نامآوران ایرانی
جلوههای مدارا در آثار سعدی - بخش سوم و پایانی
- بزرگان
- نمایش از دوشنبه, 06 آذر 1391 17:03
- بازدید: 9338
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر احمد کتابی
استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
اشاره
در این مقاله، کوشش شده است تجلی اندیشۀ مدارا و تساهل در آثار منثور و منظومِ یکی از برجستهترین متفکران و سخن سرایان پارسی ـ شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی ـ ردیابی و تحلیل شود.
***
غیبت و حسد
از دیدگاه سعدی، غیبت اساساً از احساس حقارت و حسادتِ غیبتکننده نسبت به دیگران ناشی میشود. به تعبیر خود وی:
«بیهنر [ان] هنرمند را نتوانند که ببینند همچنان که سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند102 و پیش آمدن نیارند103 یعنی سفله چون به هنر با کسی بر نیاید به خبثش در پوستین افتد»104
سعدی همچنین با روشن بینی خاص خود به این نکتۀ ظریف روان شناسی توجه یافته است که آدمیانی که دچار احساس کمبود یا عقدۀ گناه105اند، ناخودآگاه به بدگویی از دیگران میپردازند. به دیگر سخن، با توسل به غیبت، عیوب و نقاط ضعف خویش را متوجه و منتقل به سایرین میکنند و به اصطلاح روانشناسی امروز، به مکانیسم دفاعی «فرافکنی106» متوسل میشوند.
تورا هرکه گوید فلان کس بد است
چنان دانکه درپوستین خوداست107
در آیـیـنـه گر خـویـش دیـدمـی
به بـیدانـشی پـرده نـَدریـدمـی108
2ـ 6. توصیۀ به ملایمت در امر به معروف و نهی از منکر
سعدی، علیالاصول، با امر به معروف و نهی از منکر نظر موافق دارد و صرف نظر از این که اثری بر آن مترتب باشد یا نباشد، آن را عملی شایسته و حتی واجب تلقی میکند:
گر چه دانی که نشنوند بگوی
هر چه دانی ز نیک خواهی و پند109
به رغمِ فریضه دانستن امر به معروف و نهی از منکر، سعدی اجرای آن را منوط و مشروط به شرایطی میداند:
یک ـ داشتن قدرت و استطاعت برای واداشتن به کارِ واجب (نیکو) و بازداشتن از عملِ حرام (ناپسند) و در غیر این صورت، اکتفا به نصیحت:
گرت نهی منـکر برآیـد ز دست
نشاید چو بی دست و پایان نشست
وگر دستِ قدرت نـداری بگوی
کـه پاکیـزه گـردد به انـدرز خـوی
چو دست و زبان را نماند مجال
به هـمت نمـایـند مـردی رجـال110
دوـ متصور نبودنِ عملِ به معروف یا پرهیزِ از منکر جز از طریقِ امر و نهی:
چو کاری بی فضول111 من برآید
مرا در وی سخـن گفـتن نشایـد
وگر بینم که نابیـنا و چـاه اسـت
اگر خاموش بنشینم گناه است112
سه ـ خشونت نورزیدن و تلاش در متقاعد کردن و شرمنده ساختن مرتکب گناه.
از دیدگاه سعدی، اِعمال ملایمت در امر به معروف و نهی از منکر، تأثیر بسزایی در هدایت افراد به کارهای شایسته و بازداشتن آنان از فروغلتیدن در ورطۀ بدکاری و گناه یا خروج از آن دارد. در این زمینه، حکایت مَلِکزادۀ گنجه در بوستان113 حاوی نکاتی ظریف و عبرتانگیز است. در این داستان، سخننهایی و پیام اصلی سعدی این است که میتوان با ملایمت، ازدشمن دوست ساخت و با خشونت و شدت عمل دوست را به دشمن تبدیل کرد:
به نرمی ز دشمن توان کرد دوست
چو با دوست سختی کنی دشمن اوست
2ـ 7. تحمل
در خـاک بیلقان114 برسیدم به عابـدی
گفـتـم مـرا بـه تربـیـت از جهل پـاک کـن
گفتا برو چو خاک تحمل کنای فقیه
یا هر چه خواندهای همه در زیر خاک کن115
تحمل، بارزترین مصداق مدارا و سعۀ صدر و محور و پیام اصلی آن است، تا آنجا که میتوان گفت تمام مظاهر و جوانب مدارا و تساهل، ناگزیر به گونهای، بدان باز میگردد. اما تحمل هم به نوبۀ خود دارای جلوههای متفاوتی است و به صورتهای گوناگونی ظاهر میشود. از اینرو جا دارد نظر سعدی را در این باره با تفصیل بیشتر بررسی کنیم. سخن را به شیوۀ معمول، از گلستان، با حکایات دلنشین و آموزندهاش آغاز میکنیم.
در حکایتی از باب دوم گلستان آمده است که جمعی از رندان درصدد انکار و ایذایِ درویشی برمیآیند و با سخنان ناروا و ضرب و شتم، وی را میآزارند. درویش طاقتش طاق میشود و شکایت نزد پیر طریقت میبرد، ولی پیر او را به صبر و بردباری فرا میخواند و میگوید: «ای فرزند، خرقۀ درویشان جامۀ رضاست هر که در این جامه تحمل بیمرادی نکند مدعی است و خرقه بر وی حرام است.»116
در حکایتی دیگر، سخن از ابلهی میرود که گریبان دانشمندی را گرفته است و نسبت به وی بیحرمتی روا میدارد. سعدی، پیشاپیش، دانشمند را مقصر میشناسد. زیرا بنا به گفتۀ او، اگر دانشمند را از دانایی بهرهای بود، حتی در صورتِ مسلم بودن گناه ابله، بردباری اختیار میکرد و به نحوی خود را از درگیری با وی برکنار میداشت:
«جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان عالمی زده و بیحرمتی همی کرد. گفت: اگر این دانا بودی، کار او با نادان بدین جایگه نرسیدی:117
دو عاقـل را نبـاشد کیـن و پیـکار
نه دانـایی سـتیزد با سـبکـسار
اگر نادان به وحشت سـخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
درجایی دیگر، سعدی، اختیار تحمل را در برابر پرخاشگری و ستیزهجوییِ حریف، باعث مسدود شدن باب منازعه میداند و مدعی میشود که با توسل به ملایمت، حتی میتوان فیلی را به کمک مویی از پای درآورد:
چو پـرخـاش بیـنی تحـمـل بـیـار
کـه سـهـلی بـبـندد درِ کـارزار
به شیرین زبانی و لطـف و خـوشی
توانی که پیلی به مویی کشی118
در بوستان هم به کرات بر ثمراتِ نیکویِ تحمل و بردباری تأکید شده است. این تأکیدها بیشتر در باب چهارم مشاهده میشود. در اینجا نخست به شرح و تحلیل یکی از شواهد مذکور در این باب که از نظر جنبههای اخلاقی و انسانی، شایان توجه و تأمل بسیار است، میپردازیم:
سعدی، ضمن یکی از داستانهای باب چهارم بوستان، از نیکمردی پارسا سخن میگوید که از خلق گسسته و در کنج خلوت به خالق دلبسته است119. روزی نادانی گستاخ در ملاء عام زبان طعن بر او میگشاید و وقیحانه وی را آماج انواع توهین، تهمت و افترا میسازد:
زبـان آوری بـی خرد سـعـی کـرد
ز شوخی به بد گفـتن نیـکمـرد
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو
شگفتا! که پارسای یاد شده نه تنها از این تهاجم گستاخانه بر نمیآشوبد و عنانِ اختیار از کف نمیدهد، بلکه در مقابلِ مهاجمِ جسور رفتاری به غایت انسانی در پیش میگیرد و الگویی حیرتانگیز و باور ناپذیر از تحمل، گذشت، و انصاف ارائه میکند: از خدا مسئلت میکند که مهاجم را نعمتِ توبه ارزانی دارد و اگر سخنش راست باشد، خود او را به توبه از هلاک برهاند.
شنیدم که بگریست دانای وخش120
که یارب مراین شخص را توبه بخش
وگر راست گفتای خداوند پاک
مـرا تـوبـه ده تـا نـگـردم هـلاک121
2ـ 8. پرهیز از تعصب
فراغت از تعصب، هم ثمره و مظهر مدارا و تساهل است و هم زمینه ساز آن. پرهیز از تعصب، به صور گوناگونی جلوهگر میشود که بارزترین آنها را در ذیل بر میشماریم:
2ـ 8ـ 1. سعۀ صدر در مواجهه با آرای مختلف
برخورد مستدل و عاری از خشونت با اندیشههای مخالف، از شاخصترین نشانههای مدارا و تساهل و از والاترین مظاهر کرامت انسانی است که در قرآن کریم از آن با تعبیر بسیار فاخر «مجادله به شیوۀ احسن122» یاد شده است. دربارۀ نحوۀ مواجهه با آرای مخالف، سعدی رادر باب هفتم گلستان123، داستانی است طولانی و قابل تأمل تحت عنوان: «جدال سعدی با مدعی در [باب] توانگری و درویشی.»
در این داستان، سعدی به تفصیل، ماجرای مناظرۀ خود را با درویشی شرح میدهد که در مقام طعن و ذمِّ توانگران برآمده است: در این مناظره، سعدی، به ظاهر، جانبِ توانگران را میگیرد، اما در حقیقت، به نوبت سخنگوی هر دو حریف میشود و با استشهاد از آیات و احادیث و کلمات قصار بزرگان، گاه از این و گاه از آن دفاع میکند، و بدینسان، خواننده را با استدلال هردو طرف آشنامیسازد و به وی امکان قضاوت درست و بیطرفانه میدهد.
در جایی از این حکایت، سعدی به یک نتیجهگیری بسیار مهم میرسد: جاهلان، هرگاه که به فقدان دلیل یا ضعف استدلال دچار شوند، به خشونت و ستیزهجویی توسل میجویند:
«... و سنت جاهلان است که چون به دلیل، از خصم فرو مانند سلسلۀ خصومت بجنباند.»
در پایان، سعدی دو حریف را نزد فرد ثالث و بی طرفی (قاضی) میکشاند و از زبان وی به قضاوت نهایی میپردازد ـ قضاوتی که صد البته، یک جانبه و مطلق گرایانه نیست و در آن، نظریههای طرفین تعدیل و به هم نزدیک شده است.
2ـ 8ـ 2. اجتناب از خودرایی و اعتقاد به مشورت
یکی از مظاهر و نشانههای بارز عدم تعصب، احتراز از استبداد به رأی و اعتقاد به رایزنی است. در این باب نیز سعدی آراء و سخنانی دارد که در خورِ تأمل است. از آن میان، به دو نکتۀ مهم اشاره میشود:
یک ـ سعدی مشاورۀ با اصحاب عقل و ارباب دانایی را عین مصلحت و شرط لازم برای تصمیمگیری مناسب و مقرون به صواب میداند؛ چون به تعبیر وی هیچ رأی فردی نیست که بالاتر و صائبتر از آن رأیی وجود نداشته باشد:
ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید
به تجـربت بـزند بر مـحکِّ دانایی
اگر چـه رأی تـو در کـارهـا بلنـد بـود
بود بلندتر از رأی هر کسی رأیی124
دوـ به نظر سعدی، ملاک منطقی برای پذیرفتن یا نپذیرفتن یک اندیشه، درستی یا نادرستی آن است، نه شخصیت اظهارکنندۀ آن125. بنابر این، اگر بین گفتار و کردار دانشمند یا ناصحی مغایرتی مشاهده شود، این معنی نباید موجب نفی و طرد اصل اندیشه یا توصیۀ وی شود. در این باره در باب دوم گلستان، داستان126 آموزندهای وجود دارد که در پایان آن، سعدی به این جمعبندی میرسد که سخنان و نصایح عالمان را ـ خواه عامل خواه غیر عامل ـ باید به طیب خاطر شنید و به کار بست:
گفتِ عالم به گوش جان بشنو
ور127 نماند به گفتنش کردار
باطل است آنچه مدعی گویـد
خفته را خفته کی کنـد بیدار
مرد باید که گیـرد اندر گـوش
ور نبشته است پنـد بر دیوار
2ـ 8ـ 3. احتراز از پیش داوری
چشم بداندیش که بر کندۀ باد
عیـب نمـایـد هـنـرش در نظـر
ور هنری دارد و هـفتاد عیـب
دوست نبیند به جز آن یک هنر128
یکی از لوازم و شرایط عدم تعصب، فراغت از هر گونه پیش داوری، اعم از مثبت یا منفی است؛ زیرا بدون احرازِ این شرط امکان هیچ گونه قضاوت واقعی و منصفانه فراهم نیست.
در باب تأثیر پیش داوری بر قضاوتهای آدمیان، سعدی را به ویژه در گلستان، حکایات عبرتانگیز و سخنان آموزندهای است که در اینجا به نقل یکی دو مورد آنها اکتفا میشود.
نخستین نمونه حکایتی است از باب پنجم گلستان129. در این حکایت، سعدی از علاقهمندی بیش از حد محمود غزنوی به یکی از غلامان خود موسوم به ایاز ـ که اتفاقاً از حسن زیادی هم برخوردار نیست ـ سخن میگوید و در صدد توجیه آن بر میآید:
«حسن میمندی را گفتند سلطان [محمود] چندین بندۀ صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهاناند، چون است که با هیچ یک [از ایشان] میل و محبتی ندارد چنان که با ایاز [که] زیادت حسنی ندارد؟ گفت: هر چه بر دل فرو آید در دیده نکو نماید.»
و سپس چنین نتیجه میگیرد:
کسـی به دیدۀ انـکار اگر نـگاه کـن
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی130
وگر به چشم ارادت نگه کنی در دیو
فرشـتـهایـت نمـاید بـه چشم کَـرّوبـی
در باب چهارم گلستان نیز به تأثیر پیش داوری در قضاوتهای آدمی اشاره شده است:
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است.
و نیز:
نور گیتی فروزِ جشمۀ هور131
زشت باشد به چشم موشک کور132
پیام سعدی را در همۀ حکایات و اشعار یاد شده میتوان به شرح زیر خلاصه کرد: بسیاری از قضاوتهای آدمیان پیش و بیش از آن که مبتنی بر واقعیات باشد، متکی بر پیشداوریها و یا متأثر از آنهاست.
2ـ 9. نسبیتگرایی
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف133
از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است134
یکی از جلوههای بارز مدارا و تساهل، نفی مطلقاندیشی و موجه دانستن برداشتها و قرائتهای متفاوت، و حتی متضاد است.
در این خصوص، در آثار سعدی شواهد چندی مشاهده میشود از آن جمله:
ای سیر ترا نان جوین خوش ننماید
معشوق منآن است که نزدیک تو زشت است
و نیز:
زیـر پایـت گر بـدانـی حـال مـور
هـمـچـو حال تـوسـت زیـر پـای پـیـل135
موضوع قرائتها و برداشتهای متفاوت از امور، با صراحتی بیشتر، در یکی از منظومههای بوستان آمده است:136
دو کس بر حدیثی گمارند گوش
از این تا بدان ز اهرمن تا سروش
یکی پـنـد گیـرد دگـر ناپـسـنـد
نپردازد از حرف گیری به پنـد137
فرومـانـده در کـنجِ تاریک جای
چه دریابد از جام گیـتـی نمای؟
2ـ 10. اجتناب از تقلید کورکورانه
یکی از آثار قهری مدارا و سعۀ صدر، فراهم آوردن مجال برای ارائۀ آرای متفاوت و ایجاد زمینۀ مناسب برای برخورد اندیشههاست که این امر، بالطبع، با اعتقادات جزمی و مبتنی بر تقلیدِ صِرف سازگاری ندارد.
در آثار سعدی، حداقل در دو موضع، تقلیدگرایی آماج انتقاد قرار گرفته است:
نخستین مورد، در باب هشتم بوستان، در حکایت «سفر هندوستان و ضلالت بتپرستان» آمده است138. در این حکایت، سعدی ضمن توصیف طرز تفکر تنگنظرانه و متعصبانۀ بتپرستان در بتخانۀ سومنات، عبادتِ مبتنی بر تحقیق و آگاهی را میستاید و در مقابل، عبادتِ از روی تقلید را نوعی گمراهی تلقی میکند:
چو آن راهِ کژ پیششان راست بود
ره راسـت در چشمشان کژ نـمـود
عبـادت به تقلـید گمراهی اسـت
خنک139 رهروی را که آگاهی است
دومین مورد، در یکی داستانهای باب نهم بوستان ذکر شده است140. در این داستان، سعدی به مذمت از تقلید کورکورانه میپردازد:
ره راسـت رو تـا بـه مـنـزل رسـی
تـو بـر ره نـئی زیـن قـِبَـل واپـسی141
چو گاوی که عصار چشمش ببست
دوان تابه شب، شب همانجا که هست
توضیح پایانی نویسنده
آنچه طی چند شماره از نظر خوانندگان ارجمند صفحۀ «وادی ادبیات» گذشت، خلاصهای است از رسالهای نسبتاً مفصل تحت عنوان «تساهل و مدارا از دیدگاه سعدی» که به دلیلِ ضرورت مختصرسازی، بسیاری از شواهد مثال، حواشی و تعلیقات آن حذف شد و حجم آن به کمتر از 3/1 متن اصلی کاهش یافت.
در اینجا، ضمن سپاسگزاری از مسئول ارجمند این صفحه و تشکر از حوصلۀ خوانندگان عزیز، بیمناسبت نمیدانم به چند نکتۀ مهم مستخرج از یادداشتهای مربوط به اصل رساله اشاره کنم. نکاتی که به حق میتواند مایۀ سرافرازی فرهنگ ایران زمین و موجب مباهات همۀ ایرانیان باشد.
1ـ نخستین نکته دربارۀ ابیات سه گانۀ بسیار مشهوری است که با مصراع معروف «بنی آدم اعضای یکدیگرند» (و یا «یک پیکرند»)142 آغاز میشود. سعدی با سرودن این ابیات جاودانی که قریب به هشتصد سال قبل بعد از صدور «اعلامیۀ جهانی حقوق بشر» ارائه شد؛ نه تنها «ملک عجم» را گرفت که «بسیط زمین» را هم درنوردید و حتی به «دایرۀ افلاک» هم پا نهاد. توضیح آنکه حدود چهل سال قبل، اخترشناسان سفینهای را به نام «Voyager2» راهیِ فضا کردند که منظومۀ شمسی را پشت سر گذارد و مأموریت علمی شگفتانگیزی را به فرجام رساند.
دانشمندان به امید آنکه در آینده، روزی موجودات باشعور فضایی بدین سفینه دست خواهند یافت، دو صفحۀ گرامافون در آن تعبیه و روی آنها مطالب گوناگونی ضبط کردند؛ از جمله پیامی از دبیرکل وقت سازمان ملل متحد و نیز پیامی به زبان فارسی با این مضمون: «درود بر ساکنان کرات آسمانی! بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند»143
2ـ دومین نکته مربوط به داستان مواجهۀ حضرت ابراهیم(ع) با پیرمرد آتشپرست ـ مندرج در «بوستان» ـ است که شرح آن در متن مقاله آمد. این داستان در مغرب زمین ماجرایی شنیدنی دارد. توضیح آنکه «بنجامین فرانکلین» (1790 ـ 1706)، دانشمند، سیاستمدار و دولتمرد شهیر آمریکایی، داستانی نوشت که مفاد آن در واقع همان حکایت مذکور در بوستان بود.
فرانکلین مدعی شد که این داستان را در فصلی از کتاب عهد عتیق (تورات) که مفقود شده و اکنون پیدا شده بود، یافته است. از نگارش این داستان سی سال گذشت تا اینکه سرانجام محققی به واقعیت قضیه پی برد و نوشت: داستان موردنظر بنجامین فرانکلین، عیناً همان داستانی است که سعدی در بوستان نوشته است. در پیِ این اظهارنظر، بحث و جدلهای فراوانی در گرفت تا اینکه بالاخره معلوم شد فرانکلین ترجمهای لاتینی از این داستان را در اختیار داشته و چنان مجذوب آن شده که به اشتباه، آن را به عنوانِ فصل گمشدهای از عهد عتیق تلقی کرده است.
فرانکلین، خود با کمال شیفتگی، دربارۀ این داستان چنین اظهارنظر کرده است: «نتیجۀ اخلاقی [این داستان] آن چنان اهمیتی دارد که شایسته همۀ مردم عالم از آن اطلاع یابند.»144
3ـ شهرت سعدی در مغرب زمین ـ به ویژه در فرانسه ـ به حدی است که در مواردی از نام وی به عنوان اسم کوچک برخی از مشاهیر استفاده شده است؛ از آن جمله در اسمِ «لئوناردو سعدی کارنو» (1832 ـ 1769)، دانشمند معروف فرانسوی، و نیز «فرانسوا سعدی کارنو» (1894ـ 1837) که به مقام ریاستجمهوری فرانسه هم رسید و ناصرالدین شاه، ضمن خاطرات خود، از او یاد کرده است.145
پینوشتها:
3031 ـ 3026 بوستان و دربارۀ ناپسندی غیبت به طور کلی رجوع کنید به ابیات 3033 ـ3032، 3025 ـ 3024، 3015ـ 3013، 3068 ـ3067، 3064 ـ 3063.
102. بانگ و هیاهو کنند.
103. نتوانند، جرأت نکنند.
104. از راه خبث و بدسرشتی، بد او گوید.
105. guilty complex
106. projection
107. بوستان، بیت 2927.
108. همان، بیت 2927.
109. گلستان، باب هفتم، ص 157؛ در مورد ضرورت امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه سعدی نگاه کنید به ابیات 504 و 932 بوستان و کلیات، ص 99.
110. بوستان، ابیات 2130 ـ 2128.
111. دخالت.
112. گلستان، ص 83.
113. بوستان، ابیات 2178 ـ 2122.
114. از شهرهای اران از توابع شروان واقع در شمال ارس
115. گلستان، باب هشتم، 174.
116. همان، باب دوم، ص 105.
117. همان، باب دوم،ص 175.
118. همان، باب سوم، ص 123؛ در مذمت خشم و توصیه به خوش خلقی نگاه کنید به گلستان، باب هشتم، صفحات 73 و 177.
119. بوستان، ابیات 2448 ـ 2429.
120. وخش: ناحیهای در حوالی بلخ در کنار رود جیحون (گلستان، حواشی دکتر یوسفی).
121. برای مشاهدۀ شواهد متعددی که در این خصوص در بوستان وجود دارد، رجوع کنید به باب اول، ابیات445 ـ 441 و باب دوم، ابیات
1288 ـ 115.
122. اشارهای است به سورۀ مبارکۀ نحل، آیۀ 125.
123. گلستان، ص 168 ـ 162.
124. قطعات، ص 848 کلیات.
125. از کلمات قصار مولای متقیان است که: انظر الی ما قال لا الی من قال (به گفته بنگر [توجه کن] نه به گویندۀ آن).
126. گلستان، ص 104.
127. گرچه، هر چند که
128. گلستان، باب پنجم، ص 136.
129. همان، ص 133.
130. زشتی، کراهت
131. خورشید
132. گلستان، ص 128؛ در زمینۀ تأثیر پیش داوری بر قضاوت و برداشتهای آدمی، مطالعۀ داستان معروف دلبستگی مجنون به لیلی در گلستان (باب پنجم، ص 144) بسیار آموزنده است.
133. برزخ، محلی حایل بین بهشت و دوزخ
134. گلستان، ص 65.
135. همان، باب اول، صفحات 56 ـ 55.
136. بوستان، ابیات 3280 ـ 3234.
137. بدیهی است که در این جا فقط به جنبۀ منفی اختلاف برداشتها اشاره شده است.
138. بوستان، ابیات 375 ـ 347.
139. خوشا به حال
140. بوستان، ابیات 3802 ـ 3787.
141. از این جهت از قافله عقب ماندهای.
142ـ شایان تأمل است که ضبط «بنیآدم اعضای یک پیکرند»، از نظر معنی و مفهوم، صحیحتر و منطقیتر به نظر میرسد؛ ولی این ضبط منحصراً در نسخۀ خطییی که در اختیار مرحوم سعید نفیسی بوده مشاهده شده است. (مأخذ این اطلاع، استاد احمد سمیعی گیلانی است.)
143ـ مأخذ: مجلۀ دانشمند، سال 27، شمارۀ 7، مهر 1368، ص 43 به نقل از مقالۀ «بنیآدم اعضای یکدیگرند» (یک حقیقت به چند عبارت)، نوشتۀ محمد اسفندیاری، مندرج در کتاب «تساهل و تسامح»، 1379، ص 54، تهران، انتشارات آفرینه.
144ـ مأخذ: سعدی، نوشتۀ دکتر ضیاء موحد، به نقل از مأخذ اخیر، ص 207.
145ـ مأخذ: مقالۀ سعدی نوشتۀ مرحوم دکتر خسرو مرأت، مندرج در مجلۀ جمعیت، شمارۀ 5 و 6، از انتشارات سازمان ثبت احوال کشور.