سه شنبه, 29ام اسفند

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی خط فارسی «جدانویسی» تا به کجا؟!

خط فارسی

«جدانویسی» تا به کجا؟!

مهرداد ایرانمهر*

امروزه برخی در نگارش واژگان فارسی، کار را به آنجا رسانده‌اند که چندین واژۀ جدا از هم را، آنچنان به هم پیوسته می‌نویسند که آدم فراموش می‌کند آن واژگان نخستین چه بوده!

برای نمونه: بنامِ(به نامِ)، برونرفت(برون‌رفت)، همپیمان(هم‌پیمان)، بیرویه(بی‌رویه)، بیهنر(بی‌هنر)، بآنها(به آن‌ها)، بیادِ(به یادِ)، میستاند(می‌ستاند)، گستردهتر(گسترده‌تر)، زیستبوم(زیست‌بوم)،  شیخنشینها(شیخ‌نشین‌ها)، بهرروی(به هر روی)، بیاریِ(به یاریِ)، دانشپژوه(دانش‌پژوه)، پیمانشکن(پیمان‌شکن)، نگونبخت(نگون‌بخت)، پسزمینه(پس‌زمینه)، رویهمرفته(روی هم رفته)، بکارگیری(به‌کارگیری)، بیخانمان(بی‌خانمان)، چیرهدست(چیره‌دست)، بیگمان(بی‌گمان) و ... .
اما گروهی نیز در این میان، از آن سوی بام افتاده و برای پرهیز از این گونه پیوسته‌نویسی، به جدانویسی بدون مرزی دست یازیده‌اند که کار به سان دیگری به ویرانی گراییده است!
و باز برای نمونه: نگه‌داری(نگهداری)، گفت و گو(گفتگو)، سخن‌رانی(سخنرانی)، جست و جو(جستجو)، پیش‌آهنگ(پیشاهنگ)، هم‌کاری(همکاری)، دل‌ربا(دلربا)، دانش‌مند(دانشمند)، اندیش‌مند(اندیشمند)، بزرگ‌داشت(بزرگداشت)، پیش‌رفته(پیشرفته)، پیش‌گیری(پیشگیری)، شاه‌کار(شاهکار)، شاه‌راه(شاهراه)، جهان‌گیر(جهانگیر)، بی‌راهه(بیراهه)، کم‌بود(کمبود)، ده‌کده(دهکده)، راه‌رو(راهرو)، کش‌باف(کشباف)، نیم‌روز(نیمروز)، سپاس‌گزار(سپاسگزار)، دست‌یابی(دستیابی)، بی‌هوده(بیهوده)، به‌تر(بهتر)، پیش‌رو(پیشرو)، جنگ‌جو(جنگجو)، پیش‌کش(پیشکش)، کش‌مکش(کشمکش)، خوش‌بخت(خوشبخت)، بزرگ‌داشت(بزرگداشت)، ماهی‌گیر(ماهیگیر)، دل‌آرام(دلارام)، بازی‌گر(بازیگر)، به‌روز(بهروز)، به‌ناز(بهناز)، بازی‌کن(بازیکن)، درون‌مایه(درونمایه)، دوست‌دار(دوستدار)، آب‌رو(آبرو)، آب‌رو‌مند(آبرومند)، اردی‌بهشت(اردیبهشت)، آرام‌گاه(آرامگاه)، دل‌خوش(دلخوش)، آسایش‌گاه(آسایشگاه)، پای‌تخت(پایتخت)، گناه‌کار(گناهکار)، شب‌رنگ(شبرنگ)، خوش‌بختی(خوشبختی)، کنج‌کاو(کنجکاو)، رخ‌داد(رخداد)، روی‌داد(رویداد)، گه‌واره(گهواره)، ره‌رو(رهرو)، سامان‌دهی(ساماندهی)، پی‌آمد(پیامد)، بی‌گانه(بیگانه)، هم‌سایه(همسایه)، فرمان‌روا(فرمانروا)، خوش‌گوار(خوشگوار)، بی‌نوا(بینوا)، دل‌داری(دلداری)، سوگ‌وار(سوگوار)، نوش‌دارو(نوشدارو)، پیش‌گیری(پیشگیری)، بی‌هوش(بیهوش)، بی‌کار(بیکار)، دل‌آویز(دلاویز)، دل‌گیر(دلگیر)، بازی‌چه(بازیچه)، باغ‌چه(باغچه)، گردش‌گر(گردشگر)، گزارش‌گر(گزارشگر)، تاج‌گذاری(تاجگذاری)، سنگ‌واره(سنگواره)، جشن‌واره(جشنواره)، آتش‌فشان(آتشفشان)، جا به جایی(جابجایی)، رو به رو(روبرو)، دانش‌جو(دانشجو)، نمک‌دان(نمکدان)، چاپ‌گر(چاپگر)، نمایش‌گر(نمایشگر)، کاوش‌گر(کاوشگر)، پژوهش‌گر(پژوهشگر)، نگه‌دار(نگدار)، نگه‌بان(نگهبان)، پاس‌داشت(پاسداشت)، پیش‌برد(پیشبرد)، گل‌برگ(گلبرگ)، دانش‌یار(دانشیار)، دست‌یار(دستیار)، ورزش‌گاه(ورزشگاه)، پیش‌گاه‌(پیشگاه)، لب‌ریز(لبریز)، دست‌مال(دستمال)، جان‌کاه(جانکاه)، شب‌گرد(شبگرد)، دست‌خوش(دستخوش)، دست‌آویز(دستاویز)، بی‌کران(بیکران)، پاس‌بان(پاسبان)، دست‌گیره(دستگیره)، رخت‌شویی(رختشویی)، کف‌پوش(کفپوش)، بزن‌گاه(بزنگاه)، سنگ‌لاخ(سنگلاخ)، سخت‌کوش(سختکوش)، پیش‌گویی(پیشگویی)، سخن‌گو(سخنگو)، ماهی‌گیر(ماهیگیر)، راه‌زن(راهزن)، سخت‌گیری(سختگیری)، دل‌گیر(دلگیر)، کف‌گیر(کفگیر)، دست‌گیره(دستگیره)، یک‌نواخت(یکنواخت)، پای‌دار(پایدار)، دست‌رنج(دسترنج)، دست‌کم(دستکم)، بیش‌ترین(بیشترین)، شب‌آهنگ(شباهنگ)، ماه‌واره(ماهواره)، گم‌راهی(گمراهی)، پیش‌رانه(پیشرانه)، درمان‌گاه(درمانگاه)، پیش‌خوان(پیشخوان)، نمایش‌گاه(نمایشگاه)، پیش‌روی(پیشروی)، شبان‌گاه(شبانگاه)، بن‌گاه(بنگاه)، پی‌گیری(پیگیری)، ایست‌گاه(ایستگاه)، دانش‌گاه(دانشگاه)، دانش‌کده(دانشکده)، فرمان‌روا(فرمانروا)، پیش‌آمد(پیشامد) و ... .

اکنون گمان کنید که در یک نوشتار و در هر خط از آن، به 2-1 واژه ازین گونه واژگان جدا از هم نوشته شده، بربخورید. بی‌گمان هر خواننده‌ای، یک بخش ازین دست واژگان را با واژۀ پیش یا پس از خود در پیوند دانسته، و بدین گونه در خواندن آن‌ دچار چالش و لغزش خواهد شد.

در پی فراگشت‌های بسیار در زبان کهن ایرانی، امروزه واژگانی چند، آن چنان در هم آمیخته‌اند که دیگر به سان یک واژۀ یگانه درآمده، و اینک جداخوانی و جدانویسی آن‌ها نادرست خواهد بود. در اینجا، نمونه‌ای می‌آوریم تا ببینیم که این فراگشت و آمیختگی، چگونه می‌تواند از دو یا چند واژه، یک واژۀ یگانه پدید آورَد.
بُن‌واژۀ «آسیدن(آس کردن)» هم‌معنا با بن‌واژه‌های «ساییدن» و «سابیدن»  بوده، و واژۀ «آسیاب» نیز که در زبان ما به کار می‌رود، همان «آس کردن» به کمک آب (آس+ آب: آسیاب) است. این تا اینجا، و اما بن‌واژۀ دیگری را نیز بررسی می‌کنیم. بدین گونه که از بن‌واژۀ «ماندن»، واژۀ «مانند» به دست آمده، و هم‌چنین پسوند «...مان» نیز برگرفته از همین واژه است، که خود به جای پسوندهایی هم‌چون «...گین»، «...ناک» و «...وار» به کار می‌رود.

ایرانیان از روزگاران کهن به کنکاش در ستارگان و اختران می‌پرداختند، و به پیشرفت‌های شگرفی نیز در این زمینه، دست یافته بودند. گنبد مینا در نگاه بینندگان زمینی، به گردونۀ گردونی می‌ماند که پیوسته بر بالای سر در گردش بود. بنابراین، نیاکانمان آن را هم‌چون «آس» که می‌گردید و گندم آس (آرد) می‌کرد، به پندار آورده و نامش را «آس مان» به معنای چیزی که به آس می‌مانَد، گذاردند (به چهر تو مانَد همی چهره‌ام ...). و پس از دگرگشت خط‌های کهن ایرانی به پارسی باستان کتابی و آنگاه پهلوی و سرانجام پارسی دری (فارسی امروزین)، این واژه به گونۀ «آسمان» در آمد و نوشته شد. امروزه این واژه را یک واژۀ یگانه می‌دانیم، نه دو واژۀ جدا از هم.
ازین رو، چنانچه این دوستان می‌خواهند هم‌چنان همۀ واژگان را جدا بنویسند، به ایشان پیشنهاد می‌کنیم که این واژه را نیز جدا و به گونۀ «آس مان» بنویسند!! و یا آنکه بیایند و مرزهایی برای این جدانویسی بیندیشند و واژگان فراگشت یافته و جاافتاده در زبان فارسی را بیرون از این قانون به شمار آورند. افزون بر واژگانی که در بالا آمد، واژگانی به مانند: بیابان(بی+ آب+ ان)، بازار(باز+ آر)، همسر(هم+ سر)، دلبر(دل+ بَر)، دستاورد(دست+ آورد)، تَنبان(تن+ بان)، اَنبان(اَن+ بان)، نگهبان(نگاه+ بان)، کشاورز(کشت+ ورز)، سپهبد(سپاه+ بُد)، دلهره(دل+ هره)، پشتیبانی(پشت+ بان+ ی)، هماهنگ(هم+ آهنگ)، آنگاه(آن+ گاه)، چنبره(چند+ بَر+ ه)، یخچال(یخ+ چاله)، خاکستر(خاک+ آتور- آتش)، برابر(بر+ ا + بر)، دشمن(دُش- بد + من- اندیشه)، دشنام(دش+ نام)، گوناگون(گونه+ ا + گونه)، کشاکش(کش+ ا + کش)، رنگارنگ(رنگ+ ا + رنگ)، لبالب(لب+ ا + لب)، پایگاه(‌پایه+ گاه)، دلاور(دل+ آور)، غمگین(غم+ گین)، ترسناک(ترس+ ناک)، کوهسار(کوه+ سار)، پیاپی(پِی+ ا + پِی)، نامزد(نام+ زد)، آبشخور(آب+ خور) و ... .

پس خوبست همواره این سفارش نیاکان را به یاد داشته باشیم،
"اندازه نگهدار، که اندازه نکوست".

*پژوهشگر در فرهنگ ایران

دیدگاه‌ها   

+1 #4 Guest 1391-10-12 05:00
عده‌ای که جدانویسی را درست متوجه نشده‌اند، حتا شناسه‌ها را جدا می‌کنند.‌ فعل شادی این‌گونه است. این‌که شادم، شادی، شادند،‌ اما برخی می‌نویسند، «شاداند» و این غلط است. چون این کار را سخت می‌کند
نقل قول کردن
+1 #3 Guest 1389-10-11 23:02
پاینده ایران
سرور گرامی، مرجع این گونه قانون گذاری ها (همان گونه که باید) در اختیار و انحصار مرجع رسمی و تخصصی مربوط به خود است و "دیگران" را تصرفی در آن نشاید. هر چند ابراز نظرات علمی و پژوهشی نه تنها شایسته بلکه بایسته نیز هست و می تواند راهگشای پیشرفت زبان پارسی باشد اما زیر و زبر کردن اوراق و یافتن واژگان متروک و تمسخر دیگران شیوه ای علمی و پسندیده نیست.
به باور من پاسخ شما در نوشتار خودتان بود : جدانویسان (به گفته شما) هیچ گاه بیابان(بی+ آب+ ان)، بازار(باز+ آر)، همسر(هم+ سر)، دلبر(دل+ بَر)، دستاورد(دست+ آورد)، تَنبان(تن+ بان)، اَنبان(اَن+ بان)، نگهبان(نگاه+ بان)، کشاورز(کشت+ ورز)، سپهبد(سپاه+ بُد)، دلهره(دل+ هره)، پشتیبانی(پشت+ بان+ ی)، هماهنگ(هم+ آهنگ)، آنگاه(آن+ گاه)، چنبره(چند+ بَر+ ه)، یخچال(یخ+ چاله)، خاکستر(خاک+ آتور- آتش)، برابر(بر+ ا + بر)، دشمن(دُش- بد + من- اندیشه)، دشنام(دش+ نام) را به کار نمی برند و این همان خرد ورزی و اندازه نگه داشتنی است که شما در پی آن هستید.
نقل قول کردن
+1 #2 Guest 1389-10-08 06:38
موافقم كه
پس خوبست همواره این سفارش نیاکانمان را به یاد داشته باشیم،

"اندازه نگهدار، که اندازه نکوست".

اما آيا آنچه شما مي‌گوييد اندازه است و معيار اين كار به دست شماست؟ شايد آناني كه همه واژگان را سرهم مي‌نويسند درست بگويند؟...
نقل قول کردن
+1 #1 Guest 1389-10-08 06:36
نيم‌فاصله‌گذاري - و نه جدانويسي - به اين معنا نيست كه واژه‌ي تركيبي تازه ، واژه‌اي جدا نيست بلكه از اين روست كه با نشان دادن ريشه‌هاي آن واژه، فهم آن واژه را براي نوآموزان آسان كند - كه اين در نگارش درست هم مؤثر است. توانايي زبان فارسي در اين است كه با شماري واژه و پيشوند و پسوند مي‌تواند واژگان تازه بيافريند. ما با سر هم نويسي شگفتي اين كار را از ميان مي‌بريم.
شوربختانه باز از لحن تمسخر بهره برديد و اين كه حقيقت تنها در نزد شماست!
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه