شاهنامه
شاهنـامه و شاهنـامهسرایـی
- شاهنامه
- نمایش از چهارشنبه, 30 مهر 1393 10:42
- بازدید: 8741
دکتر هوشنگ طالع
چنان که گفته شد، پس از یورش تازیان، یعقوب فرمان به گردآوری اسناد و مدارک ایران کهن داد. این کار انجام شد و سپس در دوران سامانیان، کس یا کسان یا نهادی1 و به گفته فردوسی «انجمن»، به این اندیشه میافتد که برای ماندگاری بهتر و فراگیری بیشتر، تاریخِ فرهنگ و تمدنِ ایران را به شعر برگردانند. این کار انجام میشود و حاصل آن، شاهنامهی فردوسی است. نخستین کسی که برای این کار برگزیده میشود، شاعری است به نام دقیقی که به گفتهی فردوسی، جوان بود و گشاده زبان، یعنی در شاعری زبردست:
جوانـی بیامـد، گشـاده زبـان سخن گفتن خوب و، روشنروان
به نظم آرم این نامه را، گفت من از او شـادمان شد، دل انجمـن
دقیقی در جوانی به قتل میرسد. با کشته شدن دقیقی، کار به شعر درآوردن شاهنامه، ناتمام میماند. فردوسی میگوید :
جـوانیش را، خـوی بـد یـار بـود ابـا بـد، همیشه بـه پیکـار بـود
بـرو تـاختن کـرد، نـاگاه مـرگ به سر بـر نهادش، یکی تیره تـرگ
بـدای خـوی بد، جان شیرین بداد نبود از جهـان، دلش یک روز شاد
یکایـک از او، بخت بـرگشته شد به دست یکـی بنده بر، کشته شد
بـرفت او و، ایـن نامه ناگفته ماند چنان بخت بیـدار او، خفته مـاند
زمانی که دقیقی از سوی «انجمن» برای برگرداندن تاریخ فرهنگ و تمدن ایران به شعر برگزیده میشود، پاره ای از نسخههای شاهنامه را مصور کرده و بر آن نقشها افزوده بودند. ابوالحسن منجیک ترمذی که از شعرای همعصر دقیقی بود، میگوید : 2
شنیـدم بـه حکـایت کـه دیـدهی افعـی بـرون جهد، چوزمـرد بـر او برند فراز
من این ندیدم ودیدمکهخواجه دستبداشت برابـر دل مـن، بتـرکیـد دیــدهی آز
بـه شاهنامه بـر، ار هیبت تـو نقـش کنند شاهنامه، بـه میدان رود بـه جنگ فراز
ز هیبت تــو، عـدو نقش شـاهنامـه شود کزونه مرد به کار آید و، نهدستو، نه ساز
بدینسان، درمییابیم که کار نسخهبرداری از روی شاهنامههای نوشتاری رونقی داشته، بهطوری که آنها را مصور و منقوش هم کرده بودند. اما چنان چه اشارت رفت، تاکنون آثاری از آنها به دست نیامده است.
تأکید فردوسی بر این است که دقیقی هنگامی که داوطلب به شعر درآوردن شاهنامه شد، جوان بود و هنگامی نیز که به قتل رسید، جوان بود. با توجه به زمان فردوسی، مشکل بتوان پذیرفت که دقیقی در زمان به قتل رسیدن بیش از 25 سال از عمرش میگذشته، زیرا فردوسی تأکید میکند که : «جوانیش را خوی بد یار بود». از سوی دیگر، توجه داشته باشیم که از زمان برگزیده شدن دقیقی برای به شعر درآوردن شاهنامه تا پایان عمر، وی توانست تنها یک هزار و چند بیت در این زمینه بسراید.
پیش از دقیقی نیز شاعران دیگری دستاندرکار سرودن شاهنامه بودند. اینان عبارت بودند از بوشکور بلخی و مسعودی مروزی. شاید دیگرانی هم بودهاند که تا امروز ما نشانی از آنها نداریم.
دربارهی مسعودی مروزی، پژوهش لازم به عمل نیامده است. مگر نوشته سیدحسن تقی زاده در مجله کاوه (شماره یک ـ سال دوم ـ شهریور ماه قدیم 1290 یزدگردی، جمادی الاولی 1339) و نوشتهی مفصلتر دکتر ذبیحالله صفا در تاریخ ادبیات ایران (تاریخ ادبیات در ایران ـ ج 1ـ ص 71ـ 368 ) که نوشتهی اخیر نسبت به نوشتهی تقیزاده، دارای نکتهی تازهای نیست.
مقدسی در البدا و التاریخ، دوبار از شاهنامهی مسعودی نام برده است. نخست در پادشاهی کیومرث :
نخستین کیومرث آمد به شاهی گـرفتش به گیتی درون، پیشگاهی
چوسیسال به گیتی، پادشهبود کـی فـرمانش بـه هر جایی روا بود
و دوم در پایان کار ساسانیان :
سپـری شود، زمـان خسروانا
چو کام خویش راندند در جهانا
مقدسی میگوید، ایرانیان این کتاب را بزرگ میداشتهاند و بر آن تصویرها کشیده بودند.3 ثعالبی نیز در غرر اخبار ملوک الفرس، از اشعار مسعودی نام میبرد. ثعالبی نقل میکند که «مسعودی مروزی در منظومه پارسی خود آورده است که وی زال را بکشت و از کسان او، کس را باقی نگذارد». 4
از ابوالمؤید بلخی نیز که از شاعران و نویسندن آغاز قرن چهارم هجری است، به عنوان صاحب شاهنامه، نام برده شده است. در مجمل التواریخ و القصص، دوبار از ابوالمؤید بلخی، ذکری به میان آمده است. نخست در رابطه با آثار وی، مانند اخبار نریمان، اخبار بهمن و سام و کیقباد و افراسیاب. دوم در رابطه با نثر او. در قیاس با نظم فردوسی و اسدی.5
در تاریخ سیستان، بارها از ابوالمؤید بلخی نام برده شده است. در تاریخ طبرستان، از شاهنامهی ابوالمؤید بلخی در کنار شاهنامهی فردوسی نام برده شده است. قابوس وشمگیر در مقدمهی قابوس نامه، خطاب به پسرش گیلان شاه میگوید : «...ارغش فرهادوند ملک گیلان بود به روزگار کیخسرو و ابوالمؤید بلخی ذکر او در شاهنامه آورده است. 6
تقیزاده، اشارهی ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه را نیز دال بر همین شاهنامه ابوالمؤید بلخی تلقی کرده است. 7
در لغت فرس، زیر واژه کالوس، از ابوالمؤید بلخی آورده است که «کالوس، مردم خربط باشد». ابوالمؤید بلخی گفت :
ملـول مردم کالوس و بیمحل باشد
مکن نگاه را، این خود طبع را بگذار
در صحاح الفرس، بیتهای بیشتری از ابوالمؤید بلخی نقل شده است.
از آن چه آورده شد، میتوان به این نتیجه رسید که :
شاهنامه ابوالمؤید معروف به شاهنامه بزرگ، کتابی عظیم بوده است در تاریخ و داستانهای ایران قدیم. مشتمل بر بسیاری از روایات و احادیث ایرانیان راجع به پهلوانان و شاهان که اغلب آنها در شاهنامهی فردوسی و سایر منظومههای حماسی، منسی مانده و از آنها نامی نرفته و یا به اختصار سخن گفته شده است. مانند اخبار آغش و هادان ـ که یکی از پهلوانان کیخسرو و ملکگیلان بوده است ـ و کیشکن و گرشاسب که هر یک جداگانه دفتری بوده و علیالظاهر از این سه داستان بزرگ در شاهنامهی ابومنصوری، سخن نرفته بود، الا اشاراتی به سر گذشت گرشاسب. 8
اما، افزون بر اسناد و مدارک تنظیم شدهی ایران کهن، فردوسی در بخش حماسی شاهنامه از منبعهای دیگر نیز بهره جسته است. برای مثال در داستان رستم و شغاد، وی از «آزادسرو» که از دوستان احمد سهل که از مردم مرو بود، سخن به میان میآورد. آزاد سرو، خود را از نوادگان سام نریمان میداند. از اینرو، از داستانهای رستم، نوشتهها و یا منابع و مدارکی در اختیار داشته :
یکـی پیر بـد، نـامش آزاد سـرو که بـا احمد سهل، بـودی به مرو
دلـی پر ز دانش، سری پـر سخن زبـان، پـر زگفتـارهـای کهـن
کجـا، نـامهی خسروان داشتـی تـن و پیکـر، پهلـوان داشتـی
بـه سام نـریمان، کشیدی نـژاد بسـی داشتی، زم رستم به یـاد
بگویـم کنـون، آنچ از او یـافتـم سخـن را، یـک انـدر دگـر یافتم
اما مسأله مهم آن است که مجموعهی اسناد و مدارک ایران از گاه کهن چه شد؟ آن دفترها چه شد؟ بدون تردید، نمیتوانند گم شده باشند. باید بخشهایی از آن را در میان نوشتههای دیگران بازجست و کوشش را در راه بازیافتن آن ادامه داد. در داستان منیژه و بیژن، فردوسی میگوید :
...مـرا مهربان یار، بشنو چه گفت از آن پس که گشتیم با جام جفت
مـرا گفت، آن مـاه خورشیدچهر که از جـن تو، شـاد بـادا سپهـر
بپیمـای مـی، تـا یکـی داستان زدفتر، برت خـوانـم از بـاستـان
مرا گفت، کـز مـن سخن بشنوی بـه نظم آری، از دفتـر پهلـوی؟
بگفتـم بیار، ای مـه خـوب چهر بخـوان داستان و، بیافزای مهـر ...
چنان چون ز تـو بشنوم، دربهدر به نظم آورم داستان، سر بـه سر...
بخوانـد آن بت مهربان، داستان زدفتـر، نوشتـه گـه بـاستـان
ابوریحان بیرونی، در آثار الباقیه، پنج جدول دربارهی پادشاهان اشکانی و دورهی فرمانروایی آنان، آورده است. بیرونی مآخذ جدول پنجم را « شاهنامه» ذکر کرده است. از آن جا که این فهرست با فهرست شاهنامه فردوسی همخوانی ندارد، باید مقصود بیرونی، شاهنامهی دیگری غیر از شاهنامهی مزبور باشد. هرگاه، چنان که میگویند، پایهی شاهنامهی فردوسی، شاهنامهی معروف به ابومنصوری بوده، شاید آن چه را که بیرونی از آن نام میبرد، شاهنامهی یعقوبی بوده باشد یا شاهنامهی دیگری که از آن هم اثری در دست نیست.
شـاهنـامه اسدی توسی : این شاهنامه، گرشاسب نـامه نیز نامیده میشود. شاهنامهی اسلامی توسی، مربوط به سدهی پنجم هجری است.
شـاهنـامه هاتفیجامی : این شـاهنـامه در نیمهی نخست سدهی دهم هجری، دربـارهی جنگها و پیروزهایی شـاه اسماعیل صفوی سروده شده است. هاتفی سرایندهی این اثر، زود در گذشته و از او، تنها کمابیش 1200 بیت به جای مانده است.
شـاهنـامه قاسمی : (خبابندی) این شـاهنـامه در فـاصلهی کوتاهی از شـاهنـامهی هاتفی سروده شده و در حقیقت باید آن را دنبالهی کـار هاتفی دانست. شـاهنـامهی قاسمی، دارای 6300 بیت است.
شـاهنـامه حیرتی : حیرتی، هم عصر شـاه تهماسب اول صفوی بود و شـاهنـامهی وی، دارای چندین هـزار بیت است. بیشتر ابیات شـاهنـامهی حیرتی، شـرح غزوات پیامبر و بخشی نیز در ستایش شـاه تهماسب و شـرح جنگها و دلاوریهای اوست.
شـاهنـامه بهشتی : این شـاهنـامه در بـرگیرنده شـرح جنگها و دلاوریهای شـاه محمد خدابنده با سلطان مراد عثمانی است (985 قمـری/ 956 خـورشیدی). این شـاهنـامه، نزدیک به دو هـزار بیت را در برمیگیرد.
شـاهنـامه صادق : آقـا صادق تفـرشی که در سدهی دهم هجری میزیسته، فشردهی تـاریخ ایـران، از گاه کیومرث تا خلافت بنیامیه و آغـاز نهضتهای ملی ایـرانیان را به نظم کشیده است. شـاهنـامهی صادق، دارای ده هـزار بیت است.
شهنـامه نادری : این شـاهنـامه، شـرح پیروزیهای نـادرشـاه افشار در هنـدوستان است کـه از سـوی نظامالـدیـن عشرت در سال 1162 ( 1128خـورشیدی)، در سه هـزار بیت سروده شده است.
شـاهنـامه نادری : سرایندهی این شـاهنـامه، محمدعلی توسی است. توسی، خود را از بازماندگان فردوسی میدانست. با توجه به این مساله، او خود را « فردوسی ثانی» مینامید.
محمدعلی توسی، شـاهنـامهی نادری را که دربارهی زندگی و نبردهای نادرشـاه تا پایان کار او میباشد در عرض دو سال (1164 ـ 1162 ق /1130 ـ 1128 خـورشیدی) و در پنج هـزار و سیصد و بیست بیت، سروده است.
شـاهنـامه صبا : این منظومه، از آن فتحعلی خان صبا، ملکالشعرای دربار فتحعلیشـاه است. این منظومه که 6 هـزار بیت را در بر میگیرد، دربارهی جنگهای ایران و روس میباشد.
شـاهنـامه نوبخت: این شـاهنـامه، سرودهی دانشمند معاصر حبیبالله نوبخت است. شـاهنـامه نوبخت یا پهلوینـامه، از پایان شـاهنـامهی فردوسی تا آغاز سلسلهی پهلوی را در برمیگیرد.
شـاهنـامه نوبخت، یکصد هـزار بیت دارد و طولانیترین منظومهی زبان فـارسی است. این شـاهنـامه در ده جلد تنظیم شده است که متاسفانه، جز جلد اول آن که در سال 1307 خـورشیدی در چاپخانه مجلس به چاپ رسید و در سال 1318 تجدید چاپ شد، بقیهی آن در سالهای اخیر ناپدید شده است.
استاد نوبخت، جلد نخست را به صورت نهایی ویرایش کرده بود و همراه با بقیهی جلدها، با خط خوش خویش نوشته و رویههای آن را تزیین و پارهای از صفحهها را تذهیب کرده بود. نویسنده بارها، کتابهای خطی شـاهنـامهی نوبخت، دیده بود و حتا در مراسم بزرگداشت وی که از سوی دوستان استاد پس از مرگ وی برپا شد، شـاهنـامهی دهجلدی نوبخت، برای تماشای حاضران ارائه شده بود. امید است که این اثر را، آتشِ جهل و تعصب به سرنوشت بسیاری از کتابها و نوشتههای این ملت، دچار نکرده باشد.
غیر از آثاری که نام برده شد، منظومههای دیگری نیز به پیروی از شـاهنـامه سروده شدهاند ولی نام شـاهنـامه ندارند.
در خارج از ایران نیز شاعران پارسیگوی به تقلید از شـاهنـامهی فردوسی، منظومههایی به نام شـاهنـامه سرودهاند. از این میان، میتوان به اثر مربوط به پیروزیهای سلطان با یزید دوم، سلطان عیمانی و نیز اکبرنـامه، در وصف فتوحات اکبر شـاه از پادشاهان گورکانی هند اشاره کرد.
همچنین، باید از قیصرنـامه « ادیب پیشاوری» یاد کرد که در برگیرنده بیست هـزار بیت است. از آنجا که این کتاب را وی به نام قیصر آلمان ویلهلم دوم آراسته، به قیصرنـامه معروف است.
پینوشتها:
1ـ پاره از پژوهندگان بر این باورند که این کار از سوی فرهنگستان دولت سامانیان عملی شده ( شاهنامه، آبشخور عارقان )
2ـ دوره کامل 20 مقاله قزوینی ـ ص 15
3ـ حماسهسرایی در ایران ـ ص 161ـ160
4ـ تاریخ ثعالبی ـ ص 11
5ـ مجمل التواریخ و القصص ـ ص 2 و3
6ـ مرزباننامه ـ به تصحیح علامه قزوینی و سیدنصرالله تقوی ـ بریل ـ صفحه د
7ـ فردوسی و شاهنامه او ـ ص23
8ـ حماسهسرایی در ایران ـ ص 98 ـ 97