یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست کتاب‌شناخت فروزش فروزش 1 ایران، ناسیونالیسم و تجدّد

فروزش 1

ایران، ناسیونالیسم و تجدّد

 برگرفته از فصل‌نامه فروزش، شماره یكم، زمستان 1387، رویه 46 تا 48

گفت‌و‌گو با ماشاالله آجودانی به‌بهانه‌ی اثر تازه‌اش

مسعود لقمانمسعود لقمان
دانشجوی كارشناشی ارشد ارتباطات

«گذشته، چراغ راه آینده است»، به ویژه گذشته‌ای که از آن بازخوانیِ انتقادی شده باشد.
ماشاالله آجودانی از آن دست تاریخ‌نویسانی است که همه‌ی کوشش خود را صرفِ نقد نقشِ روشن‌فکران در تاریخ تجدّد ایران کرده است تا از این بُن‌بست، دریچه‌ای بگشاید.
آجودانی در سال ۱۳۲۹ در آمل متولد شد. تحصیلات دانش‌گاهی خود را در دانش‌گاه تهران در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی به پایان رساند و دکترای خود را نیز از همین دانش‌گاه دریافت کرد. وی نزدیک به هفت سال عضو هیأت علمی دانش‌گاه اصفهان و مربی گروه زبان و ادبیات فارسی بوده‌ است. آجودانی در بهمن 1365 (ژانویه ۱۹۸۷) به لندن رفته و در این شهر با زنده‌یاد منوچهر محجوبی، مدیر مسؤول و ناشر مجله‌ی فصل کتاب در انتشار آن مجله هم‌کاری کرد و از همان آغاز، سردبیری آن نشریه را به عهده گرفت. وی هم‌اکنون سرپرست «کتاب‌خانه‌ی مطالعات ایرانی» در لندن است.
انتشار کتاب‌های آجودانی در فضای روشن‌فکری ایران، اتفاق محسوب می‌شود. هر چند که خود، تنها خاصیت چاپ این کتاب‌ها را ایجاد مشکلات فراوان جسمی و روحی برای خویش می‌داند.
از او تاکنون سه کتاب به نام‌های «مشروطه‌ی ایرانی»، «یا مرگ یا تجدّد؛ دفتری در شعر و ادب مشروطه» و «هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم» منتشر شده و آن‌چنان کتاب‌های او مورد استقبالِ جامعه‌ی ایرانی قرار گرفته که در عرض دو سال، «مشروطه‌ی ایرانی» وی به چاپ هفتم رسید و این باور را در من تقویت کرد که جامعه‌ی ایران، جامعه‌ی کتاب‌خوانی است، اگر کتابِ خوبی منتشر شود!
در زیر گفت‌وگوی ما را با دکتر آجودانی درباره‌ی کتاب در زیر چاپ‌شان، می‌خوانید.

- «ایران، ناسیونالیسم و تجدّد» گویا عنوان کتاب جدیدی از شماست که به زودی منتشر خواهد شد. انگیزه‌ی شما از نوشتن این کتاب و درون مایه‌ی اصلی آن چیست؟
چند سال پیش یک نویسنده‌ی ایرانی، کتابی به زبان انگلیسی به نام «ایران، یک ملّت تصوری» نوشت و در آن بیان کرد که نام ایران و ملّت‌اش جعلی و بدون گذشته‌ی تاریخی و فرهنگی مشترک است که در زمان رضاشاه ساخته و حتّا در این کتاب بیان شده که به زورِ او زبان فارسی، زبان سراسری ایران شده است. در واقع پاسخ به این دست نوشته‌ها یکی از انگیزه‌های من در نوشتن کتاب «ایران، ناسیونالیسم و تجدّد» است.
شیوه‌هایی که در پژوهش‌هایی از این دست به کار می‌رود، در غرب متداول است. چرا که در غرب بسیاری از کشورها جدیدند، یعنی بدون پیشینه‌ی تاریخی‌اند. شما اگر کشورهایی چون فرانسه و انگلیس را استثنا کنید، سایر کشورهای غربی، جدیدند. مثلاً امریکا و حتّا کشوری چون آلمان نیز جدید محسوب می‌شوند. در همسایگی ایران نیز این کشورهای تازه‌تاسیس کم نیستند. کشورهایی هم‌چون پاکستان، افغانستان، ترکمنستان، جمهوری آذربایجان، ترکیه، عراق و... اما ایران، کشوری متفاوت است، دارای تاریخ و فرهنگی کهن‌سال است. قد و قامت‌اش آن‌چنان بلند است که با این کشورهای جدید، اصلاً قابل قیاس نیست. این دست تحقیقات به طور کلی نشان می‌دهد که این محققان، تاریخ و فرهنگ ایران را به درستی نمی‌شناسند. مثلاً یکی از پژوهش‌گران غربی به نام «بندیکت اندرسون» وقتی درباره‌ی دنیای مدرن سخن می‌گوید سه محور را انتخاب می‌کند: زبان، زمان و صنعت نشر. وی معتقد است که در دنیای پیش‌مدرن، جوامع بزرگ بر اساس زبان مقدس – زبان کتاب‌های مقدس – تشکل می‌یافته‌اند و زبان گفتار معمولی و غیرمقدس را در تشکل آن جوامع بزرگ، نقشی نبوده است.
اگر چنین نظریه‌ای درباره‌ی تاریخ غرب و بسیاری از کشورها صدق کند، مسلماً درباره‌ی ایران صدق نمی‌کند. او هم‌چنین می‌گوید: در سنّت اسلامی تا همین دوره‌های اخیر، قرآن لفظ به لفظ ترجمه‌ناشدنی بود، چراکه حقیقتِ الله فقط از طریق علایم حقیقی و جای‌گزین‌ناشدنیِ زبانِ نوشتاری عربی، دریافتنی بود. وی می‌افزاید: یکی از خصیصه‌های دوران تجدّد این است که زبان کتاب مقدس به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شود. حال آن‌که برخلاف تصور او، در ایران بزرگ و در بخارا، در دوران سامانی، علما فتوا می‌دهند، که تفسیر "محمد بن جریر طبری" از قرآن را می‌توان ترجمه کرد. این مفهوم، مفهومی تاریخی است که با یک آگاهی تاریخی همراه است. هنگامی که ما به مسایل آن دوره می‌نگریم، می‌بینیم که زبان فارسی آن‌قدر اهمیت داشته که می‌توانستند این مفاهیم را به زبان فارسی منتقل کنند.
ما شواهدی داریم که نشان می‌دهد، حتّا پیش از تفسیر طبری، بخش‌های مختلفی از قرآن به زبان فارسی ترجمه شده بود. من در کتاب «یا مرگ یا تجدّد» نوشته‌ام که اندرسون نمی‌دانست که در شرق جهان اسلام و در یکی از بخش‌های حوزه‌ی زبان فارسی و ایران فرهنگی، یعنی در خراسان بزرگ، در زمان حکومتِ «ابوصالح منصور بن نوح سامانی» یعنی در بیش از هزار سال پیش، در نیمه‌ی دوم قرن چهارم هجری، با اجازه و فتوایِ علمای شهرهای مختلف، متن عربی تفسیر طبری به زبان فارسی ترجمه شد. داستان این ترجمه و اجازه‌ی فقها در آغازِ متن ترجمه‌شده‌ی همان تفسیر چنین آمده است که: «کتاب تفسیر محمد بن جریر طبری را از بغداد در 40 مصحف آورده بودند و این کتاب به زبان تازی و به اسنادهای دراز بود و چون خواندن کتاب و درک و فهم عبارت آن – بدان جهت که به زبان تازی نوشته شده بود - بر امیر منصور بن نوح سامانی دشوار بود، به این فکر افتاد که کتاب به زبان فارسی ترجمه شود. پس علمای ماوراءالنهر را گرد کرد و این از ایشان فتوا کرد که روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسی گردانیم. گفتند روا باشد خواندن و نوشتن تفسیر قرآن به پارسی، مر آن کس را که او تازی نداند، از قول خدای عزوجل که گفت: و ما اَرسلنا مِن رسول اِلّا بِلِسانِ قَومِه. گفت من هیچ پیغامبری را نفرستادم مگر به زبان قوم او، آن زبانی که ایشان دانستند. و دیگر آن بود که این زبان پارسی از قدیم باز دانستند، از روزگار آدم تا روزگار اسمعیل پیغامبر، همه‌ی پیغامبران و ملوکان زمین به پارسی سخن گفتندی، و اول کس که سخن گفت به زبان تازی، اسماعیل پیغامبر بود، و پیغامبر ما صلی‌اله‌وعلیه از عرب بیرون آمد و این قرآن به زبان عرب بر او فرستادند و این‌جا بدین ناحیت زبان پارسی است و ملوکان این‌جانب ملوکان عجم‌اند».
به‌این ترتیب برای نخستین بار قرآن و تفسیر آن – در قرن چهارم هجری – به زبان فارسی ترجمه شد و همین کار، آغازی شد برای نوشتن تفسیر قرآن یا ترجمه‌ی آن به زبان فارسی. این امر نشان‌دهنده‌ی اهمیت زبان فارسی و آگاهی‌ها و دل‌بستگی‌های عمیق و شگفت‌انگیز ایرانیان به این زبان، در آن دوره‌ی تاریخی و دوره‌های مختلف تاریخ ایران است. دل‌بستگی‌هایی که به طور آگاهانه به زبان فارسی به عنوان بخشی از هویت تاریخی و کهن‌سال ایران و به عنوان زبان رایج منطقه‌ی وسیع و مهمی از ایران‌زمین می‌نگریست. پیشینه‌سازی شگفت‌انگیزی که در آغاز متن مهمی چون ترجمه‌ی تفسیر طبری و در توجیه اقدام مترجمان آن دیده‌ایم و به شیوه‌ی اغراق‌آمیزی مدعی آن بود که: «از روزگار آدم تا روزگار اسمعیل پیغامبر، همه‌ی پیغامبران و ملوکان روی زمین به پارسی سخن» می‌گفتند، از آن نوع پیشینه‌سازی‌هایی است که در باور و آگاهی جمعی یک جامعه، «حال» آن جامعه را به «گذشته»‌ی آن پیوند می‌دهد. پیوند می‌دهد تا آینده‌شان را در استمرار گذشته‌شان پی افکنند. و این یعنی بازآفرینی و تجدید، و هم تحکیم یک هویت.

ماشاالله آجودانیبنابراین ادعاهای پنهان و آشکاری که مدعی است زبان فارسی با تحکم و قلدری رضاشاه پهلوی و به زور نظام اجباری و آموزش همگانی عصر او به عنوان زبان رسمی به مردم ایران تحمیل شده است، از نوع جعلیات و تبلیغات پا در هوایی است که پایه و اساس تاریخی ندارد. سال‌ها پیش از آن‌که رضاشاه به حکومت برسد، در عصر رونق صنعت چاپ و انتشار در ایران، خود به خود و به طور طبیعی، زبان فارسی تنها زبان اصلی و مهمی بود که کار نشر در شکل عمومی آن، با آن آغاز شده بود. به همین جهت در ایران، زبان اصلی و عمومی روزنامه‌هایی که تا پیش از مشروطیّت منتشر شده بودند، فارسی بوده است. برای این‌که این بحث یعنی بحث پراهمیت موقعیت زبان فارسی به عنوان زبان عملاً رسمیِ خواندن و نوشتن در ایران و به خصوص در آذربایجانِ ایران مشخص شود، بخشی از گزارش مهم محمدامین رسول‌زاده (سوسیال – دمکرات و ناسیونالیست معروف و هوادار پان‌ترکیسم که بعدها «در 34 سالگی، رییس‌جمهور نخستین جمهوری اعلان‌شده در جهان اسلام» یعنی آذربایجان – اران – شد) را که به همین مسأله یعنی اعتبار زبان فارسی در آذربایجان مربوط است، برای شما می‌گویم و به گفتارم خاتمه می‌دهم: «ممکن نیست. در این‌جا (ارومیه) نمی‌توانید غیر از چند مشترک حبل‌المتین روزنامه‌خوان دیگری پیدا بکنید. روزنامه‌های ترکی قفقاز نیز در این‌جا خریدار و خواننده ندارند. اصلاً در این‌جا ترکی خواندن متداول نیست. اگرچه همه ترک هستند اما ترکی نمی‌خوانند. در همه‌جای آذربایجان چنین است. حتّا چنان تیپ‌هایی وجود دارند که این حال را برای قفقاز نیز پیشنهاد می‌کنند و خیال می‌بافند که باید همه‌ی عالم اسلام زبان فارسی یاد بگیرند و به فارسی بخوانند... در عرض پانزده روزی که در ارومیه ماندم، هرچه جست‌وجو کردم بلکه یک نفر خریدار روزنامه‌ی ترکی پیدا کنم... ممکن نگردید».

- آیا علاوه بر پرداختن به جایگاه زبان فارسی در تاریخ ایران - در کتاب در دست انتشارتان - به مفهوم وطن و تطور مفهوم ایران در طول تاریخ نیز پرداخته‌اید؟
بله. حداقل از عصر ساسانی بود که مفهوم و ایده‌ی ایران و ایران‌شهر رواج یافت. به این مبحث به‌خوبی در تحقیق بی‌نظیر جراردو نولی (Gherardo Gnoli) به نام The Idea of Iran پرداخته شده است. در دوران اسلامی نیز ایران‌زمین بر طرح و اساس همان مفهوم قدیمی ایران‌شهر بازسازی شد.
نه تنها در میهن ما بلکه در غرب هم، وطن و ملّت در مفهوم جدید آن چندان پیشینه‌ی کهنی ندارد. ناسیونالیسم هم که ارتباط تنگاتنگی با مفهوم دولت – ملّت دارد، خود پدیده‌ای جدید در تاریخ است. ما در دوره‌ی مشروطه با اندیشه‌های ناسیونالیستی آشنا می‌شویم و می‌خواهیم دولت ملّی به وجود آوریم.

تاريخ و فرهنگي ايران زمين

بندیکت اندرسون يكي از خصيصه‌هاي دوران تجدد را ترجمۀ زبان كتاب مقدس به زبان‌هاي ديگر مي‌داند؛ حال آن‌كه در ايران بزرگ، در دوران سامانی، علما فتوا مي‌دهند كه تفسير «محمد بن جرير طبري» از قرآن را مي‌توان ترجمه كرد

بنیاد ناسیونالیسم سیاسی در هر شکل آن بر محور این اندیشه شکل می‌گیرد که حقّ حاکمیت از آنِ ملّت‌هاست و دولت وقتی ملّی است که منتخب ملّت و مورد حمایت و موافقت ملّت باشد. به عبارت دیگر آن‌گونه که «ارنست گِلِنر» می‌گوید، واحد سیاسی (یعنی دولت) با واحد ملّی (یعنی ملّت) هم‌خوانی و موافقت داشته باشد. مفهوم وطن در معنای جدید بیان‌گر یک واحد سیاسی مشخص است. ملّت در معنای جدید حقّ حاکمیّت دارد. چنین ملّتی به لحاظ فرهنگی و تاریخی هم باید مشترکاتی داشته باشد. چون در ایران از دیرباز، زبان فارسی نقش زبان مشترک را داشت و به نوعی مفهوم ایران در معنای فرهنگی و گاه کم‌وبیش سیاسی در دنیای پیش‌مدرن استمرار تاریخی و فرهنگی داشت، ما نسبت به دیگر کشورهای آسیایی، زودتر توانستیم با مفهوم جدید ملّت آشنا شویم. به برکت نهضت مشروطیت و تحولات اجتماعی پس از آن بود که مفهوم جدید ملّت پدیدار شد و جا افتاد. مفهوم جدید از قید وابستگی به شریعت و دین آزاد گردید، اما به گوهر اتحاد با دولت دست نیافت. یعنی درست بر خلاف کشورهای غربی، دولت مدرن را در غیبت مشارکت سیاسی ملّت شکل دادیم.
من علت این امر را جدا از دلایل دیگر تاریخی که وجود داشته است و دارد، در استمرار مفاهیم بنیادی سنّت در ایران هم می‌دانم. در ایران، ساختار دیرپای و کهن‌سال اختلافی که در مفهوم ملّت به معنای شریعت و دولت به معنای سلطنت وجود داشت، خود را در ساختار جدید ملّت بازسازی کرد و شگفتا که هم‌چنان بر اساس همان ساختارِ اختلاف، اختلافی که بین ملّت (شریعت) و دولت (سلطنت و حکومت) در دین و تلقی شیعه وجود داشت، اختلاف بین ملّت - یعنی مجموع مردم ایران - و دولت، از میان برنخاسته است و طلسم این اختلاف دیرپا و مزاحم شکسته نشده است...
در کتاب جدیدی که در دستِ نوشتن دارم سعی کرده‌ام در نقد دیدگاه‌های مدرنیست‌های غربی به تاریخ ما، آن مفاهیم و تحولاتِ تاریخیِ آن‌ها را با توجه به تاریخ ایران، از درون فرهنگ‌مان بررسی کنم. تا روشن شود هویت فرهنگی و تاریخی ِ مردم ایران و مفاهیم بنیادی آن چگونه شکل گرفته و در دنیای پیش‌مدرن چگونه بوده و در دوره‌ی تجدّد چه تحولاتی را از سر گذرانده است و مشکلاتِ ما ریشه در چه مسایلی دارد. امیدوارم این کتاب بتواند پاره‌ای از مفاهیم پایه‌ای و اساسی درباره‌ی تاریخ و فرهنگ ایران و اهمیت زبان فارسی را روشن کند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه