دوشنبه, 14ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی شعر تـرا ایـران می‎نـامم

شعر

تـرا ایـران می‎نـامم

 

کاوگان (4) شهریور ماه 1375 خورشیدی


در بامداد روز سی‎ و یکم شهریور ماه 1359 خورشیدی با دیگر اهریمنان بر سرزمین ما یورش آوردند. به یاد همهٔ آنانی که برابر «انیران» جنگیدند و جان باختند، تا ایران بماند، تا ایران بماند، تا ایران بماند.

تـرا ایـران می‎نـامم
دکتر هوشنگ طالع
(تورنتو ـ کانادا ـ تابستان 1366)

 

ایران،
ترا، خوزستان می‎نامم
با نخل‎های سوخته،
و شهر‎های به خون خفته.
ترا که،
شمشیر رستم به چنگ داری،
و خفتان سیاوخش، بر تن،
مرا نیز رخصتی ده،
تا بر شمشیرت بوسه زنم،
و گرد رزم، از خفتانت بسترم.

خوزستان،
ترا، قفقاز می‎خوانم.
گنجه و باکو،
شکی و شیروان،
تفلیس و ایروان،
در بند و شیشه.
و تفنگ «شمل»،
که هنوز فضا از بوی باروت آن،
مالامال است.
نظامی و سخن بلند خاقانی بزرگ:
بردیده من خندی، کاینجازچه می‎گرید
خندند بر آن دیده، کاینجا نشود گریان

خوزستان،
ترا، خوارزم می‎نامم.
فرارود و سیر دریا
وریگ‎های آموی، چونان پرنیان
سمرقند، بخارا و فرقانه
خجند و زر افشان.
رودکی، کمال و پورسینا،
و هزاران نام آور دیگر

خوزستان،
ترا هرات می‎نامم.
بلخ و بامیان،
و «پنج‎شیر»، هزاران شیر.
ترا، زابل و کابل می‎نامم،
مهراب و زال، تهمینه و رودابه
  خوزستان،
ترا، سیستان می‎خوانم.
یعقوب دشمن شکن،
رستم و سام نریمان،
و «فرخی»، با کاروان حله.

خوزستان،
ترا کردستان می‎نامم،
مهاباد، حلبچه و شهر زور،
پنچوین، سنندج و کرکوک،
تا آن دور دست‎های دور ...
و «ملای پیر» (1)،
که هنوز گرمی دستانش،
در دستانمان است.

خوزستان،
ترا، خلیج‎فارس می‎خوانم.
آن نیلی مواج،
گه خروشان و گه آرام،
ترا «بحرین» می‎نامم،
منامه و محرق

خوزستان،
ترا تخت جمشید می‎نامم
و آن مردان سنگی با فرهنگ
قامت افراشته بر فراز قرون
ترا، مشهد مرغاب می‎نامم،
کوروش بزرگ ،
و نخستین منادی آزادی بشر

خوزستان،
ترا، شیراز می‎نامم
رکن‎آباد و مصلی
بهار و عطر شکوفه‎ی بادام و زرد آلو
حافظ، تجلی‏گه روح «همه ایرانی»
و سعدی شیرین گفتار،
سرو ناز و لاله‎های خونین کفن.
  خوزستان،
ترا، مولای بلخ می‎خوانم.
و آن «نی که هنوز شکایت گوی»،
جدایی هاست.
خانگاه و زاویه،
سماع و شعرناب، و عروج تا به مبدا.

خوزستان،
ترا، «توس» مقدس می‎نامم.
مقدس‎ترین خاک جهان،
سرزمین کاخ نظم بلند،
ای بی‎گزند از باد باران، (2)
ای بنگاه زبان پارسی،
ای «پارسی ویچ»

خوزستان،
ترا، «آریاویچ» می‎نامم.
ترا، «ایران ویچ» می‎نامم.
ترا، همه‎ی ایران می‎نامم.
در تو،
هیرمند و اروند،
سند و سپیدرود،
کارون و آموی،
دجله و کورش و ارس،
البرز و الوند،
هندوکش و زاگرس،
در هم آمیخته‎اند.
مرا نیز رخصتی ده،
تا بر شمشیرت بوسه‎زنم،
و گرد رزم، از خفتانت بسترم.

____________________

1ـ برادر هم رزم، روانشاد ملامصطفی بارزانی، رهبرپارت دموکرات آن سوی مرز که گفت :
« هر کجا کرد زندگی می‎کند، آن جا ایران است».
2ـ پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند (فردوسی)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه