جمعه, 31ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها گزارش ریشه‌های تاریخی مناقشهٔ قراباغ [کوراباغ] کوهستانی / ناگورا قره‌باغ

گزارش

ریشه‌های تاریخی مناقشهٔ قراباغ [کوراباغ] کوهستانی / ناگورا قره‌باغ

از ساعت 16 تا 20 روز آدینه 27 فروردین‌ماه 1395، نشستی با حضور پژوهشگران و اندیشمندان در موسسهٔ بهاران (تهران) به کوشش انجمن زروان بر پا گردید. سخنرانان این نشست به ترتیب عبارت بودند
از آقایان:

دکتر حسین احمدی: جایگاه منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای تحولات قراباغ
دکتر هرمیداس باوند: مناقشه قراباغ از منظر روابط بین الملل
دکتر هوشنگ طالع: ریشه‌های تاریخی مناقشهٔ قراباغ
احسان هوشمند: باقت قومی قفقاز و نقش فرهنگ مشترک
مهدی حسینی: بررسی نقش و موضع کنش‌گران خارجی در درگیری نظامی اخیر قراباغ

 

فشردهٔ سخنان دکتر هوشنگ طالع در نشست موسسهٔ بهاران ( آدینه 27 فروردین‌ماه 1395 ) به شرح زیر است:

ریشه‌های تاریخی مناقشه قراباغ [ کوراباغ ] کوهستانی / ناگورا قره‌باغ

بر اثر نبردهای 13 سالهٔ امپراتوری روسیه علیه ایران 1803 – 1813 و 1828 – 1825 میلادی، سرتاسر سرزمین قفقاز از ایران تجزیه شد. در این نبرد روسیان تنها نبودند؛ بلکه از «تزویر» و «خیانت»‌ انگلیسیان و نیز بدعهدی و خباثت فرانسویان و هم‌چنین «بزدلی» و «خیانت»‌ عثمانی‌ها، برخوردار بودند.

ناپلئون در فینکن‌اشتاین با ایران قرارداد بست و کمابیش سه ماه پس از آن با روسیه متحد شد. عثمانی دو بار با ایران علیه روسیان متحد شد و هر دو بار به آسانی نبرد را فرو گذارد و به روسیان پیشنهاد صلح کرد.

بر اثر این نبرد‌ها، دو قرارداد به ملت و مردم ایران تحمیل شد. بر اثر قرارداد گلستان ( 2 آبان 1192 / 24 اکتبر 1813 ) ولایت‌های قره‌باغ و گنجه و خان‌نشین‌های شکی و شیروان و قبه و در بند و بادکوبه و بخش‌هایی از ولایت تالش که در تصرف روسیان بود و تمامی داغستان و گرجستان و محال شوره‌گل و آچوق‌باشی و گروزیه و منگریل و آبخاز و... از ایران تجزیه شد.

بر اثر ننگ‌نامهٔ ترکمانچای ( یکم اسفندماه 1206 / 21 فوریه 1828 ) «خانات ایروان که در دو طرف رود ارس واقع است و نیز خانات نخجوان، به ملکیت مطلقه به دولت روس واگذار» گردید. افزون بر آن بخش دیگر ولایت تالش نیز به روسیان واگذار شد.

در سال 1915 میلادی و در جریان نبرد یکم جهانی، عثمانی‌ها دست به قتل‌عام ارمنی‌ها زدند. در این قتل عام کمابیش یک و نیم میلیون ارمنی سرراست یا ناسرراست ( مستقیم یا غیر مستقیم ) به قتل رسیدند که از قتل‌عام‌های بزرگ تاریخ است. پایتخت تاریخی ارمنستان شهر «وان» بود. در اثر قتل عام سال 1915، ارمنی‌ها از ارمنستان رانده شدند و به «خانات ایروان» که در اشغال امپراتوری روس بود، پناه بردند. در اثر رانده شدن ارمنی‌ها به سوی خانات ایروان، ترکیب جمعیت این خان‌نشین که عبارت بود از اکثریت مسلمان و اقلیت ارمنی، به هم خورد.

البته نباید از یاد نبریم که در درازای تاریخ، کلیسیای ایچمیادزین ( سه‌کلیسا ) در خان نشین ایروان مهم‌ترین مرکز دینی ارمنیان در قفقاز، از احترام ویژهٔ شاهنشاهان ایران بر خوردار بود. گفته شده است که در آیین تاج گذاری نادرشاه در دشت‌مغان، شمشیر شاهنشاهی را اسقف کلیسای ایچمیادزین به کمر نادرشاه افشار بسته است و فتح‌علی‌شاه در پی آگاهی‌های اسقف کلیسای ایچمیادزین ( سه‌کلیسا ) یک تن از هم‌میهنان ارمنی را برای
ایجاد زمینهٔ گفت‌وگو با ناپلئون به اروپا گسیل داشت و...

با فروپاشی امپراتوری تزاری در سال 1917 میلادی، سه واحد سیاسی بر پهنهٔ قفقاز سر برآوردند. در این میان گرجستان دارای مرزهای مشخصی بود و جمهوری ارمنستان و آران ( با نام جعلی آذربایجان ) مرزهای خود را بر پایهٔ باورهای دینی یعنی مسلمان و ارمنی مشخص کردند. در این میان: اهالی خانات نخجوان، با برگزاری اجتماع‌ها و گسیل هیات به تهران و نیز اعلان خواست خود به دولت‌های بریتانیا و فرانسه به عنوان پیروزمندان جنگ اعلام کردند که «92سال است که به زور از خاک ایران جدا شده‌اند» و خواستار پیوستن به ایران شدند.

مرتضی‌خان ممتازالملک از پایوران دولت ایران که از راه قفقاز روانهٔ اروپا بود، چند روز در شهر گنجه ‌ماند. مردم گنجه، با برگزاری اجتماع‌های بزرگ و فرستادن تلگرام به تهران و نمایندگان سیاسی ایران در قفقاز و نیز انجمن آشتی ورسای، خواهان بازگشت به آغوش میهن ( ایران ) شدند و «خواستار شدند تا ممتازالملک از سوی دولت ایران، به فرمان‌روایی قفقاز و از جمله گنجه برگزیده شود».

نمایندگان جمهوری خود خواندهٔ آذربایجان قفقاز در هامش برگزاری کنفرانس آشتی در کاخ ورسای (حومهٔ پاریس ) خواستار ایجاد فدراسیون با ایران شدند، به گونه‌ای که «روابط خارجی این دو کشور مشترک خواهد بود».

بانگ وحدت خواهی که از قفقاز بلند شده بود و نیز خواست مردم «سرخس» برای پیوستن به ایران و نیز گسیل نمایندگان از سوی مردم امارت بخارا به انجمن آشتی ورسای برای پیوند دوباره با سرزمین مادر ( ایران )، دولت بریتانیا را سخت وحشت‌زده کرد.

زیرا در صورت «پیوندِ» هر بخشِ جداشده، می‌توانست مردم افغانستان، مردمان بخش‌های تجزیه شدهٔ بلوچستان و سیستان را نیز به فکر وحدت دوباره بیاندازد و در نتیجه دیوار کشیده شده به دور هندوستان از قفقاز گرفته تا افغانستان،‌ بلوچستان و سیستان فرو بپاشد.

با مخالفت و دسیسه‌های بریتانیا به عنوان قدرت نخست جهان و فاتح جنگ جهانی و ناتوانی دولت ایران وسپس توان گرفتن حکومت بلشویکی در روسیه، همهٔ این تلاش‌ها، ناکام ماند.

عصر استالینی در شوروی، عصرِ خلقِ «قومیت و ملیت» در اتحاد شوروی بود. استالین بر این باور بود که با «تکه‌پاره» کردن بیش‌تر، بیش از پیش به اختلاف‌ها در مناطق گوناگون، دامن زده می‌شود و در نتیجه «نیاز به جلب حمایت مسکو» بیش‌تر می‌گردد که به اقتدار درونی دولت شوروی می‌انجامد.

اما برای نمایش بیرونی؛ این امر می‌تواند گواه آن باشد که بلشویسم چسبی است که می‌تواند «خلق‌ها»، «ملیت‌ها» و «قومیت‌ها»ی گوناگون را که با یک‌دیگر تضاد منافع و سر ستیز دارند، به یک‌دیگر پیوند دهد. یا به سخن دیگر: بلشویسم قادر است از انبوه‌ ناهنجاری‌ها «هنجار» خلق کند.

این‌گونه بود که در راستای سیاست «ایجاد ملیت و قومیت استالینی» بخشی از ولایت قره‌باغ ( کوراباغ ) به عنوان یک منطقهٔ خودمختار در دل جمهوری آذربایجان ( نام جعلی بر آران ) خلق شد و با فرو پاشی اتحاد شوروی، باعث درگیری نظامی در این منطقه گردید.

اگر ایران [...] با توجه به واقعیت‌های تاریخی، می‌توانست نقش راستین خود را در قالب «دولت‌مادر» در پهنهٔ فلات ایران یعنی در سرزمین قفقاز،‌ آسیای میانه، افغانستان، پاکستان، مناطق کردنشین، بحرین و... در راستای ایجاد یگانگی و هم‌دلی و هم‌آوایی لازم میان واحدهای از هم جدا افتاده بازی کند. در نتیجه امروز به جای درگیری‌ها در پهنهٔ «ایران فرهنگی» شاهد هم‌آوایی‌ها و هم‌گرایی‌ها در این منطقهٔ بزرگ جغرافیایی و حساس بودیم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه