دوشنبه, 14ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی کژتابی‌های ذهن و زبان - 35

زبان پژوهی

کژتابی‌های ذهن و زبان - 35

یکی از دوستانم موفق شده بود که با یکی از بزرگان فرهنگ قرار ملاقاتی بگذارد، بعد جریان این موفقیت را با هیجان برای من تعریف می‌کرد که بالاخره با دکتر زرین‌کوب قرار ملاقات گذاشتم.

nike flex contact boys shoes gray - Nike Air Force 1 Shadow Cashmere/Pale Coral - Pure Violet CI0919 - 700 | Nike Air Force 1 Shadow Black Friday Sale , IetpShops , nike tiempo leather turf 2010

برگرفته از روزنامه اطلاعات

استاد بهاءالدّین خرمشاهی

20ـ یکی از دوستانم موفق شده بود که با یکی از بزرگان فرهنگ قرار ملاقاتی بگذارد، بعد جریان این موفقیت را با هیجان برای من تعریف می‌کرد که بالاخره با دکتر زرین‌کوب قرار ملاقات گذاشتم.

گفتم: کی قرار گذاشتی؟

گفت: همین امروز.

الف) موعد مقرر برای ملاقات امروز است.

ب) امروز قرار گذاشته‌ام ولی موعد ملاقات ممکن است هفتة دیگر باشد.

21ـ در مجلسی با دوستان اهل شهر و اهل طنز و اهل شعرهای طنزآمیز صحبت می‌کردیم؛ تا یکی از حضار با تعجب رو به من درآمد که شما هم شعر می‌گویید؟

با خوشحالی و در عین حال خجلت و خفض جناح، گفتم: بله.

گفت: جدی؟

گفتم: نخیر، طنزآمیز!

22ـ یک بار دستگاه تلفن معیوبمان را تعمیر کرده بودیم. با یکی از دوستان تلفنی صحبت می‌کردیم، ضمن صحبت به او گفتم: من الآن با شما از یک تلفن تعمیری حرف می‌زنم. و احساس کردم طرف منتظر است که من دربارة یک تلفن تعمیری با او حرف بزنم.

23ـ یکبار که سوار تاکسی شده و در کنار دست راننده نشسته بودم، به راننده گفتم: آقا برای جلو دیگر مسافر سوار نکن، عوضش من اضافه‌تر می‌دهم. قبول کرد ولی گفت: چرا؟ گفتم: برای این‌که مسافر دیگر که سوار شود، من ناچارم سوار دندة شما بشوم!

24ـ بین فرزندان من مختصر دعوایی درگرفته بود و اندکی به کتک‌کاری انجامیده بود. فرزند کوچکترم، برادر بزرگترش را زده بود.

من اوقاتم تلخ شده بود. فردا که در خانه را باز کردم و فرزند کوچکتر را دیدم که از مدرسه آمده است، با تغیر گفتم: سلام بی‌سلام، من «بچة برادرزن» را دوست ندارم. و بعد دیدم چه جملة هشلهف [یا هشت‌الهفتی] تحویل داده‌ام.

الف) «بچة برادرزن» یعنی بچة برادرزن من؟

ب) بچه‌ای (فرزندم) که ضارب برادرش است؟

25ـ یکی از فرزندانم انشاء یا مقاله‌وارة خوب و خوش‌خطی نوشته بود. خواندم و تشویقش کردم و گفتم: «این مقاله‌ای که من می‌بینم، بیست آفرین است.» بعد دیدم که این کلمة بیست آفرین دو معنی دارد:

الف) تـــرکیبــی از بــیست [= 20] + آفــرین [= احسنت].

ب) آفرینندة بیست [= 20]. در این ترکیب کلمة «آفرین» مانند «آفرین» در ترکیب «جهان‌آفرین» یا «دردسرآفرین» است.

26ـ در یک مهمانی که مهمان‌ها هرچند نفر در گوشه‌ای سرگرم بحث بودند، از گوشه‌ای به گوشة دیگر مجلس که بحثی داغ جریان داشت، رفتم. بحثشان دربارة کتاب جدیدالانتشار اصفهان اثر عکاس هنرمند یا هنرمند عکاس نامدار معاصر آقای نصرالله کسرائیان بود. مهمان‌ها هر یک دربارة ایشان و این کار و کارهای قبلی او اظهارنظر می‌کردند.

ناگهان یکی از مهمانان درآمد که: «کسرائیان از دماوند سقوط کرده است.» همه یکه خوردند. اما لحظه‌ای بعد همه، گویی این صحنه را از پیش تمرین کرده باشند، به صدای بلند خندیدند.

جملة «کسرائیان از دماوند سقوط کرده است» محتمل دو معنی است

الف) این عکاس هنرمند، خدای نخواسته، دچار سانحه شده و از کوه دماوند به پایین پرت شده است.

ب) (که مقصود اصلی بود) کسرائیان در کارهای اولیه‌اش مانند سرزمین ما ایران، و ترکمن‌ها موفق‌تر بوده است و از سربند کتاب دماوند به این طرف افت یا سقوط هنری پیدا کرده است.

27ـ یکی از دوستانم از دوست مشترکی گله داشت و می‌گفت که او مردم‌دار نیست و سرانجام این جملة کژتاب را گفت: «بگو توی دنیا کی را دوست داری؟»

الف) چه کسی یا کسانی را دوست داری؟

ب) چه دوست یا دوستانی در کل جهان داری که آنها تو را دوست داشته باشند یا دوست تو باشند؟

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه