نامآوران ایرانی
قلم باید با قدم توأم شود
- بزرگان
- نمایش از سه شنبه, 04 مرداد 1390 15:51
- بازدید: 4983
برگرفته از روزنامه فرهيختگان
آرمین منتظری: استادی داشتم در حوزه که بسیار مورد علاقهام بود. کتاب منطق «مظفر» را نزد ایشان خواندم. مردی بود جوان و بسیار درستکار. سخنانش نشان میداد که اهل فکر و مطالعه است. روزی از او پرسیدم «استاد چرا کتاب نمینویسید؟» پاسخ داد: «امروز تکلیفم درس دادن است. زمانی که تکلیفم نوشتن کتاب باشد خواهم نوشت. بهعلاوه فکر میکنی بتوانم کتابی بنویسم که حداقل در آن یک پاراگراف باشد که به درد کسی بخورد؟» گفتم چطور؟ گفت: «اگر کتابی تنها یک پاراگراف و تنها یک پاراگراف داشته باشد که خواننده از آن حظی ببرد و درسی بگیرد، نویسنده تکلیف خود را انجام داده است و من هنوز نمیتوانم چنین کتابی بنویسم.»
اما مردانی هستند که نشستن پای صحبتشان سراسر حظ و درس است و فکر. یکی از این مردان منوچهر ستوده است. مردی که ۹۸ بهار از عمرش میگذرد و به قول دوست عزیز فرشاد قربانپور که به شوخی میگوید «خود منوچهر ستوده یک اثر تاریخی است.»؛ درست میگوید؛ نه از آن جهت که عمری از او گذشته و پیر شده و ناکارآمد بلکه از آن جهت که این مرد بزرگ تاریخی را در خود دارد که میتوان در پس هر خم و پیچ آن نشست و نگاه و کرد و درس گرفت. خود منوچهر ستوده البته دستی در تاریخ دارد. تاریخی که البته با جغرافیای این مرز و بوم درآمیخته است. منوچهر ستوده را میتوان به جرات نخستین کسی به حساب آورد که بخشی از سرزمین زیبا و کهن ایران را پیموده و مشاهدات خود را مکتوب کرده. حاصل این پیمایش کتابی است به نام «از آستارا تا استرآباد» که به تایید صاحبنظران یکی از دقیقترین کتابهایی است که در حوزه جغرافیای تاریخی ایران به تحریر درآمده است. ستوده البته خود این مسیر طولانی را پیموده است و به قول استاد شفیعیکدکنی هر درهای و هر روستایی و هر مرتعی را به پای خود طی کرده است که از این جهت ارزشی بسزا دارد. منوچهر ستوده از آن مردانی است که سخن گفتن با او خستهات نمیکند. طبعی شوخ دارد و صراحتی بینظیر.
شانزدهم تیرماه امسال بود که به پیشنهاد فرشاد قربانپور، دبیر صفحه تاریخ و اندیشه روزنامه، به دیدار منوچهر ستوده رفتیم. بهانه ما نزدیکبودن سالروز ۹۸ سالگی استاد بود. گفته بودند خانهای در منظقه «کوشک» در نزدیکی گچسر در جاده چالوس دارد. به راه افتادیم. وقتی به کوشک رسیدیم پرسانپرسان راه خانه را جستیم. آدرس کوچه باغی را دادند. دو بار از کنار خانه رد شدیم اما خانه را پیدا نکردیم. گویی استاد زندگی در انزوا و تنهایی را ترجیح میدهد. به ناگاه راهی انحرافی و کاملا مخفی را دیدم که راه به خانهای میبرد که در پس درختان مخفی شده است. راه را پی گرفتیم که استاد را دیدیم که روی یک نیمکت در ایوان خانه نشسته است. البته دوستان دیگری نیز به دیدار استاد آمده بودند. علی دهباشی مدیر مجله «بخارا» همت کرده بود و مینیبوسی اجاره کرده و چند تن از دوستداران استاد را به دیدارش آورده بود. دو نفر از دوستان دیگر نیز از شمال به دیدار استاد شتافته بودند. جمع کوچک و صمیمیای بود. استاد هم شکر خدا سرخوش و سرحال. دوستان وقت را مغتنم شمرده و پشت سر هم از استاد سوالاتی را مطرح میکردند و استاد با روی خوش به همه سوالات جواب میداد. جمع خودمانی بود و استاد هم خودمانی سخن میگفت. شوخطبع و صریح. از میان سخنانش اینگونه دریافتم که عاشق این خاک است. آیا چیزی جز عشق میتواند مردی را وادار کند تا وجب به وجب از خاک این سرزمین را پای پیاده درنوردد، با مردم کوهها و دشتها و روستاها بنشیند؛ سخن بگوید، بر سر سفرهشان بنشیند. در مراسمشان شرکت کند با آنها به صحرا برود و مشاهداتش را مو به مو مکتوب کند؟ از او پرسیدم استاد چه شد به این فکر افتادید که این سفرها را آغاز کنید؟ پاسخ داد: «این عشق است. از درون میجوشد. باید عاشق باشی تا بفهمی.»
منوچهر ستوده اگرچه مدرک دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در سال ۱۳۲۴ اخذ کرد اما نگاهی به آثار و تالیفات و مقالات او نشان میدهد که فرهنگ ایران همواره مورد توجهش بوده است. «تاریخ گیلان و دیلمستان» را در سال ۱۳۴۷ نوشت. «قلاع اسماعیلیه» را که به شرح قلعههای دوره اسماعیلیه در سراسر ایران میپردازد در سال ۱۳۴۵ به رشته تحریر درآورد. جغرافیای تاریخی شمیران و دیگر کتب از این دست نشاندهنده عشق وافر استاد به ایران است. برای آنها که با مقوله سفر آشنا هستند و طبیعت ایران را جستوجو کردهاند بیشک منوچهر ستوده الگو است. الگویی که هم به انسان الهام میدهد و هم رشک و حسد را برمیانگیزد. الهام از این جهت که اراده این مرد بزرگ تو را از جا برمیکند و پای سفرت را قوی میکند و رشک و حسد از این جهت که چهها او دیده است و تو هنوز از دیدنش محرومی یا غافل. ستوده البته با انگیزه ماجراجویی سفر نمیکرده است. چه اینکه خود میگوید زمستانها به کوه نمیرفته و بهترین جا در زمستان زیر کرسی است. تاکید نیز میکرد که هرگز از مناطق صعبالعبور رد نمیشد. ستوده نه به قصد ماجراجویی که به قصد دانستن و شناختن قدم در کوهستان میگذاشت. چه اینکه خود درباره کتاب «از آستارا تا استرآباد» که تاریخنگارى دقیقى از خطه گیلان تا مازندران و گلستان است و اطلاعات دقیق و جامعى از بناها، یادمانها، آثار تاریخى و اطلاعات جغرافیایى و تاریخى منطقه را به مخاطب عرضه مىدارد، میگوید: «این ۱۰ جلد کتاب، پشتمیز نوشته نشده، یعنى تمامش، تمام این رشته کوه البرز را که شما نگاه بکنید، از آستارا تا خلیج حسینقلى، بنده هر درهاى را رفتم و دوباره برگشتم. شصت و اندى دره را من رفتم و دوباره برگشتم… متوجه بودم که باید این قلم با قدم توأم شود. اگر قلم با قدم توأم نشود، نتیجه نمىدهد. پشتمیز هیچ وقت مطالعه درست در نمىآید» آری؛ اینگونه است که به قول آدام اسمیت فیلسوف، سرمایه و دارایی یک مرد کار او است و از این جهت این کار محترمترین و مقدسترین است.
ستوده این روزها در خانهاش در «کوشک» در همسایگی خانه ایرج افشار، دوست و همنورد فقید سالیان درازش واقع شده، همچنان در حال افزودن به این سرمایه مقدس است. میخواند و مینویسد و همچنان به تحقیق خود ادامه میدهد. خانهاش را که دیدم، دریافتم که این مرد خود را وقف کار کرده است و کتاب و خواندن و نوشتن. آیا این چیزی جز «زهد» است؟ آنچه را دارد به آن نیاز دارد و آنچه را نیاز ندارد، ندارد. در حالی که میتوانست با بنیه مالی خوبش از همین خانه برای خود کاخی بسازد تا سالیان پیری را به راحتی و آسودگی بگذراند اما این راحت و آسودگی چیزی نیست که منوچهر ستوده دنبال آن باشد. چه اینکه اگر اینگونه بود، همتی نبود تا این آثار ارزشمند و گرانسنگ خلق شوند. میگفت: «بنده از دهه ۳۰ بیدار شدم و فهمیدم که این تلویزیون و رادیو و ماهواره برای منحرفکردن ماست نه برای آگاهکردن ما. بنابراین همه اینها را به کناری گذاشتم و گفتم بروید پی کارتان.» امروز هم تلویزیون نمیبیند. رادیو گوش نمیکند و روزنامه به معنای روزمرگی و معمول نمیخواند. با سیاست میانهای ندارد. خود صراحتا اعلام میکند که سیاست را کنار گذاشته است و کاری به کار آن ندارد. وقتی از او در خصوص محمد مصدق و روز کودتای ۲۸ مرداد سوال شد، گفت: «من از ایشان چیزهایی میشنیدم اما هرگز داخل این قضایا نشدم.» از او سوال شد آیا وقتی شاه برای افتتاح دانشگاه میرفت شما هم میرفتید در آن مراسم یا خیر؟ پاسخ داد: «میرفتیم یا میبردنمان؟»
ستوده نمونه بیبدیل از مردی است که خود را وقف کار خود کرده و از پس این ایثار و فداکاری آثاری بجا مانده که میتواند جویندگان تاریخ این مرز و بوم و عاشقان این خاک پرگهر را سیراب کند.