شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی زیستن در فارسی و مردن در فارسی (تنها با استفاده از زبان انگلیسی جهانی نمی‌شویم)

زبان پژوهی

زیستن در فارسی و مردن در فارسی (تنها با استفاده از زبان انگلیسی جهانی نمی‌شویم)

دکتر ناصر فکوهی

یکی از توهم هایی که  روند «جهانی شدن» به‌ویژه در عرصه دانش، پدید آورده است ، بازگشت دوباره و -  باید گفت  – چندباره  به پنداره امکان و مفیدبودن عملی پدیده‌ای است که از قرن‌ها پیش برای همه آشنا است : « زبان میانجی »  (lingua franca). مفهوم زبان میانجی را در حوزه تفکر شاید بتوان به مفهوم « پول » در حوزه ی اقتصاد شبیه دانست در اقتصاد، «پول» کالایی تعریف می‌شود که با تمام کالاهای دیگر قابل مبادله است و از این رو می‌تواند نقش میانجی میان آ‌نها را بازی کند تا بتوان داد و ستد اقتصادی را به سهولت انجام داد . در طول دو قرن اخیر نیز به همان صورتی که اقتصاد و روابط اقتصادی گسترش می‌یافت و نظام‌های مختلف سیاسی و اجتماعی با یکدیگر بیشتر وارد مبادله می‌شدند، جامعه ها از اقتصادهای موسوم به « اقتصاد معیشتی » و «اقتصاد خودکفا » یا  اقتصاد نیمه‌خودکفا » ، بیشتر شد و  این اقتصادها جای خود را به اقتصادهای کالایی ، یعنی تولید کالا برای فروش و داد و ستد ، دادند . از این رو، نیاز به کالای میانجی نیز برای این کار افزایش یافت. اما  این  گرایش  در پایان کار ، به سرانجامی غم‌انگیز رسید : « پولی شدن  » همه روابط و تبدیل پول به یک کالای مطلق – و نه لزوما میانجی – و سلسله مراتبی شدن پول‌ها ( ارزها)، جهان را به یک کابوس واقعی اقتصادی کشاند. امروز پرسش این است که  « آیا نمی‌توان در عرصه زبان و اندیشه ، یک زبان میانجی  داشت که  ، به صورت مفروض  ، همه بتوانند از طریق آن با یکدیگر سخن بگویند؟ »
روزگاری در عرصه  کشورهای اسلامی و تمدن‌های مدیترانه‌ای و آسیایی، زبان عربی، زبان میانجی علم به شمار می‌آمد. در قرون وسطا در اروپا، زبان لاتین، این وظیفه را برعهده داشت . در قرن نوزدهم ، زبان قدرت‌های بزرگ استعماری یعنی فرانسوی و انگلیسی به این مقام رسیدند ؛ اما سرانجام با جنگ جهانی دوم و چیرگی  کامل آمریکا ، هم از لحاظ جذب دانشمندان سراسر عالم و هم به دلیل قدرت نظامی جهانی خود ، این کشور توانست زبان انگلیسی را به زبان میانجی غالب در همه ی محافل علمی جهان تبدیل کند.  آمریکا این امر را با ضمانت قدرت نظامی خود و با ضمانت قدرت علمی دانشگاه‌های برجسته ای که  پدیدارشدن آنها نیز حاصل سرازیرشدن میلیون‌ها دلار بودجه‌های پژوهشی بود و به خدمت گرفتن کامل و دامن زدن به فرآیند « فرار مغزها » از کشورهای پیرامونی که آمریکا در آنها نظام‌های دیکتاتوری را ایجاد یا تقویت می‌کرد ، تداوم  و گسترش داد.
پرسش  دیگر آن است که « آیا ، بدون آن‌که از زبانی برخوردار بود ، می‌توان اندیشه و خلاقیتی در دانش داشت ؛ و آیا می‌توان این خلاقیت و دانش را فراتر از آن زبان به حساب فرهنگ و زبان دیگری گذاشت؟ » به دیگر سخن ، آیا می‌توان در نهایت ایران‌شناس و متخصص جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی و جامعه و فرهنگ ایرانی بود و به زبان دیگری نوشت و خواند و صرفا بر ترجمه آثار خود به زبان اصلی اکتفا کرد؟ آیا می‌توان در انگلیسی زندگی کرد و در فارسی تاثیرگذار بود؟

بدون شک پاسخ این پرسش ، پاسخی قطعا مثبت یا منفی نیست . اما این  واقعیت که از دست‌کم‌هزار سال پیش (دوره‌ای که فردوسی « شاهنامه » خود را خلق می‌کرد) تا امروز- دوره‌ای که نویسندگان، رمان‌نویسان، جامعه‌شناسان و سایر متخصصان ایرانی به رغم مشکلات بی‌شمار و غیرقابل تصور به نوشتن و پژوهش و انتشار آثار خود در جامه در زبان فارسی ادامه داده اند -  واقعیتی غیرقابل انکار بوده است . این‌که همه این افراد در برابر یک انتخاب قرار داشتند : آیا به سوی زبانی دیگر بروند تا ظاهرا تاثیرگذاری بیشتری بکنند، یا در زبانی محلی بمانند و ظاهرا از تاثیرگذاری در سطح جهانی باز بمانند؟ پرسش اما به این صورت، ناقص و غلط ‌انداز است. در واقع ، حقیقت تاریخی نشان می‌دهد که اگر فردوسی به جای فارسی، زبان میانجی آن دوران یعنی عربی را برمی‌گزید، امروز شاید هرگز چنین جایگاهی نداشت ؛ و اگر دانشمندان و دانشگاهیان علوم انسانی ما از فردا تصمیم بگیرند ، دیگر هیچ‌چیز به زبان فارسی ننویسند، تا چند دهه دیگر  ، هیچ اثری از این علوم در این پهنه باقی نمی‌ماند و تفکر از آن رخت برمی‌بست. این سخن معروف را هرگز از یاد نبریم که : زبان ، روح ملت‌ها  و مردمانی است که می‌خواهند به فرهنگ خویش تداوم ببخشند.
از این رو هر چند بسیاری از شرایط امروز سبب شده است که نوعی مشروعیت برای نوشتن به زبان انگلیسی به وسیله مهاجران و غیرمهاجران فارسی‌زبان باب شود و حتی نظام دانشگاهی ما نیز به صورتی شگفت‌انگیز از این امر به شدت حمایت می‌کند ، متاسفانه باید بگوییم  ، نتیجه این امر نه خدمت به فرهنگ ایرانی بلکه افزودن به سرمایه ی اندیشه و زبان کشورهایی است که این نوشته‌ها و اندیشه‌ها در آنها انجام می‌گیرند. « زیستن در فارسی و مردن در فارسی » هم حق ما است و هم شاید برای بسیاری از ما ، وظیفه‌مان . تنها با « ساختن » و  « بازساختن » زبانی قدرتمند است که می‌توان اندیشه‌ای خلاق و فرهنگی قدرتمند ساخت. اگر فردوسی در‌ هزار سال پیش و دهخدا، هدایت و جمال‌زاده در صد سال پیش نبودند و در روزگاری بسیار بیشتر نزدیک به ما شخصیت‌هایی چون نیما، فروغ، شاملو، مسکوب، گلشیری، دولت‌آبادی و… راه آنها را در ادبیات ادامه نمی‌دادند، اگر دکترغلامحسین صدیقی ترجیح می‌داد به جای برپا ساختن و استوار کردن پایه‌های  دانش جامعه‌شناسی ایرانی به زبان فارسی، راه  فرهنگ محل تحصیل خویش را پیش بگیرد یا نادر افشار نادری در انسان‌شناسی و بسیاری دیگر در زبان فارسی  ، اندیشه علوم اجتماعی را نمی‌آفریدند و بزرگان ترجمه و نوشتار راه آنها را ادامه نمی‌دادند، آیا به راستی امروز، زبان ما در نوشتن و سخن گفتن، ناقص و بی‌جان و کم‌رنگ و از نفس افتاده نبود؟ آیا می‌توانستیم حتی کمترین چیزی از آثار اندیشمندان بزرگ خودمان و غرب یا شرق بفهمیم؟ و آیا در نهایت این‌که آنها به زبانی میانجی ننوشتند و زبان مادری خود را همواره حفظ کردند، سبب نشد که هم آثار خودشان و هم آثار این فرهنگ اکنون بتوانند به سوی جهانی شدن پیش بروند؟

از این رو امروز بیش از پیش لازم است که به‌خصوص نسل جدید و جوان ما از توهم «جهانی شدن» به هر قیمتی و با تغییر زبان و اندیشهٔ خود، بیرون بیایند. اگر جهانی شدنی در کار باشد، برای دستیابی به آن نخست باید خلاقیت و ذهنیت‌های شکوفایی داشت؛ و برای این امر نیز نخست نیاز به زبانی قدرتمند و در خور برای اندیشیدن وجود دارد. پس بیاییم به جای پناه بردن دوباره و دوباره به ساختارهای اسطوره‌ای که ما را از مسئولیت‌های‌مان خلاص می‌کند، چاره‌ای بیندیشیم که از گسست روزافزونی که میان اندیشیدن به فارسی و نوشتن به زبان دیگر در حال شکل‌گیری است، خلاصی یابیم؛ و از گسست میان اندیشه و نوشتارهایی که به‌خصوص در  نزد نویسندگان ادبیات مهاجرت در بیرون از ایران تصور می‌شود با استفاده از قالب زبان انگلیسی  ادبیات ایران جهانی می‌شوند، رهایی پیدا کنیم.البته در ذهن داشته باشیم که قدرت داشتن در زبان خود، تنها مانعی برای قدرت داشتن در زبان دیگری و زبان‌های دیگری نیست ، بلکه راهی برای دستیابی واقعی به آن زبان‌هاست. بی‌توجهی و نادیده گرفتن گنجینه بزرگی که در طول چند‌هزار سال (از پارسی باستان تا فارسی امروزین)  پدید آمده و به همه ی مردم ایران  ،با هر زبان و هر فرهنگی که داشته باشند، تعلق دارد، گنجینه ای که همه ایرانیان در  فرآیند ساخته شدن آن  سهیم بوده‌اند و عدم استفاده از این زبان برای اندیشیدن و خلاقیت‌های علمی و ادبی، نه تنها یک بلاهت بزرگ تاریخی بلکه آسیبی است که می‌تواند صدماتی جبران‌ناپذیر برای حال و آینده ما داشته باشد.

برگرفته از تارنمای ایرانچهر به نقل از ستون «انسان شناسی  وفرهنگ» روزنامهٔ بهار، پنجشنبه ۲۸ دی ماه ۱۳۹۱. (با ویرایش)

دیدگاه‌ها   

0 #1 Guest 1392-04-27 23:50
برای بهره مندی از علم در زبان های دیگر، نیازمند مفهوم سازی و واژه گزینی به فارسی هستیم تا بتوانیم فضای فكری نویسنده را برای مخاطب ایرانی تداعی كنیم.
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه