دیدهبان مازندران
زخم درشت آلودگی بر چهرۀ زیبای دریای مازندران (خزر)
- ديده بان مازندران
- نمایش از یکشنبه, 04 تیر 1391 19:05
- بازدید: 5434
برگرفته از روزنامه اطلاعات
روزی قدمزدن در کرانههای دریای مازندران، هوایش شفابخش ششها بود، و چشمانداز افقش نگاه را نوازش میداد و آوای موج و مرغانش آرامشبخش بود؛ ولی امروز از آنهمه خبری نیست و شاید بر ساحلاش، به سختی نقطهای بیابی که پایت روی زباله قرار نگیرد.
در حال قدمزدن در همین ساحل نازیبای امروز، به مسافری بر میخوری که موهایش خیس است. میپرسی آب دریا چطور است؟
نخست با قیافهاش ابراز نارضایتی میکند و سپس میگوید: «این آب از آلودگی زیاد و وجود انواع آشغال، دیگر مناسب شنا نیست، نگرانم بچهام بیماری پوستی بگیرد.»
چندمتر آنسوتر به یک بومی بر میخوری که خود را صیاد شیلات معرفی میکند. از بهروز پورزار از وضع دریا که میپرسی، درد دلش آغاز میشود و میگوید: ریزش انواع و اقسام پسابهای خانگی و صنعتی به رودخانهها و صید افسارگسیخته و قاچاق آبزیان و از جمله خاویار، بهطور کلی کار و کسب صیادان را دچار مشکل کرده است.
آسیبشناسی صیادی
دریای مازندران با گونههای متنوع و متعدد آبزیان، منبع خوبی برای گذران زندگی هزاران صیاد کمخواه و فروتن است، ولی اینک آلودگی آب این دریا افزون بر این که بر کیفیت گوشت ماهیها اثر منفی گذاشته است، صیادان نیز هر سال در میزان صید خود شاهد کاهش فزایندهای هستند که گاه شدت این کاستی سر به 70 درصد میساید که صیادان فرودست را با مشکلات بیشتری رو به رو میکند. بهروز پورزار با تجربه 25 سال صیادی، به گوشه دیگری از آلودگی بغرنج دریای مازندران اشاره میکند و میگوید: هرگز بیماری پوستی نداشتم و اگر داشتم، بسیار سطحی بوده است، ولی حالا شبها ناچارم یک کرم دارویی به دستم بمالم، چون آلودگی آب بسیار زیاد شده و به پوستم صدمه زده است.
قبلا که از مسافران میشنیدم بچههایشان بیماری پوستی گرفتهاند، باورم نمیشد و فکر میکردم اشتباه میکنند. چون آب دریا شفابخش است و ماسههایش حتی «گال» را درمان میکند. حقیقت این است که کمشدن ماهیان دریا، مهاجرت صیادان را به شهر موجب میشود و آلودگی رودخانهها نیز با آسیبرسانی به زمینهای کشاورزی و کاهش محصولات و افزایش هزینههای تولید، دامداران و کشاورزان را به حاشیه شهرها میکوچاند و تولیدکننده دیروز را امروز تبدیل به مصرف کننده میکند. مدتهاست که ذخائر ماهیان در دریای مازندران به شکل طبیعی رو به کاهش است و با افزایش جمعیت و نیاز روزافزون بازار، لزوم به کارگیری فناوریهای پیشرفته به این کاستی افزوده است، زیرا حجم بالای صید، بیرون از توان و ظرفیت دریای مازندران است. با توجه به این که صید قاچاق در کشورهای همجوار بیداد میکند و آنان با آن که زیانهای شدیدی از این پدیده میبینند، ولی توان مبارزهای کارا با آن را ندارند. به گفته یک کارشناس، هر سال باید 1000 میلیون بچه ماهی خاویاری به صورت دستپرور در دریای مازندران رها شود تا جبران مافات شود، زیرا هر سال صید بیرویه ماهیان خاویاری همچون ازونبرون و فیلماهی، خسارتهای سنگینی به شیلات وارد میکند.
حسین فرخندهپور ـ کارشناس شیلات میگوید: اینک به دلیل آلودگیهای شدید رودخانهها، تکثیر ماهی خاویار، مصنوعی انجام میگیرد. در گذشته رودخانههایی مانند سفیدرود از جمله مهمترین بستر تخمریزی ماهیان خاویاری بود، ولی اکنون برای رهاسازی بچهماهیان خاویاری، رودخانه مطمئنی وجود ندارد. فرخندهپور میافزاید: برخی ماهیها مانند ماهیسفید به دلیل ظریفبودن، بیشتر و سریعتر بیمار میشوند و آلودگی آب دریا، آنها را زودتر از پا درمیآورد و اگر جلوی ورود روزانه این حجم عظیم از فاضلابهای خانگی، بیمارستانی، کشاورزی و صنعتی به دریا گرفته نشود، در آینده ماهی سفید دریا نابود خواهد شد و تنها شاید ماهی سفید پرورشی برجای خواهد ماند.
حسین فرخندهپور معتقد است: آلودگیهای انسانی برآمده از افزایش جمعیت در کرانههای دریای مازندران و همچنین فاضلاب مراکز واقع شده در مسیر رودخانهها، دریا را با خطر جدی آلودگی روبرو کرده است.
باید یادآور شد که نجات دریای مازندران فرامرزی و با همکاری کشورهای همسایه ممکن است، زیرا چرایی کاهش آبزیان و مشکلات زیستمحیطی را باید در صید قاچاق و بیرویه آبزیان بهویژه در کشورهای همجوار، آلودگیهای نفتی، فعالیتهای آزمندانه کشاورزی و صنعتی و آلودگی شدید رودخانههای همه کشورهای خزر جست.
آلودهسازی نفتی از سوی کشورهای همجوار نیز مزید بر علت شده است. به ویژه آنکه خزر دریا نیست، بلکه یک دریاچه از چهارسو بسته است و همه سموم در آن تلنبار میشود و راهی به بیرون ندارد.
خسرو ابراهیمی ـ فعال محیطزیست نیز در نگاه خود به دریای مازندران به یک گونه مهاجم به نام «شانهداران» اشاره میکند و میگوید: حضور «شانهداران» سبب نابودی پلانکتونها و آبزیان میشود و تعادل بیولوژیک دریای مازندران را به هم میریزد و سبب نابودی ماهیان خاویاری میشود. به گفته ابراهیمی، اینگونه مهاجم با ریزهخواری از تخم ماهیها و پلانکتونها، زنجیره غذایی را میشکند و سبب کاهش شدید ماهیان خاویاری و دیگر ماهیها میشود. به اعتقاد ابراهیمی تنها راه مبارزه با این پدیده، بهرهگیری از دانش بیولوژیک است.
ماهیان آلوده به فلزات سنگین
پس از صیادان سختکوش، شاید بزرگترین آسیبپذیر در این میان، مردم و بهویژه کودکانی باشند که ناچارند از مواد لبنی و نیز فرآوردههای دریایی استفاده کنند.
به گفته یک پزشک ـ دکتر احمد فیروزی، بیشتر مصرفکنندگان نمیدانند که ماهیان دریا با همه فوایدی که دارند، اگر گوشتی آلوده به فلزات سنگین مانند سرب و روی داشته باشند، بیماریزا خواهند بود.
به اعتقاد این پزشک، آبهای آلوده حتی سبب تغییر ژنتیکی در خاک و فرآوردههای کشاورزی میشود و کارکرد دستگاههای بدن را دچار آشفتگی میکند و تندرستی افرادی را که به ناچار از آب رودخانه یا چاه استفاده میکنند به خطر میاندازد. زیرا چرخه غذایی در پیمایش خود در نهایت آلودگی فلزات سنگین را به خورد جانوران میدهد و حیوانات با خوردن آب آلوده رودخانهها، این فلزات را وارد بدن خود میکنند و انسان نیز با مصرف لبنیات آلوده، سهمی از این فلزات سنگین میبرد. حتی حیوانات و پرندگان وحشی نیز از این آلودگی بینصیب نمیمانند. مردم بر این باورند که گوشت پرندگان مهاجر از سالمترین گوشتها است و خاصیت دارویی دارد، در حالی گوشت این پرندگان نیز تنها ویتامینهاb12 و یا آهن ندارد، بلکه آلوده به سرب و گاه جیوه است.
روانآبهای آلوده
ماندگاری و سلامت دریا وابسته به رودخانه است. اگر رودخانهها آلوده شوند، دریا نیز رو به آلودگی میرود و بیمار میشود.
ورود بیشمار آلایندههای صنعتی، سم آفات کشاورزی، مجتمعهای گردشی / پذیرایی، فاضلابهای خانگی، پسابهای کارگاههای لبنی و فاضلاب پادگانهای در قلمرو مصب رودخانهها ـ که همگی در شمار آلودهکنندهها هستند ـ مشکلات زیادی در زمینههای گوناگون برای رودخانهها به وجود آورده است و جمعآیند همه اینها بیش از یک میلیارد آلاینده است که سالانه راهی دریای مازندران میشود. به کنار از اینها بارش باران نیز، میزان زیادی از مواد معلق در هوای شهرها و نیز موادی را که به رشد گیاهان هرز آبزی کمک میکند، میشوید و وارد جویبارهای کوچک و روانه رودخانهها میکند.
خسرو ابراهیمی ـ فعال محیطزیست در این باره میگوید: به دلیل بالابودن سطح آبهای زیرزمینی و کمبودن نفوذپذیری خاک استانهای گیلان و مازندران، بیشتر فاضلابها به رودخانهها میریزد. برداشت غیرعلمی شنوماسه نیز باعث پایینروی کف رودخانهها میشود و رودی که باید آبخوان را تقویت کند، سطح آبهای زیرزمینی را پایینتر میبرد و از کارایی سازههای هدایتگر آب رودخانهها میکاهد.
او میافزاید: برخی ساکنان کناره رودخانهها نیز به جای آن که حافظ رودخانهها باشند، با تنگسازی حریم رودخانهها در حقیقت راهگذر ماهیان را میبندند. آنان به گونهای عمل میکنند که انگار مالک رودخانهها هستند، در حالی که رود از کوه جاری است و به دریا میریزد و از اینرو در هر قطرهاش همه مردم سهیماند.
به گفته ابراهیمی، انگار مراکز درمانی، کشتارگاهها، کارگاهها و مراکز تولیدی، صنعتی و کشاورزی هیچ راهی به جز سرازیر کردن پسابهایشان به رودخانهها ندارند.
این فعال محیطزیست میافزاید: آلودگی و تغییرات فیزیکی بستر رودخانهها سبب شده است که ماهیان، چندین برابر کمتر از گذشته برای تخمریزی به رودخانهها بیایند و بسیاری از بچهماهیان به دنیا آمده نیز تحمل آلودگیهای شدید رودخانهها را نداشته باشند و تلف شوند؛ در حالی که یکزمانی رودخانههای کناره دریا، پناهگاه پرورش ماهیان گوناگون بود، ولی اینک به دلیل آلودگی، نقش خود را در این زمینه از دست میدهند.
دفع بهداشتی فاضلاب
چرا باید همه راهها به دریا ختم شود، در حالی که میتوان با مدرنسازی شبکههای جمعآوری فاضلاب و زباله، راههای دیگری گشود. از میان برداشتن آلودگی رودخانهها نیازمند همکاری دستگاههای گوناگون و نیز مردم و ایجاد امکانات مناسب برای دفع فاضلابهای خانگی و صنعتی است.
کسی خواهان تعطیلی تولیدیها نیست، ولی باید با واحدهای متخلف برخورد قانونی شود تا ناچار شوند گامهای سازندهای در راه حفظ سلامت زیستگاه خود بردارند، چرا که هر زیانی متوجه آنها نیز میشود. رسیدگی به بهداشت کشتارگاهها نباید از یاد برود، چرا که سبب میشود لاشه دام و آلایندههای دامی مانند خونابه، شکمبه و اعضای غیرخوراکی دامها، راهیِ جویها و رودخانهها نشود.
روشن است که پساب برآمده از شستوشوی لاشه جانوران نباید مستقیم وارد رودخانه و یا طبیعت قلمرو سبز گیلان و مازندران شود. راهاش هم این است که ساخت و یا تجهیز و یا بازساخت تصفیهخانه در کشتارگاهها جدی گرفته شود و همه دارای حوضچههای آب آهک و دفع بهداشتی فاضلاب و استفاده از کوره لاشهسوز و کارگاههای ویژه تخلیه پوست باشند.
به اعتقاد کارشناسان، از ویرانی بیشتر جنگل نیز باید پیشگیری کرد که یکی از پیامدهایش، طغیان و ویرانی بستر رودخانهها است و خسارتهای جبرانناپذیر به بار میآورد. همچنین برای نجات رودخانهها باید زمینه برداشت شن و ماسه را از معادن کوهی فراهم ساخت.
و راهکارهای خسرو ابراهیمی -فعال محیطزیست نیز چنین است: کارخانهها و صنایع واقع در قلمروهای آبریز رودخانهها باید به سیستم تصفیه فاضلاب مجهز شوند و نظارت بیشتری بر تخلیه فاضلابهای شهری و خانگی به رودخانهها انجام گیرد و نیز قوانین سختتری برای مبارزه هرچه بیشتر برای سلامت آب اعمال شود.
رسانهها فرهنگسازی درخصوص حفظ سلامت محیطزیست را فراموش نکنند و برای آگاهی بیشتر مردم از آن، گامهای اساسیتری بردارند. همچنین باید دورههای توجیهی آشنایی تولیدکنندگان با اهمیت رودخانهها برگزار شود و امکاناتی برای خانوارهای به اصطلاح رودخانهنشین فراهم آید تا بتوانند سیستمهای تصفیه فاضلاب را فراهم آورند.
برداشت آب از خزر
از آن جایی که در دهه 1960 میلادی و با آغاز برداشت بیرویه از رودخانههای آمودریا و سیردریا ـ که آب دریاچه آرال را تأمین میکردند ـ این دریاچه به خشکی گرایید، شاخکهای برخی کشورها را در مورد برداشت آب از دریای مازندران حساس کرده است.
در پی خبر دولت مبنی بر اجرای طرح شیرینسازی و انتقال آب دریای مازندران به دشتها و فلات مرکزی کشور، کارشناسان برخی کشورهای قلمرو دریای مازندران، زبان به مخالفت گشودهاند و از این برنامه انتقاد کردهاند و آن را به ضرر دریای مازندران دانستهاند. آنان معتقدند این کار وضع دریای مازندران را بدتر از پیش خواهد کرد.
کارشناسان این کشورها بر این باورند که پیش از این کار، باید تاثیر انتقال آب بر زیست موجودات و گونههای دریای مازندران مورد بررسی دقیق قرار گیرد و در این مورد با کشورهای قلمرو دریای مازندران مشورت شود. در همین راستا، یکی از مسئولان این کشورها گفته است: بیگمان انتقال آب دریای مازندران بر سیستم اکولوژی این منطقه بیتاثیر نخواهد بود؛ با توجه به این که سطح آب دریای مازندران در این سالها پایین رفته و هر سال با 20 درصد کاهش مواجه است و نیز با توجه به این که 80 درصد آب دریای مازندران از رودخانه «ولگا» تأمین میشود؛ در حالی که خود رود ولگا نیز توان آبدهی گذشته را ندارد، در نتیجه اگر حجم بالایی از آب این دریاچه برداشته شود، تاثیر آن بس گسترده و ویرانگر و جبران ناپذیر خواهد بود و اگرچه با کاهش سطح آب، غذای بیشتری برای پرندگان منطقه فراهم میآید، ولی کسب و کار شیلات به خطر میافتد.
کارشناسان قزاقستان نیز میگویند که اگر دولت ایران چنین طرحی را پیاده کند، تأثیرات منفی آن بر قلمرو دریای مازندران نمایان خواهد شد، چون ژرفای آب به ویژه در بخش قزاقستانی دریای مازندران کمتر است و این کار بر کاهش آن خواهد افزود.
این در حالی است که معاون مؤسسه جغرافیایی آکادمی علوم روسیه دیدگاه دیگری دارد و معتقد است که مانع اکولوژیکی بر سر راه این طرح وجود ندارد و برخی کشورهای دیگر این کار انجام دادهاند، با توجه به این که ایران تنها در پی برداشت 500 میلیون مترمکعب آب از دریای مازندران است.
در این راستا کشور آذربایجان نیز گویا مخالفتی ندارد و برداشت 200 میلیون متر مکعب آب از دریای مازندران را بیزیان میداند و میگوید میزان آبی که هر سال به دریای مازندران افزوده میشود، بیش از میزان برداشت ایران خواهد بود و آبشدن برف کوهستانهای منطقه نیز آن را جبران خواهد کرد.
کشورهای قلمرو دریای مازندران سه تصفیهخانه برای نمکزدایی آب این دریا احداث کردهاند که بزرگترین آنها روزانه 35 هزار متر مکعب آب برداشت میکند و میزان برداشت قزاقستان از آب دریای مازندران نیز به 18 میلیون مترمکعب در سال میرسد.
ع. درویشی