دارد که این کشوری‌ها برای فراهم ساختن موجبات حضور خویش و اعمال سلطه بر آن سرزمین‌ها، به ناتوانی کشانیدن کشورهای صاحب قدرت در این قاره‌ها را با زمینه‌سازی برای تجزیه‌ی آنها و ایجاد اختلاف در درون این سرزمین‌ها میان باشندگان‌شان به‌عنوان اهرم اساسی مورد توجه قرار داده‌اند. با بررسی نقش قدرت‌های استعماری در ایران از سده‌ی شانزدهم به بعد، عملکرد و برنامه‌های آنها در جهت زمینه‌سازی برای آشوب‌های منطقه‌ای و درگیری‌های مذهبی به‌منظور ضربه‌زدن به وحدت ملی و تضعیف قدرت ملی ما آشکار می‌شود.
پرداختن به تاریخ‌سازی، تحریک سنی و شیعه به موضع‌گیری در برابر هم، فضاسازی برای تقویت یک گویش منطقه‌ای در برابر زبان مادر و زبان ملی به‌عنوان اهرم جدایی‌خواهی، تغییر نام‌های جغرافیایی در راستای خدشه‌دار کردن پیشینه‌ی پیوندهای تاریخی و بهره‌جویی به‌منظور ایجاد آشفتگی در ذهنیت تاریخی و در پی آن هویت‌سازی‌های جدید و ... همه از مواردی است که در کارنامه‌ی قدرت‌های استعماری به‌ویژه انگلستان و روسیه دست‌کم در طول دو سده‌ی پیشین با آن برخورد می‌کنیم و جا دارد صاحبنظران در بیان چگونگی آنها به‌منظور آگاه ساختن نسل امروز کوشش کنند.
چنان‌که گفته شد، قدرت های جهانی برای اعمال نفوذ، تجزیه، سلطه بر منابع و از توان انداختن قدرت ملی، برای پاسداری از یکپارچگی کشور، استقلال و وحدت ملی و به غارت بردن منابع، از همه‌ی اهرم‌های موثر بهره می‌جویند و مراکز پژوهشی آنها به تمامی زمینه‌ها می‌پردازند و آگاهی‌های گوناگون را گرد ساخته در اختیار سیاست‌گزاران و استراتژیست‌های خود قرار می‌دهند.
پدیده‌ی تغییر نام‌های جغرافیایی و سپس بهره‌برداری از آن، یکی از شگردهای استعمارگران است که می‌توان به دو مورد از انها درباره‌ی کشور خودمان اشاره کرد. نخست، تغییر نام منطقه اَران و شِروان به جمهوری آذربایجان در جریان رویدادهای سال 1922، بر اساس دیدگاه پان‌ترکیسم که بنیان آن نخست به‌وسیله‌ی انگلستان نهاده شده بود، روی داد. یا این‌که استقلال «جمهوری آذربایجان» کم‌تر از دو سال دوام نیاورد و دولت تازه شکل گرفته‌ی اتحاد جماهیر شوروی به عمر ان پایان بخشید، ولی این نام جعلی ساخته و پرداخته شده را حفظ کرد، زیرا دریافت که بوسیله‌ی آن می‌تواند قدرت مانور روی ایران داشته باشد و یکپارچگی ایران را بدان وسیله در فرصت‌های مناسب مورد تردید قرار دهد و دیدیم که سرانجام در سال 1324 به‌منظور خود دست یافت و توانست با ایجاد فرقه‌ی دموکرات برای یک‌سال آذربایجان را از پیکر کشور جدا کند. این نامگذاری استعمار ساخته، هم‌چنان تا امروز به‌عنوان یک عامل فشار مورد استفاده‌ی قدرت‌های جهانی قرار دارد، چنان‌که حکومت « جمهوری آذربایجان» در پیوند با ترکیه و با پشتیبانی بی‌چون و چرای آمریکا، هم‌چنان با مطرح ساختن «آذربایجان شمالی» و «آذربایجان جنوبی» و یاری‌های مالی به برخی افراد و گروه‌ها، از راه دور وارونه‌نمایی همه‌ی واقعیت‌های تاریخی، با برگزاری نشست‌هایی در آمریکا و آلمان به هزینه‌ی شرکت‌های نفتی آمریکا چون شوروی، آموکو، اکسون و موبیل بر این نکته تاکید می‌کند که جمهوری کنونی آذربایجان و آذربایجان واقعی در اصل سرزمینی واحد بوده‌اند که روسیه و ایران در جریان درگیری‌های‌شان هر یک بخشی‌هایی از آن را تصاحب کرده‌اند! امروز این بیان غیرواقعی و ساختگی که تحریف بی‌چون و چرای تاریخ است، به مدد پول‌هایی که ترکیه از کیسه‌ی آمریکا خرج می‌کند به زبان ترکی و فارسی و ... در نشریات گوناگون تبلیغ می‌شود، بی‌آن‌که دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی کوچک‌ترین مزاحمتی برایشان پدید آورند.
هم‌چنین است نام‌های مجعول یا ناقص استعمار ساخته به‌جای نام اصیل و تاریخی «خلیج فارس» که چند دهه است به‌وسیله‌ی ایادی انگلستان در منطقه به‌کار گرفته می‌شود و کار به جایی رسیده است که در کتاب‌های آموزشی کشورهای عربی بی‌چون و چرا آن را در روی نقشه‌ها و در نوشته‌ها به‌کار می‌گیرند و سازمان‌های بیگانه ساخته‌ای نیز که نقشه جدایی خوزستان از ایران را در سر می‌پرورانند بر آنها تکیه می‌کنند.
به دو مورد بالا از آن‌رو اشاره شد که توجه داده باشیم مساله تغییر نام‌های جغرافیایی تا چه اندازه می‌تواند برای کشور ما زیان‌بار و مشکل‌آفرین باشد.
حال با این پیشگفتار که به درازا انجامید، به اصل موضوع می‌پردازیم و آن بخشنامه گونه‌ای‌است که از سوی سازمان نقشه‌برداری کشور و کمیته تخصصی نام‌نگاری و یکسان‌سازی نام‌های جغرافیایی ایران صادر شده و همه‌ی دستگاه‌های دولتی را مکلف به رعایت آن ساخته است. متن نامه‌ی رسمی مزبور چنین است:

سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی
سازمان نقشه‌برداری کشور
کمیته تخصصی نام‌نگاری و یکسان‌سازی نام‌های جغرافیایی ایران
 5994/45/2/501
01/10/1381

بسمه‌تعالی
برادر ارجمند جناب آقای دکترعارف
معاون اول محترم رییس‌جمهور
همان‌گونه که استحضار دارید، کمیته تخصصی نام‌نگاری و یکسان‌سازی نام‌های جغرافیایی ایران طی مصوبه‌ی شماره 22544 مورخه 03/05/1379 هیات محترم وزیران تشکیل گردیده است. از جمله وظایف کمیته‌ی فوق ثبت صحیح و مستند نام‌های جغرافیایی و جلوگیری از تشتت آرا در کاربرد نام‌های جغرافیایی می‌باشد. با توجه به حساسیتی که در زمینه‌ی نام‌های جغرافیایی و به‌خصوص نام عوارض جغرافیایی مشترک بین کشورها وجود دارد، لازم است بر اساس توصیه‌های همایش یکسان‌سازی نام‌های جغرافیایی سازمان ملل متحد در خصوص خودداری از کاربرد نام‌های متعدد برای یک عارضه‌ی جغرافیایی از نام مشخصی برای پهنه‌ی آبی شمال کشور استفاده گردد. در این راستا با توجه به استعلام وزارت امور خارجه در خصوص تصمیم‌گیری نهایی در مورد نام این پهنه‌ی آبی و هم‌چنین مصوبه شماره 9913 مورخه 02/09/1381 شورای عالی امنیت ملی، کمیته جلسات متعددی در این زمینه برگزار نمود. شایان ذکر است که اصولاً در منابع مختلف تاریخی که توسط اروپاییان، اعراب و ایرانیان نگارش یافته است بیش از 35 نام مختلف برای دریای خزر به‌کار برده شده است، اما طی 250 سال اخیر همواره از نام دریای خزر استفاده گردیده است. از طرفی در معاهدات موجود بین ایران و شوروی سابق و هم‌چنین در قراردادهای بین‌المللی دو کشور نیز همواره از دو نام خزر و کاسپین استفاده شده است. لذا با توجه به موارد فوق و هم‌چنین در قراردادهای بین‌المللی دو کشور نیز همواره از نام‌نگاری و یکسان‌سازی نام‌های جغرافیایی ایران در جلسه مورخه 18/09/1381 متن ذیل را به‌تصویب رساند.
«جهت جلوگیری از هر گونه سوتفاهم احتمالی و جلوگیری از تشتت آرا در زمینه‌ی نام پهنه‌ی آبی شمال کشور، از نام «خزر» در داخل کشور و کاسپین در متون خارجی، قراردادها و معاهدات بین‌المللی استفاده گردد». بنابراین با توجه به مصوبه مذکرو لازم است از کاربرد سایر نام‌ها خودداری شود و در کلیه مکاتبات، قراردادها، اسناد و مدارک متون درسی، نقشه‌ها و اطلس‌ها و وسایل ارتباط جمعی از نام فوق استفاده شود و از نامی غیر از نام‌های مصوب کمیته استفاده نگردد.
     من‌ا... التوفیق

اگر چنین نامه‌ای از سوی چهار کشور پیرامون دریای مازندران (کاسپین) انتشار یافته بود، می‌توانست توجیهی داشته باشد، از جمله این‌که برای به حاشیه راندن بیشتر ایران و حذف نام‌های رسمی دیرینه این پهنه از کتاب‌های درسی، نقشه‌ها و نوشته‌ها دست به چنین اقدامی زده‌اند. مگر نه این است که هیچ‌یک از آنها نمی‌خواهند حضور ایران در این دریا چشمگیر باشد؟ بنابراین حق دارند به هر وسیله‌ای که شده بکوشند پیوند دیرین ایران را با این پهنه‌ی آبی هر چه بیشتر کم‌رنگ کنند و چه کاری موثرتر از آن‌که نامی بر آن نهند تا فریاد برآرد که این دریا را با ایران پیوندی نبوده است و نیست. ولی اندوه بزرگ این است که این کار به‌دست خودمان انجام می‌شود؛ کاری که در عقب‌مانده‌ترین و ضعیف‌ترین کشو.رهای جهان نیز نمی‌توان نمونه‌ای برای آن یافت. در دنیایی که کشورهای تازه به استقلال رسیده با چنگ و دندان می‌کوشند در فراخنای تاریخ به جستجو بپردازند و به هر صورت هویتی برای خویش بسازند و خود را صاحب پیشینه قلمداد کنند، کدام خردورزی می‌پذیرد که کشوری کهن چون ایران، نام بزرگ‌ترین دریاچه‌ی جهان را که طی هزاره‌ها در پیوند ناگسستنی با جغرافیای تاریخی این سرزمین بوده و در دوران‌هایی طولانی یک پهنه‌ی درون سرزمینی به‌شمار می‌رفته است، به‌دست خود تغییر دهد و نامی بیگانه بر آن بگذارد؟ در شرایطی که جریان پان‌ترکیسم با حمایت آمریکا به‌عنوان یک پدیده‌ی آزار دهنده در منطقه به تکاپو افتاده و مزدورانی به تبلیغ آن می‌پردازند، کدام منطق حکم می‌کند که نام قومی غیر ایرانی بر دریای «کاسپی»گذاشته سود؟ در بخشنامه یادشده، برای توجیه این اقدام نسنجیده، آمده است که: «با توجه به حساسیتی که در زمینه‌ی نام‌های جغرافیایی و به‌خصوص نام عوارض جغرافیایی مشترک بین کشورها وجود دارد...» چنین تصمیمی گرفته شده است. نمی‌دانم اعضای کمیته تخصصی مذکرو چه کسانی هستند و بر پایه‌ی چه ضوابطی چنین تصمیمی گرفته‌اند، ولی می‌خواهم بدانم روس‌ها، قزاق‌ها، ترکمن‌ها و باشندگان جمهوری آذربایجان کدام‌یک خود را از «خزران» می‌دانند و آنها را نیاکان خود می‌شمارند و از این‌رو به این نام حساسیت نشان می‌دهند؟ دو دیگر آن‌که آیا اعضای کمیته می‌دانند که قرن‌هاست دیگر مردمی به‌نام «خزران» در منطقه حضور ندارند؟ می‌دانند که خزران اجداد یهودیانی هستند که چند دهه پیش از اروپای شرقی به فلسطین مهاجرت کردند و اسراییل را بنا نهادند؟
آیا مقام‌های دولت و دستگاه پر عرض و طول سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و بالاخره وزارت خارجه متوجه هستند که در چه موقعیتی دست به چنین تصمیم‌گیری زده‌اند؟ در کجای دنیا وقتی کشوری بر سر منافع ملی سرنوشت‌ساز در یک منطقه‌ی مشترک با دیگر کشورها درگیری دارد، دست به کاری می‌زند که بار حضور تاریخی‌اش را سخت کم‌رنگ کند؟ در حالی‌که برخی عملکردها از زمان فروپاشی اتحاد شوروی تاکنون سبب شده است که منافع چشم‌گیر ایران در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز به شدت لطمه ببیند و فرصت‌های طلایی از دست برود، در حالی‌که در مورد رژیم حقوقی دریای مازندران، ما را تا مرز سهم یازده درصدی پس رانده‌اند؛ کدام خرد سیاسی و مصلحت‌اندیشی سبب شده است که مسؤولان مربوط دست به چنین عقب‌نشینی حیرت آوری بزنند و چنین امتیازی به کشورهای مدعی ایران بدهند؟ مگر نه این‌است که جمهوری آذربایجان برای آن‌که خط قرضی آستارا ـ حسین‌قلی را مرز جدا کننده‌ی سهم ایران از دریای مازندران به‌شمار آورد بر شرایطی تکیه می‌کند که در طول دوران ابرقدرتی اتحاد شوروی در رژیم شاه و دوران پس از انقلاب بر ایران تحمیل شده بود؟ مدعیان می‌گویند ایران در طول هفتاد سال در عمل نه برای ماهیگیری و نه کشتیرانی و نه دیگر زمینه‌ها از خط فرضی مذکور پافراتر نگذاشته است؛ بنابراین با آن‌که روح قراردادهای 1921 و 1940 هر دو حکایت از بهره‌برداری مشترک ایران از محدوده‌ی مورد اشاره در هفت دهه پیشین پا فرتر نگذاشته است بنابراین، امروز نه تنها حق ندارد بهره‌برداری مشاع از بستر و زیر بستر را اساس رژیم حقوقی دریای مازندران به شمار آورد، که نمی‌توان بر سهم برابر یعنی 20درصد نیز پافشارد. آنها چشم خود را بر یک واقعیت انکار نشدنی یعنی اعمال فاشر و نیروی نظامی ابرقدرتی چون اتحاد جماهیر شوروی که در عمل ایران را از بهره‌برداری از حق بی‌چون و چرای خود محروم ساخته بود می‌بندند و با دستاویز «عرف» ادعا می‌کنند که ما نباید به فراتر از خط فرضی آستارا ـ حسین‌قلی چشم داشته باشیم!
حال در چنین شرایطی چگونه است که ما به‌دست خود پیوند تاریخی این پهنه‌ی مهم را با سرزمین خویش می‌گسلیم و پذیرای نامی می‌شویم که غیر ایرانی است و برای همسایگان‌مان قدرت مانور بیشتری در جهت تحمیل خواسته‌های‌شان به ایران فراهم می‌کند؟

نام‌های دریای مازندران:
این دریا از زمانی‌که در کهن‌ترین متون ایرانی، یونانی، رومی و لاتین مورد اشاره قرار گرفته، همواره نام‌های ایرانی داشته است که بر گرفته از نام تیره‌های مختلف ایرانی باشنده پیرامون آن یا سرزمین‌های ایرانی در سه جانب آن بوده است.
در اوستا نام ان «واُرُکَش» به‌معنی «فراخ کناره» یا «فراخ کرت» آمده است. در فقره‌ی 37 و 38 تیشتر یشت، جلد اول یشت‌ها، آنجا که درباره‌ی فرشته‌ی باران تیشتر یشت، با تیر سخن رفته، از این دریا با همان نامی که در اوستا آمده یاد شده است: «تیشتر ستاره رایومند و فرهمند را می‌ستاییم که شتابان بدان سوی پرواز کند، به‌سوی دریای فراخ کرت پرواز کند، مانند تیرارخش (اشاره به تیر آرش کمانگیر)».
نویسندگان یونانی و رومی در روزگاران باستان از این پهنه با نام‌های دریای کاسپی‌ها، دریای هیرکانی، آلبانیا و سکوت‌ها یاد کرده‌اند و در متن‌های لاتین با تلفظ‌های: کاسپیوم ماره ـ هورکانیوم ماره ـ آلبانوم ماره و سکوتیکوم ماره برخورد می‌کنیم.
دیگر نام‌های ایرانی که بر این دریا نهاده شده در متن‌های تاریخی و جغرافیایی به جا مانده پرشمار است و ازآان جمله می‌توان به: دریای آبسکون ـ استرآباد ـ باکو ـ شیروان ـ دیلم ـ گرگان یا جرجان ـ گیلان یا جیلان ـ خوارزم ـ خراسان ـ تبرستان‌ ـ دریای سیست‌ها ـ دریای تپورها ـ دریای ساری ـ دریای زرایه ـ کادوس ـ دریای طلیسان (طالش) ـ دریای گسکر ـ دریای کپورچال1ـ دریای قزوین ـ مشهدسر ـ  مغان و ... اشاره کرد.
در کهن‌ترین نقشه‌های جهان که موقعیت این پهنه در آنها آمده، چون نقشه‌ی هکاتوس (مربوط به 500 پ.م.)، نقشه‌ی هرودوت (450 پ.م.) و نقشه معروف آراتوستن (200 پ.م.)، همهجا نام این دریا برگرفته از نام «کاسپی» است، نه نام دیگر. در نقشه آراتوستن که به وسیله‌ی دکتر عبدالکریم صبحی استاد دانشگاه قاهره در سال 1966 به چاپ رسیده، نام «دریای قزوین» آورده شده که بر گرفته از همان کاسپی است.
در متن های دانشنامه‌ای روس‌ها  همه جا از این پهنه با نام «کاسپیس‌کویه‌موره» یاد شده است. جالب این‌که ترک زبانان جمهوری آذربایجان وقتی به ترکی نوشته‌اند از آن با نام «خزر دنیزی» یاد کرده‌اند و وقتی به روسی مطلبی نوشته‌اند به همان صورت «کاسپیس کویه‌مور» از این دریا نام برده اند.
نام «خزر» تا پیش از حضور عرب‌ها و تجاوز آنها به منطقه قفقاز در هیچ نوشته‌ای آورده نشده است و هیچ نویسنده‌ای جز نام ایرانی کاسپی یا دیگر نام‌های ایرانی نام دیگری برای این پهنه به‌کار نبرده است. از یاد نبریم که بیشتر نام‌ها در شمال قفقاز و دربند و دروازه‌های آن سلمان فارسی است و حتا در هنگام دولت ساسانی، ایران در آنجا مرزبان داشته است.
واژه «کاسپی» به اعتبار نوشته‌ای پژوهشگران مختلف از نام مردمانی گرفته شده است که در غرب این دریا باشنده بوده‌اند و سپس در سمت جنوب تا قزوین و کاشان پیش رفته‌اند و نام خود را به این دو منطقه داده‌اند و از سوی دیگر در سراسر غرب ایران حضور یافته و بنیان فرهنگ توانمند برنزکاران لرستان را از هزاره سوم پیش از میلاد گذاشته اند و با حضور قدرت‌مندشان در میان‌رودان، سرزمین مذکور را به تصرف درآورده‌اند و فرهنگ خود را در آنجا پراکنده‌اند.
کاسیان یا کاسی‌ها و کاسپی‌ها، همه تیره‌ای بزرگ از ایرانیان بوده‌اند که در غرب دریای کاسپی تا غرب ایران امروز و در بخشی از جنوب آن زندگی می‌کرده‌اند. «بارتولد» معتقد است که «کاسپ» جمع «کاس» سات. کاس در میان گیلکان به معنی فرد چشم زاغ و روی سفید است. باشندگان کرانه‌ی دریای مازندران را نیز مردمانی سفیدپوست و زاغ چشم تشکیل می‌دادند.
کاسپی‌ها، بر پایه‌ی نوشته‌ی هرودوت، در دوران هخامنشی جزو استان یازدهم به‌شمار می‌رفتند و 200 تالان مالیات می‌پرداختند [جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص 158].
خزران: و اما این‌که چگونه این پهنه‌ی آبی به‌نام مردمی مهاجر نیز خوانده شده است و خزران کیستند. بحث درباره‌ی خزران و این‌که چه مردمانی بوده‌اند و از کجا و دقیقاً در چه زمان کوچ کرده و به محلی که بعد در آنجا دولتی تشکیل دادند وارد شده‌اند، نیاز به نوشته تحلیلی جامعی دارد و در اینجا فرصت پرداختن به آن نیست. در این مورد که چه ریشه و خاستگاهی داشته‌اند نیز جای سخن بسیار است. برای توجه دادن به تاریکی‌های موجود در این زمینه جا دارد به نوشته‌ی ابن خلدون نظری بیاندازیم.
ابن‌خلدون در نوشته‌اش در یک‌جا خزرها و «غزها» را یکی دانسته و شماری از جغرافیا و تاریخ‌نویسان پس از او نیز بر قول او تکیه کرده‌اند (مقدمه این‌خلدون، ص 139). این درحالی‌ است که اصطخری در مسالک و ممالکخود چنین آورده است: «و مردم خزر به ترکان نزدیک‌اند، و اما به ترکان نمانند. و ایشان دو گروه‌اند: گروهی سیاه‌چرده باشند و سیاه‌موی ـ گویی از نژاد هندوان‌اند ـ و گروهی سپیدروی باشند و با جمال. و بنده کی از خزرانند از بت‌پرستان باشندة کی ایشان فرزندان خود را بفروشند...»3
مشاهده می کنیم که با وجود نوشته های قابل توجه در متون جغرافیانویسان و تاریخ‌نویسان مسلمان، از جمله نوشته‌های مفصل «ابن‌فضلان» و کار قابل توجه «آرتورکُستلر»4 و بررسی‌های پروفسور «دانلوپ) هنوز ناشناخته‌های فراوانی درباره‌ی خزران وجود دارد. در این‌جا برای آن‌که معرفی خزران به‌دست دهیم، به نقل بخش‌هایی از دائره‌المعارف مصاحب درباره‌ی واژه «خزرها» می‌پردازیم:
 «قوم خزر، قومی قدیم که امروز از میان رفته است، و اول بار در قرن دوم بعد از میلاد  در ماوراء قفقاز، به‌عنوان قومی متمایز در صحنه‌ی تاریخ پدید آمد، و بعدها در روسیه‌ی  جنوبی بین ردوهای ولگا و دون سکنی گزید... سرانجام در سال 965 برافتاد. قوم خزر  مدت‌ها با ایران همسایه‌ی دیوار به دیوار بوده است و روابط آشتی و جنگی بسیار با  ایرانیان داشته ... درجنگ‌هایی که بین سال‌های 200 و 350 پ.م. بین ایران و روم روی  داد، سیاست سلاطین ایران جلب خزرها بود. در قرن چهارم میلادی که ارمنستان  شرقی به‌تصرف ایران درآمد، خزرها از این همسایه‌ی نیرومند متوحش شدند و با روم  شرقی عقد اتحاد کردند، و از آن به‌بعد مشی سیاسی انها همین بود. در لشگرکشی  (363) بولیانوس کافر به ایران به یاری وی شتافتند... در سراسر قرن شش میلادی،  سرزمین‌ خزرها میدان تاخت و تاز قبایل وحشی بود، که هجوم هون‌ها راه عبور آنها را  به اروپا باز کرده بود، و خزرها به دهانه‌ی رود ولگا پناه بردند. در این زمان، ناحیه‌ی ممتد  از مغولستان تا دریای سیاه تحت استیلای ترک ها بود... در قرن هفت میلادی دگربار  خزرها برآمدند ... هراکلیوس، در لشگرکشی خود به ایران در زمان خسروپرویز، خاقان  خزرها را تطمیع و به هجوم به ایران تحریض کرد، و وی لشگری نرکب از 40.000 تن در  اختیار امپراتور روم گذاشت. سپس لشگر روم و خزر وارد آذربایجان شدند، و چندین  شهر را گرفته آتشکده‌ها را خراب کردند. ولی با فرا رسیدن فصل زمستان، خزرها به  خاک خود بازگشتند ... با برآمدن روس‌ها، دولت خزر رو به انحطاط گذاشت. بعد از 862  پ.م. مملکت آنها به‌ حدود سابق خود بین قفقاز، ولگا، و دون رسید. در 969،  سویاتوملاو، دوک کیف، خزرها را مغلوب کرد، و دولت خزر برافتاد، چنان‌که بعد از حدود  پنجاه سال نام آن قوم از صفحه‌ی سیاست محو شد».5
به‌واقع این را یک شاهکار سیاسی نباید خواند که مسؤولان کشوری پس از آن‌که قومی بیش از هزار سال است از همه‌ی جهات نام‌شان از صفحه‌ی روزگار حذف شده است کمر همت بربندند و بار دیگر نام آنها را که جز دشمنی و ویران‌گری نسبت به این ملت و سرزمین ایران کاری نکرده‌اند زنده کنند و آن‌را بر پهنه‌ای مهم، یعنی بر بزرگ‌ترین دریاچه‌ی جهان بگذارند؟
پرسش این است که اعلام تغییر رسمی نام دریای کاسپی و نام رایج «دریای مازندران» در میان مردم جهان وایران در راستای چه حکمتی صورت گرفته است؟ آیا این نشانه‌ی بزرگداشت مردمانی نیست که جز تجاوز به ملت ایران، تاریخ این سرزمین چیز دیگری درباره‌شان ثبت نکرده ‌است؟ تاریخ از یاد نبرده است که بنای استحکامات بزرگی چون شهر دربند یا «باب‌الابواب» در شمال قفقاز در عهد ساسانیان، برای جلوگیری از تجاوزگری‌های و ویران‌گری‌های همین خزران صورت گرفته است. حال آیا در شرایط حساس کنونی که ملت ایران برای حفظ حقوق مسلم خویش در دومین منبع انرژی جهان، یعنی دریای مازندران باید از همه‌ی اهرم‌های لازم بهره جوید، خردمندانه است که ما به دست خود واقعیت‌های مسلم تاریخی دایر بر درون سرزمینی بودن دریای مازندران در پیوند با ایران زمین را با تغییر نام آن نادیده انگاریم و هویتی غیر ایرانی برای آن دست و پا کنیم؟ با چه منطقی دست به چنین کاری می‌زنیم و برخی مقام‌های مسؤول به‌ویژه مسؤولان وزارت خارجه در هر نشست و مصاحبه‌ای نام خزر را به‌کار می‌برند؟ شنیده شده است که در یکی از دیدارها، آقای رییس‌جمهور نام دریای مازندران را به‌کار برده‌اند و آقای علی‌یف به اعتراض گفته‌اند ما چنین دریایی نمی‌شناسیم! ایشان حق دارند چنین نامی و نام‌های دیگری حتا در پیوند با سرزمینی که بر آن حکومت می‌کنند چون «دریای باکو» و «دریای شروان» و «دریای آلبانی یا آلبانیا» را نشناسند، زیرا با هویت واقعی ایرانی سرزمین خود را در برابر جریان پان‌ترکیسم نادیده انگارند، ولی ما چرا باید در جهت تحکیم پان‌ترکیسم گام برداریم؟
گفتنی است که خزران در حدود دهه‌ی چهل از سده‌ی هشتم میلادی به آیین یهود گرویدند. این پدیده‌ای است استثنایی و درخور توجه که ازهمان زمان رویداد تعجب مردمان هم‌زمان خزران را برانگیخت. چنان‌که طی چند دهه‌ی اخیر نیز برای بسیاری از پژوهشگران تاریخ شگفت‌انگیز به‌شمار رفته است. آن‌چه به این رویداد تاریخی اهمیتی خاص می‌بخشد، ارتباطی است که میان گرویدن خزران آن‌روز به یهودیت، با جامعه‌ی یهوریان اسراییل امروز وجود دارد. پژوهشگران دریافته‌اند که پس از فروپاشی دولت خزران، آنها به‌تدریج دست به مهاجرتی گسترده زده‌اند. در «اواخر قرون وسطا در کریمه، و نیز در اوکراین و مجارستان و لهستان و لیتوانی با مراکز مختلف خزرهابرخورد می‌کنیم. آن‌چه از مجموع این اطلاعات جسته و گریخته به‌دست می‌آید مساله مهاجرت قبایل و جوامع خزر به نواحی اروپای شرقی به‌خصوص روسیه و لهستان است؛ سرزمین‌هایی که در سرآغاز دوران جدید بزرگ‌ترین مراکز تجمع یهودیان را در آنها می‌یابیم. این نکته برخی از مورخین را بر آن داشته‌است که بگویند بخش بزرگی یا شاید اکثریتی، از یهودیان شرقی و بنابراین اکثریت یهودیان دنیا ـ خزر هستند و از اصل سامی نمی‌باشند. توجه به نتایج دامنه‌دار مترتب بر این فرض، روشن می‌دارد که چرا مورخان از برخورد با این مساله احتراز نموده یا دست‌کم با احتیاط تمام در آن باره سخن رانده‌اند».6
با آن‌چه گفته شد و با توجه به روابط تنگاتنگی که میان جمهوری آذربایجان و اسراییل وجود دارد، قابل درک است که چرا آقای علی‌یف نباید جز «دریای خزر» دریای دیگری به نام «کاسپی» یا «مازندران» را بشناسد. ولی کمیته‌ی محترم تخصصی نام‌نگاری و یکسان‌سازی نام‌های جغرافیایی ایران چرا؟! آقایان جرات به خرج دهند، بخشنامه‌ی خود را لغو کنند و اعلام دارند که واژه‌ی رسمی جهانی برای این دریا را «دریای کاسپی» یا «دریای مازندران» را که میان دیگر نام‌های پرشمار فارسی این پهنه رایج‌تر است به‌کار خواهند برد.و از مقام‌های مسؤول بخواهند که در اسناد دولتی و قراردادهای روی آن تکیه کنند و بر رواج دادن این دو نام در حوزه ی فرهنگ ایرانی همت گمارند.

زیرنویس‌ها:
1. چند نام از این مجموعه به‌وسیله‌ی دوست گران‌قدر و پژوهشگر ارزشمند مسایل جغرافیایی، آقای علی‌اکبر محمودیان در اختیارم گذاشته شده است که سپاس‌گزارم.
2. با تشکر از آقای محمودیان که این آگاهی را به من دادند.
3. اصطخری، مسالک و ممالک به اهتمام ایرج افشار، ص 180.
4. آرتورکستلر، خزران، ترجمه‌ی محمد علی موحد، تهران 1361.
5. دایره‌المعارف فارسی مصاحب، جلد اول، تهران 1361.
6. آرتورکستلر، پیشین، صص 18 و 19

دیدگاه‌ها   

+1 #1 Guest 1391-04-13 17:52
اميدوارم همه ملت ايران از واژه درياي مازندران بهره ببرند
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه