جمعه, 10ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی جهان ایرانی قفقاز و سرایندگان شعر پارسی در قفقاز - بخش پنجم

جهان ایرانی

قفقاز و سرایندگان شعر پارسی در قفقاز - بخش پنجم

ايران شمالي

 

گردآوری وبررسی: بابک آذرتات (علیخانی)

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد


گنجه

در غرب ایران شمالی (آذربایجان) قرار دارد. تعداد جمعیت آن در 1965 تخمیناً 166000 نفر بوده است. این شهر بر رود گنجه (از ریزابه‌های کورا - رود كورا از نام کوروش بزرگ گرفته شده است) و بر خط آهن و به فاصله حدود 180 کیلومتری جنوب شرقی تفلیس واقع است. منسوجات پشمی و ابریشمی آن معروف است.
بر طبق بعضی مآخذ ، گنجه در (245 هـ.ق/859 م) به دست مسلمانان بنا شد. در زمان اصطخری شهر کوچکی بر جاده بردعه به تبلیس بود. پس از انحطاط بردعه ، کرسی ناحیه اران شد.

از حدود 340 هـ.ق سلسه یی به نام شدادی بر آنجا فرمان می راند ، تا آنکه ملکشاه حکومت آنان را برانداخت. در 533 به سبب زلزله ویران شد (عده تلفات را عمادالدین محمداصفهانی 300000 و ابن اثیر 130000 تن نوشته اند) ؛ قرانسقر ، امیر آذربایجان و اران ، در این زمان در شهر نبود. گویند قرانسقر شهر گنجه را از نو بنا نهاد و شکوه و جلال آن را بازگردانید ، در 622 سلطان جلال الدین خوارزمشاه آن را تصرف کرد. چهار سال بعد مغوللان شهر را گرفتند و سوزانیدند. در دوره شاه اسماعیل اول صفوی جزء مملکت ایران شد. حکام آن عنوان خان داشتند. در 991 هـ.ق ترکان عثمانی امامقلی خان حاکم آنجا را مغلوب کردند و در 996 گنجه را گرفتند. شاه عباس اول آن را بسال 1014 گرفت و شهر تازه یی بنا نهاد و گنجه نو را بسال 1135 ترکان عثمانی گرفتند ، ولی نادر شاه آن را بازستاند (1148) پس از وفات نادر خانهای گنجه عملاً استقلال داشتند. تا آنکه تحت فرمان قاجاریه در آمدند...«آلکساند اول ، پس از درهم کوبیدن همه ی هسته های مقاومت در گرجستان ، در دسامبر 1903 م. برابر با آذرماه 1182 خ. ژنرال سیسیانوف را مأمور یورش عمومی به دیگرز سرزمینهای ایرانی نشین قفقاز کرد.روس ها با سپاهی گران ، قلب قفقاز ، یعنی گنجه را نشانه گرفتند. روس ها به دنبال نبردهای شدید ، شهر گنجه را تصرف کردند .در این نبرد ، جوادخان فرماندار گنجه و مردم این شهر به شدت ایستادگی کرده و قهرمانی ها نمودند. آنان ، کوچه به کوچه ، خانه به خانه ، جنگیدند. سرانجام با کشته شدن جوادخان و مدافعان شهر ، روس ها شهر گنجه را اشغال کردند.»[از چکیده تاریخ تجزیه ایران] به موجب عهدنامه گلستان (9 شوال 1228 هـ.ق ، اکتبر 1813 م) به روسیه واگذار شد. در 1813 م. روسها پس از اشغال آنرا یلی زاوت پل[Ielisavetpol] یا الی زابت پل[Elisabethpol] خواندند و چون بلشویکها بر سر کار آمدند[1935] آن را کیروف آباد نامیدند.
در نیمه کهنه غربی شهر مسجد تاتار و استحکاماتی از دوره شاه عباس موجود است.
حاج سیاح در سفرنامه خود می نویسد : بعد از سه ماه توقف در شکی روانه گنجه که به زبان روسی الیزابت پل می نامند گردیدم. در روی رود کر کشتی کوچکی بسته و به آرامی از دو طرف که عراده با اسبان رفته از آب می گذرانند و این رعایت از جانب دولت شده... بعد از گذشتن از آب روانه شدم فردای آن روز به شهر رسیدم که اکنون (1276 ق/ 1859 م) دارالحکومه است و سایر آن ایالت هم به همان اسم موسوم مس باشد. رودخانه ای در آنجا جاری است موسوم به «گنجه» که پل بسیار معتبری بر آن بسته اند ، و این رود فاصله است میان محله عیسویان و مسلمانان که اغلب شیعی مذهب می باشند. هم در این محله میدان بسیار وسیعی است شبیه میدان شاه اصفهان ، اطراف آن دکاکین و کاروانسرا است. مسجدی شاه عباس مبرور بنا کرده که به اطراف حجرات دارد و هنوز طلاب در آنجا مشغول تحصیل علوم دینیه می باشند. درختهای چنار و آب روان در آن میدان مقرر است... علائم قدیمه که خوانین ساخته اند آنجا زیاد است. الیوم دارالحکومه شکی و قراباغ تابع آن می باشد. تلگراف در آنجا موضوع است ، راهها را هموار نموده اند ؛ پسته با اسب منظم ، اشیاء آنجا با عراده حمل و نقل می شود ، ابریشم و پشم و روغن فراوان است. نساجی بقدر کفاف خودشان. این ایام مدرسه دولتی بنا کرده اند ، بدون استثنا اطفال عموم مردم را تربیت می نمایند... اشجار مثمر و غیره بسیار دارد خاصه گردو ، که یک تجارت عمده ایشان گره چوب گردو می باشد که به قیمت خوب داد و ستد می شود. عدد نفوس بیست و پنج هزار.
فرهاد میرزا هم که سفری به این مناطق کرده در سفرنامه خود (مولفۀ 1292) در فاصله گنجه با بعضی از شهرها چنین می نویسد :
« از گنجه تا کنار ارس که قزاقخانه است 630 ورس [ هر ورس معادل 8/1066 متر است] و از گنجه تا ایروان از راه کوه که سوار می رود 180 ورس و از راه پسته خانه 230 ورس است ، و از گنجه تا گوگجه دنگیز که دریاچه ایروان است که در طرف مابین جنوب و مغرب گنجه است 70 ورس است...»
« از گنجه سیم تلگراف را به نوخو (قصبه ایست که در شمال گنجه واقع شده) کشیده اند.اصل نوخو همان شکی است که قدیماً نوخو می گفته اند که در نسبت نخوی بر وزن اخوی گویند » داش یوزداغی در میان ولایت شکی و گنجه است و کوه ممتدی است به طول ولایت واقع شده. القصه شکی در دامنه یکی از شعبات کوه شاه داغی واقع شده است. (ص 348) گنجه از شهرهای زیبای اران است. جمال الدین عبدالرزاق در توصیف آن گوید :
چو شهر گنجه اندر کل آفاق
ندیدستم حقیقت در جهان خاک
که رنگ خلد و بوی مشک دارد
گلابش آب باشد ، زعفران خاک
چنان مطرب هوایی دارد الحق
که رقص آید در او در هر زمان خاک
در هفت اقلیم آمده :
چند شهر است اندر ایران مرتفع تر از همه
بهتر و سازنده تر از خوبی آب و هوا
گنجه پر گنج در اران ، صفاهان در عراق
در خراسان مرو و طوس و روم باشد افترا
بطوریکه ذکر شد در این شهر تاریخی شدادیان گنجه از سال 340 تا 481 حکومت داشتند. قطران تبریزی ضمن مدح بعضی از بزرگان و سلاطین این خاندان در مطاوی دیوان خود محدود ده بار از گنجه یاد کرده و در رباعیی گوید :
ای ترک به گنجه از کجا افتادی
کاندر دل و جان من فکندی شادی
یک بوسه مرا به مستی اندر دادی
ای ترک همیشه مست و خرم بادی
مرحوم سعید نفیسی در مقدمه بر دیوان نظامی گنجه ای مطالبی درباره جغرافیای تاریخی این شهر آورده است.
سرایندگان این شهر نظامی پرور عبارتند از :
ابوالعلای گنجه ای
نظام الدین محمود مکنی به ابوالعلا از اساتید شعرای سده 6 هجری قمری است. تاریخ درگذشت ابوالعلا را 554 نوشته اند. خاقانی شروانی گویا داماد این ابوالعلا هم بوده است ، مدتی فیمابین این دو استاد و شاگرد رنجشی واقع و اشعار رکیکی رد و بدل گردیده از ابوالعلاست :
از آنگه که از مادر عقل زادم
به فضل و هنر در جهان داد دادم
مرا شصت سال است و از خاک اران
بود شانزده تا به شروان فتادم
تو ای قره العین فرزند مانی
تو را هم پدر خوانده ، هم اوستادم
تو ای افضل الدین اگر راست پرسی
بجان عزیزت که از تو ، نه شادم
بجای تو بسیار کردم نکوئی
تو را دختر و شهرت و مال دادم
ببستم میان تا به تعلیم و شفقت
زبان تو در شاعری برگشادم
درو گر پسر بود نامت به شروان
به خاقانیت من لقب برنهادم
چو شاعر شدی نزد خاقانت بردم
لقب نیز خاقانیت برنهادم...
برهان گنجه ای
شیخ برهان الدین حسین از شاعران توانای گنجه در سده هفتم و یا قبل از آن بوده.
از اوست :
مهر از لب جانفزای نوشین بردار
بار از دل عاشقان غمگین بردار
در کار جگر سوختگان کن نظری
از گوشه مه ، طره مشکین بردار
پرتو گنجه ای
محمد کریم متخلص به پرتو از خوانین گنجه بوده است.
از اوست :
بناز افکن لب پر خنده
بکن آزادگان چون بنده ، بنده
اگر باری ز پرده رخ گشائی
نماند در جهان یک زنده ، زنده
پسر سله (؟)گنجه ای
از شاعران ناشناخته سده هفتم هجری قمری است از رباعیات اوست :
هندوی سر زلف تو ، ای شهر آرای
چون ترک به یغمای ختن دارد رای
در پای تو می افتدو ، دل میدزدد
داند که بود روزی هندو درپای
پور خطیب گنجه ای
نامش تاج الدین احمد و شوهر مهستی گنجه ای است.
در نزهةالمجالس دو رباعی ذیل بنام پسر خطیب گنجه آمده :
گویند بهشت را کجا یابد مست
وز دوزخ ، آزاد که بتواند رست
گر میخواران جمله به دوزخ باشند
پس بنمایم بهشت را چون کف دست
جمال گنجه ای
از شاعران سده هفتم و یا قبل از آن است
رباعی زیر از اوست :
با من صنما ، به مهر کوشی یا نه
وز ما سخن وفا نیوشی یا نه
گیرم که زلب شکر به من می ندهی
بادام ز چشم می فروشی یا نه
حمید گنجه ای
حمید پسر رشید گنجه ای از شاعران نسبتاً معروف گنجه در سده هفتم بوده است.
از اوست :
آمد گل ، اگر باده گساری ، واخور
بی باده ، نفس چند شماری ، واخور...
دختر خطیب گنجه ای
قبل از سده هفتم می زیسته.
از اوست :
در عالم جان خطبه بنام خط اوست
صبح دل عشاق ، ز شام خط اوست...
رشید گنجه ای
از دیده ، به جز پرده دریدن ناید
جز گریه و خونابه چکیدن ناید...
رضی گنجه ای
از اوست :
تا بر رخ زیبای تو باشد نظرم
هر لحظه بود آرزویت بیشترم
اندر لب تو آب حیاتی است که من
چندانکه از او بیش خورم تشنه ترم
رضیه گنجه ای
از اوست :
هر چند ، چو خاک راه خوارم گیری
خاک توأم ، ارچه خاکسارم گیری...
سعد گنجه ای
سده هفتم هجری و یا قبل از آنست
از اوست :
... مپسند که در کوی کرم نیست روا
در لعل تو آب کوثر و من تشنه
شمس اسعد گنجه ای
امیر شمس الدین اسعد گنجه ای. این رباعی او در دیوان رباعیهای شمس وارد شده است :
تا چند ، چو دف دست ستمهات خورم
یا همچو رباب ، زخم غمات خورم
گفتی که : « چو چنگ در برت بنوازم »
من نای تو نیستم که دمهات خورم
از رباعیات اوست :
ای شمع چو من سوخته و مهجوری
وز دست فراق خسته و رنجوری
زین غصه که میگدازدت آتش دل
گر ، زآنکه به خود فروروی معذوری
شمس الیاس گنجه ای
شمس الدین الیاس میدانی گنجه ای نیز از شاعران سده هفتم یا پیش از آنست.
از رباعیات اوست :
خواهی که سرت چنگ صفت بفرازد
بر قول مخالف خرد جان بازد
بنشین بر استاد به زانو ، چون چنگ
تا هم بزند تو را و هم بنوازد
شمس عمر گنجه ای
سده هفتم و یا قبل از آن. این رباعی از اوست :
دندان تو ، بر اؤلؤ تر عاج نهد
خاک قدمت ، بر سرما تاج نهد
از بهر کمان ابرو و تیر مژه ات
دل ، دیده هدف کند بر آماج نهد
شهاب گنجه ای
قاضی حاجی شهاب از شاعران سده 7 و یا پیش از آن است.
از اوست :
آنها ، که بتان ختن و چین ببینند
کی چون بت من ، چنین به آیین بینند
صاحبنظران عالم ، امروز کجاند
تا در بدن تو ، برج سیمین بینند
صبای گنجه ای
میرزا ابراهیم فرزند حسن آقا از روحانیون و شعرائی است که بمنظور تحصیل از محال قزوین به شهر شیشه رفته و تا آخر عمر در همانجا اقامت گزیده است : صبا با مدرسی امرار معاش می کرد تا شیشه عمرش به سال 1286 در شهر شیشه (شوشی قراباغ) به سنگ فنا شکست. از نامه منظومی که جواباً به میرزا حسن وزیر اوف نوشته ابیاتی نقل می شود :
حسنا ، ماه منا ، سیم تنا ، گل بدنا
حسن الوجه ، قمر پیکر و سیمین ذقنا
گلرخا ، غنچه لبا ، سروقد ، آهونگها
ای به گلزار فصاحت سمنا ، یا سمنا...
صبوحی گنجه ای
میرزا فتحعلی فرزند میرزا محمد تقی فرزند حاجی احمد و مشهور به آخوندزاده از دانشمندان اواخر سده سیزدهم هجری قمری است. ولی در سال 1227 در شکی از توابع گنجه تولد یافت و بعد از تحصیل علوم متداول در ادبیات فارسی و عربی صاحب معلومات کافی شد. صبوحی از جمله روشنفکرانی بود که متوجه عقب ماندگی و درماندگی ملل شرق شده و در صدد چاره جوئی برآمده و آنچه در توان داشته بکار برده است.
آخوندزاده در سال 1295 در 69 سالگی در گذشت و در تفلیس مدفون است.
آخوندزاده طبع شعر هم داشت و صبوحی تخلص می کرد. بخشی از قصیده اوست که در 25 سالگی در مرثیه پوشکین (1799 _ 1837 م) سروده است :
نداده دیده به خواب و نشسته در شب تار
بگفتی به دل ای کان گوهر اسرار
چه شد که بلبل گلزارت از نوا مانده
چه شد که طوطی نطقت نمی کند گفتار...
طبیب گنجه ای
عبدالعزیز گنجه ای
نجم الدین نام داشت و در سده هفت یا قبل از آن می زیست از رباعیات اوست :
با روی تو از قمر نمی آید هیچ
با لعل تو ار شکر نمی آید هیچ
گر صد ورق از دفتر گل باز کنم
جز شرح رخ تو بر نمی آید هیچ
علی آقا گنجه ای
فرزند ملا پناه واقف است که اوایل سال 1212 هجری قمری بدست محمد بیک ، فرزند مهرعلی ، برادرزاده ابراهیم خلیل جوانشیر کشته شد.
از اوست :
پیدا شود از مثل چنین دلبر مه رو
با زینت با صورت با روی سمن بو...
عیانی گنجه ای
از رباعی سرایان سده 7 و یا قبل از آن است.
از اوست :
چاکر به لب تو ، ای پسر خو دارد
چون بلبل ، کو بر گل تر خو دارد
جانا تو شکر لبی و من طوطی طبع
دانی تو که طوطی به شکر خو دارد
فخر گنجه ای
از رباعیات اوست :
تا ماه رخت ، روشنی حسن بکاست
تاریکی غم نگر که اندر دل ماست
اشک دو هزار کس ، درآورد به چشم
آن دود که از آتش رخسار تو خاست
قتالی خوارزمی ، گنجه ای
پهلوان محمود نام داشت و از اهالی اور گنج خوارزم بود و مثنوی کنزالحقایق بدو منسوب است ، وی در سال 722 در خیوق خوارزم در گذشته است.
از اوست :
گر مرد رهی نظر به ره باید داشت
خود را نگه از هزار چه ، باید داشت
در خانه دوستان چو محرم گشتی
دست و دل و دیده را نگه باید داشت
محتمل است که تجنیس ناقص « اور گنچ » (زادگاه شاعر) با « گنجه » سبب شده است که پاره یی از تذکره نویسان از او دو شاعر بسازند خوارزمی و گنجه ای !در پاره یی از منابع فرزند پوریای ولی معرفی شده است.
قدسی گنجه ای
شیخ ابراهیم نام داشت و از شاعران سده 13 بود.
قوامی گنجه ای
قوام الدین (احمد) متخلص به قوامی از سخنوران بلند پایه قرن ششم هجری قمری گنجه است. بعضی از مآخذ او را برادر صلبی و یا عموزاده استاد سخن حکیم نظامی گنجه ای و هر دو بزرگوار را مرید شسخ السالکین اخی فرج زنجانی قید کرده و قوامی را با القاب استادالشعراء و البلغا ، ابوالفضایل ستوده اند.
قصیده ای یکصدبیتی با آغازی چنین از اوست :
ای فلک را هوای قدر تو بار
وی ملک را ثنای صدر تو کار...
کفائی گنجه ای
به نوشته مرحوم تربیت « از مدحت سرایان ملوک طبرستان بوده است ».
مختصر گنجه ای
مصاحب گنجه ای
اوغورلوخان گنجه ای فرزند محمدقلی خان زیاداوغلی قاجار و متخلص به مصاحب از شاعران سده یازدهم هجری است. پدرش محمدقلی خان در زمان شاه صفی صفوی (1038_1052 ق) بیگلربیگی قراباغ بود. نخست « زیادی » تخلص می کرده و بعدها مصاحب.
از اوست :
هر برگ خزان آینه روی بهاریست
هر لاله این باغ به خون غرقه نگاریست
در بتکده ها سبحه به زنار فروشند
ایمان مرا با سر زلف تو قراریست
آخر به کف پای تو همت برساند
اجزای مصاحب همه گر مشت غباریست
ساقی نامه مصاحب گنجوی :
ساقی قدحی ده که ز سودای تو مستیم
از ما مکن اندیشه که ما باده پرستیم
با پیر مغان عهد کهن تازه نمودیم
پیمان نوی بر سر پیمانه ببستیم
بستیم به زنار کمر در پی خدمت
آن سبحه صد دانه تزویر گسستیم
چون خشت سر خم ز سر خم که فتادیم
در پای خم آنجا که فتادیم نشستیم
سجاده نو گر به می کهنه خریدیم
لیکن سر سجاده زمانی ننشستیم
در حلقه تزویر و ریا گر چه فتادیم
همت طلبیدیم و ازان حلقه بجستیم
از وسوسه زهد چه اندیشه نماییم
در بندگی پیر خرابات چو هستیم...
مفیثی گنجه ای
از اوست :
مرا سه چیز نمود از دو زلف و لب ، جانان
یکی فریب و دویم حیلت و سیم دستان...
مهستی گنجه ای
از سخنوران معروف سده ششم هجری قمری است. درباره زادگاهش میان تذکره نویسان اختلاف است. جمعی او را گنجه ای و بعضی نیشابوری شناخته اند.
میرعباس میرباقرزاده از فضلای تاجیکستان با استناد دو کتاب خطی که درباره مهستی در 21 شوال سال 900 در شهر گنجه نوشته شده او را اهل خجند معرفی کرده است که پس از درگذشت پدر ، به همراه مادرش به گنجه رفته و به امیراحمد پسر خطیب گنجه ای که خود از سخنوران نامی این شهر بود دل بسته است. ولی چون به علت جمال صوری و کمالات معنوی مورد توجه شهریار گنجه : (سلطان محمودبن محمدبن ملکشاه) و امیر زادگان و اهل دربار بود این پیش آمد خوش آیند قرار نگرفته مهستی را از گنجه تبعید کردند و او با خاطری پریشان از راه قراباغ به زنجان آمد و از اخی فرج زنجانی دیدین کرد و بعد عازم بلخ شد ، سپس به مرو رفت و تا سال 548 که سلطان سنجر اسیر طایفه غزان شد در مرو بود و از این تاریخ به گنجه مراجعت کرد و به عقد امراحمد در آمد. در همین وقت بود با نظامی که در سنین اواخر عمرش بود ملاقات کرد. (چون نظامی بسال 576 در گذشت ؟ در هفت فرسنگی گنجه در قشلاق شهر حمدان به خاک سپردند) مهستی چند سالی در قید حیات بود و پس از وفات در پهلوی قبر نظامی مدفون ساختند. حمدالله مستوفی او را بخطا با سلطان محمود غزنوی معاصر دانسته است! و صبا در روز روشن می نویسد : « در کتاب آفتاب عالمتاب » نامش منیجه خانم نگاشته شده ، وی از زنان شهر گنجه است. و بعضی نیشابوری و برخی بدخشانی دانسته اند. در موزونی طبیعت و قد و قامت و تناسب اعضا و لفظ و معنی و حسن صورت و صحبت سرآمد نسوان و سرخیل لولیان زنان بود. سلطان سنجر سلجوقی و به نظر بعضی بابر پادشاه فریفته حسن و جمال و شیفته غنج و دلال آن بدیعه الجمال گردیده ، بنابراین به حضوری مجلس خاص سلصانی اجازت عام داشت و در آن بزم با شعرا و ادبائی مانند میراحمد و غیره طریقه مطارحه و معارضه می پیمود ». « هدایت » فقدان دیوان مهستی را از اثر حمله عبدالله خان ازبک به هرات دانسته است... ابتکار این شاعره نامبردار در انتخاب موضوع رباعیات او را پیشرو شیوه تازه یی شناسانده است که بعدها شهر آشوب نامیده شد.
کتابی از سده هفتم هجری (در کتابخانه سنای سابق و ملی تبریز) در دست است که محتوی ترانه های پسر خطیب گنجه و مهستی است.
از اوست :
آمد شب وشد جهان روشن تاری
در شان من آمد ، آیت بیداری
خورشید به مه داد خط بیزاری
چنبر بشکست چرخ را ، پنداری
نجم گنجه ای
در نیمه اول سده 7 و یا قبل از آن می زیسته از رباعیات اوست :
گل کیست ؟ تو شکرین دهانی او نه
سوسن که بود ؟ تو خوش زبانی او نه
در باغ به بالای تو می ماند سرو
اینست که تو سرو روانی او نه
نجیب گنجه ای
امیر نجیب الدین عمر از شاعران بزرگ گنجه در سده هفتم یا قبل از آنست.
از رباعیت اوست :
با آنکه ز هجران تو آسیمه سرم
سودای رخ تو کرد زیر و زبرم
سوگند به چشمهای شوخ تر ، که من
بر روی تو از زلف تو آشفته ترم
نصیر گنجه ای
از شاعران سده 7 و یا پیش از آن است.
از اوست :
از گرد ره آن نگار دمساز آمد
در خنده و با کرشمه و ناز آمد...
 

نظامی گنجه‌ای

نظامي گنجوي 

ابومحمد ، نظام الدین الیاس فرزند زکی فرزند موید گنجه ای یکی از بزرگترین شاعران ایران و پیشوای مثنوی گویان و افسانه سرایان پارسی است. در تاریخ ولادت او مانند سایر سخنوران نامدار اختلاف نظرهاست. ولی به اقرب احتمال وی به سال 535 در گنجه پا به عرصه حیات نهاده قول خاورشناسان معروف : « ریپکا » ، « برتلس » ، « باخر » ، و شادروان مجتبی مینوی موید این احتمال است. در سنگ مزارش نیز که از جانب حکومت شوروی نصب شده ولادتش همان تاریخ 535 و مرگش 599 قید شده است. و این تاریخ درگذشت نیز مورد تأیید برتلس (در دایرة المعارف اسلامی) و خاورشناس معروف ریپکا ، و شبلی (در شعر العجم) و مرحوم مینوی قرار گرفته است. با وجود این دکتر معین و دکتر صفا معتقدند که نظامی ده الی پانزده سال بعد از آن تاریخ در قید حیات بوده است.
از مجموع نوشته ها برمی آید که نظامی در جوانی پدر و مادرش را از دست داد و خالش عهده دار تربیت او گردید ، ولی چندی نگذشت که او نیز پی سپر پدر و مادر شد.
اثر عمده نظامی خمسۀ (پنج گنج) اوست که مجموعه ای از پنج منظومۀ حماسی در موضوعهای مختلف است.
عملکردهای نمایشی داستانهای نظامی اساساً سبب تاثیر و نفوذ این داستانها در شعرای 750 سال گذشته ، و نیز در نقاشان مینیاتور و خطاطان و آهنگسازان و در این اواخر در نمایش و فیلم باله بوده است.
نظامی در مقایسه با شاعران بزرگ رمانتیک غرب مانند « شلی » و « کیتس » و « بایرون » و « وردزورث » که حدوداً ششصد سال بعد از او می زیسته اند ، در بکار گرفتن صورت نمایشی و بویژه استفاده از گفتار شخصیتها و ساختمان وقایع سرآمد همه است.
هفت پیکر که قصه دیگری در خمسه است به داستانهای رزمی عاشقانه پر ماجرای بهرام گور می پردازد. زندگی پر فراز و نشیب بهرام چارچوب هفت داستان ناب است که نقاط قوت و ضعف طبیعت انسان را در صحنه هائی نشان می دهد که با جزئیات کامل وصف شده است. نغییر روز به روز لباسها و رنگ گنبدها بی شک دربردارنده معانی عرفانی و کیهانی است.
یکی از این هفت داستان در اواسط قرن هجدهم میلادی به کمدی دلارته ایتالیا راه یافت. مهمترین افسانه های کمدیهایگتسی که نقش مهمی در حفظ رونق کمدی داشت «توراندخت» بود ، این اسم از توراندت گرفته شده است و بر اساس « داستان گنبد سرخ » در هفت پیکر است.
« گنبد سرخ » که به توراندت تغییر یافت سرنوشت بسیار جالبی پیدا کرد. در « شیللر » و «گوته» که آن را در تئاتر ملی به صحنه آوردند تاثیر گذاشت. « شلاکر» و « هوفمان » نیز این داستان را به منزلۀ جنگ دیرپای زن و مرد مورد توجه قرار دادند.
محققان غربی گرایش دارند به اینکه تکوین طرح داستان و شخصیت پردازی در ادبیات جدید ایران را به تاثیر رمانهای غربی نسبت دهند. چنین عقیده ای از نظر کلی ممکن است درست باشد ، اما مسلماًً اگر فردوسی و نظامی و همتایان آنان و نیز سنت تئاتر عامه پسند (تعزیه) را در نظر بگیریم در آن صورت می توان گفت که این تحول ریشه بومی نیز دارد.
این بود گوشه یی از تاثیر خمسه نظامی در هنر ادبیات جهان.
مثنوی اول از خمسه مخزن الاسرار است که آنرا بنام فخرالدین بهرام شاه صاحب ارزنگان منظوم ساخته و روز 24 ربیع الاول سال 559 از نظم آن فراغت حاصل کرده است.
این مثنوی در 2227 بیت است وحید دستگردی بسال 1334 شمسی رنج تصحیح آن را کشیده بود.
مثنوی دوم از پنج گنج ، داستان خسرو و شیرین است که در سال 576 بنام شمس الدین محمد جهان پهلوان (568 _ 581 ق / 1172 _ 1185 م) دومین پادشاه از سلسله اتابکان آذربایجان موشح ساخته است.
این داستان نقریباً دارای 6500 بیت در بحر هزج مسدس مقصور است.
داستان خسرو و شیرین از مشاهیر قصص عهد ساسانیهاست ، خسرو پرویز بیست وسومین پادشاه ساسانی و شیرین مسیحی بانوی حرمسرای اوست. نظامی در شرح بعضی از صحنه ها ، تحت تاثیر ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی قرار گرفته است.
نظامی بزرگترین و اولین ناظم این منظومه پارسی است. بعد از نظامی صدها نفر از سخنوران ایران و هندوستان این قصه را به رشته نظم درآورده اند ولی هیچیک از آنها به سلاست و بلاغت و روانی و شیرینی نظم نظامی نرسیده است. شیرین و خسرو : امیر خسرودهلوی ، اشرف مراغی ، هاتفی ، قاسمی ، آصف ، سنجر ، مظفر گنابادی ، محسن فانی ، صادق حلوائی ، و خسرو و شیرین : عتابی تکلوی ادهم ، بیانی ، مشرفی ، خصالی ، میرزامحمداکبر دولت آبادی ، نامی ، جرعه ، شعله ، و فرهاد و شیرین : عارف اردبیلی ، وحشی ، عرفی ، کوثری ، خضری ، فوقی ، و شیرین و فرهاد : شاپور ، سلیمی ، و دره التاج شهابی ترشیزی از معاریف آن مثنویهاست.
از شاعران ترک هم : شیخی ، صدری ، آهی ، جلیلی ، لامعی ، عارف چلبی ، فصیحی ، سالم و سایرین این داستان را به نظم کشیده اند (نشریه دانشکده ادبیات تبریز ، سال 21/1 و 2).
لیلی و مجنون _ سومین مثنوی از پنج گنج است و آنرا در سلخ رجب 584 بعد از آنکه کمتر از چهار ماه نظم چهار هزار بیت آن طول کشیده بود به اتمام رسانیده است.
نظامی اولین شاعری است که این حکایت را بنظم کشیده و بعد از او از شاعران ایران و هند و ترکیه به این مثنوی نظیره هائی ساخته اند از آنجمله اند : امیر خسرو دهلوی ، جامی ، مکتبی ، قاسمی ، هاتفی ، هلالی ، سالم ، اسیری ، ضمیری ، نامی ، اشرف ، روح الامین ، کاشف ، هدایت ، میرحاج ، نصیبی ، سهیلی ، مثالی ، تجلی ، شفائی ، مجنون چپ نویس ، موجی ، صاعد ، صبا ، صوفی ، مهدی ، ناصر هندو.
شاهدی ، سنان ، احمدی ، نوائی ، جلیلی ، بهشتی ، فضولی ، فایضی ، خلیفه ، خیالی ، نجاتی ، صالح هم از شاعرانی هستند که این حکایت را به زبان ترکی به نظم درآورده اند.
بهرام نامه که به نام هفت پیکر یا هفت گنبد نیز معروف می باشد ، چهارمین مثنوی از منظومه های نظامی است و در آن مجالس بزم و نوش خواریهای بهرام پنجم چهاردهمین پادشاه ساسانی (420_440 م) شرح شده است.
به نام سلطان علاءالدین کرپه ارسلان (یعنی شیر بچه) که از سلسله ترکان آقسنقری بوده و از (584_604 ق) حکومت داشته به نظم درآورده است.
شعرا بر این داستان نیز نظیره ها ساخته اند. هشت بهشت امیر خسرو دهلوی ، هفت اورنگ اشرف مراغی ، هفت کشور فیضی ، هفت اختر عبدی ، هفت منظر هاتفی به زبان فارسی و سبعه سیاره نوائی ، هفت پیکر لامعی ، هفت خوان عطائی ، هفت مجلس عالی هم به زبان ترکی از آنجمله اند.
اسکندر نامه_ پنجمین مثنوی است که درباره اسکندر مقدونی (فاتح معروف در زمان دارای سوم آخرین پادشاه هخامنشیان) به نظم کشیده است. این مثنوی شامل شرفنامه و اقبال نامه و مجموعاً نزدیک به ده هزار بیت در بحر متقارب است ، بحری که حکیم فردوسی شاهنامه را بهمین وزن سروده است.
نظامی علاوه بر پنج گنج که مذکور افتاد دارای دیوان قصاید و غزلیات و رباعیات و سایر انواع شعر نیز هست. نسخ خطی آن در کتابخانه های ایران ، هندوستان ، مصر ، ترکیه ، نگهداری می شود.
در پایان نظامی گنجوی ایران را چنین می سراید:
همه عالم تن است و ایران ، دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود ، یقین باشد
واقف گنجه ای
ملاپناه متخلص به واقف اصلش از محال قزاق شمس الدین از توابع گنجه است. به سال 1184 هجری مطابق 1766 میلادی در ایام حکومت ابراهیم خلیل جوانشیر به قلعه پناه آباد که بعدها شوشی = شیشه نامیده شد نقل مکان کرد.
از اوست :


شنیدستم که مجنون دل آزار
چو شد از مردن لیلی خبردار
گریبان چاک زد با آه و افغان
به سوی تربت لیلی شتابان
در آنجا کودکی دید ایستاده
به هر سو دیده حسرت گشاده
نشان قبر لیلی را از او جست
چو آن کودک بخندید و بدو گفت
که ای مجنون تو را گر عقل بودی
ز من کی این تمنا می نمودی
میان قبرها را جستجو کن
ز هر مرقد کفی از خاک بو کن
ز هر خاکی که بوی عشق برخاست
یقین کن تربت لیلی همانجاست
تو هم واقف در این دیر جگر سوز
رموز عشق از آن کودک بیاموز

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه