شنبه, 12ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی زیست بوم دماوند - علی کرم‌همدانی

زیست بوم

دماوند - علی کرم‌همدانی

برگرفته از تارنمای دایرةالمعارف بزرگ اسلامی

دَماوَنْد، بلندترین کوه از رشته‌کوه های البرز، نیز سرزمینی کهن، و امروزه نام شهرستان و شهری در استان تهران، واقع در دامنه های جنوبی کوه دماوند.

کوه: کوه دماوند آتشفشانی است نیمه‌فعال که در حال خاموش‌شدن است. این کوه با ارتفاع 628‘5 متر از سطح دریا، بلندترین کوه در فلات ایران به شمار می‏ آید و در محدودۀ بخش لاریجان از توابع شهرستان آمل در استان مازندران، و در 26کیلومتری شمال شهر دماوند جای دارد. قلۀ مخروطی‌شکل این کوه از نوع استراتوولکانویی است که از زمینهای اطراف حدود 600‘1 تا 000‘2 متر بلندی دارد. قلۀ دماوند به‌شکل مخروطی منظم است؛ این مخروط روی زمینهای فرسایش‌یافته‏ای که حدود 000‘4 متر از سطح دریا ارتفاع دارد، بر اثر فعالیتهای آتشفشانی شکل گرفته است. دامنۀ کـوه به‌وسعت حدود 400 کمـ2 پوشیده از گدازه ‏هایی است که از دهانۀ آتشفشان خارج شده ‏اند. کوه دماوند دارای 70 دهانۀ آتشفشانی است که از بیشتر آنها گاز گوگرد متصاعد می‏شود؛ یکی از این دهانه‏ ها که پوشیده از نهشته ای ضخیم گوگردی است،  قلۀ مخروطی‌شکل دماوند را با دهانه ‏ای به قطر 400 متر پدید آورده است. بخش مرکزی این دهانه را دریاچه ‏ای از یخ پوشانیده که در اثر ریزشهای جوی پدید آمده است. بخش شمالی قله در سراسر سال پوشیده از برف، و بخشهای جنوبی، خاوری و باختری آن دارای زبانه ‏های یخچالی است.

کوه دماوند مرکز یک منطقۀ زمین‌لرزه‌خیز است که درسراسر مازندران کشیده شده، و در دامنه‏های آن چشمه‌های آب معدنی فراوانی که دارای املاح گوناگونی است، از زمین می‏ جوشد ودمای آنها به حدود °70 تا °80 سانتی‌گراد می‏رسد. از معـروف‏ترین این چشمه ‏ها می‌توان چشمه‏ های آب گرم اسک، تلخ‏‌رود و لاریجان را نام برد. از کوه دماوند چشمه‌سارهای بسیاری مانند تلخ‌رود، آب‌رزان و آب مشک‌عنبر سرازیر می ‏شود که همگی به رودخانۀ هراز می ‏ریزند. رودخانۀ لار که از دامنه‏ های باختری کوه دماوند سرچشمه می ‏گیرد، دامنه‌های جنوبی و خاوری این کوه را با نام هراز دور می‏زند و رو به شمال روان می‏گردد و سرانجام به دریای مازندران می‏ریزد. در دامنه ‏های کوه دماوند روستاهای بسیاری جای دارند که مهم‌ترینشان اینها ست: پلور، اسک، رینه، لاریجان، گزنک کُرف، ناندل و دِلارستاق ( فرهنگ جغرافیایی کوهها ... ، 4/ 339-340؛ جعفری، کوهها ... ، 256-257).

کوهنوردان برای رسیدن به قلۀ دماوند از چندین مسیر صعود می‌کنند؛ اما آسان‌ترین و مرسوم‏ترین این راهها صعود از یال جنوبی آن است. برای دسترسی به این یال، کوهنوردان از طریق پلور، واقع در جادۀ هراز، به روستای رینه واقع در جنوب خاوری کوه دماوند می‌روند و از آنجا، با پیمودن مسیری پرشیب در جهت غرب، به گوسفندسرا رسیده، و سپس با تغییر مسیر به سمت شمال و پیمودن یال جنوبی، نخست خود را به پناهگاهی موسوم‌به بارگاه سوم در ارتفاع 100‘4متری می‏رسانند و از آنجا با گذر از کنار آبشار یخی و عبور از تپه‏گوگردی به قله صعود می ‏کنند (نک‍ : آقایی، 198-200).

شهرستان:   شهرستان دماوند با حدود 932‘1 کمـ2 مساحت، و 480‘125 تن جمعیت (1395 ش/2016 م)، متشکل از دو بخش به نامهای مرکزی و رودهن، 5 دهستان به نام های ابرشیوه، تاررود، جمع‌آبرود، آبعلی و مهرآباد، و 5 شهر به نامهای دماوند، کیلان، آبسرد، آبعلی و رودهن به مرکزیت شهر دماوند است. این شهرستان در شمال خاوری استان تهران جای دارد و از شمال به شهرستان آمل در
استان مازندران، از جنوب به شهرستان گرمسار در استان سمنان، از خاور به شهرستان فیروزکوه، از شمال باختری به شهرستان پردیس، از باختر به شهرستان تهران، و از جنوب باختری به شهرستان پاکدشت (پلشت) محدود است (سالنامه ... ، 28؛ اطلس ... ، 101؛ «تقسیمات ... »، بش‍ ؛ «درگاه ... »، بش‍‌ ).

شهرستان دماوند سرزمینی کوهستانی است و کوههای قره‏ داغ (072‘4 متر)، زرین (852‘ 3 متر)، خاکی (450‘ 3 متر) و سیاه‏چال (300‘ 3 متر) از جملۀ بلندترین کوههای این شهرستان است ( فرهنگ جغرافیایی کوهها، 4/ 408، 411، 414، 419). از این کوهها رودخانه‏ های پرشماری سرچشمه می‏گیرند که بیشتر آنها شاخابه ‏های رودخانه‏ های دائمی جاجرود و حبله ‏رود به شمار می‌روند. رودخانۀ دماوند با درازای حدود 50 کمـ ، ازبه‌هم‌پیوستن چندین ریزابه مانند آه، آیرا، جورد، تار، تیزاب / دشتِ مزار و رودبار تشکیل می‏ گردد و پس از گذر از میان شهر دماوند، روستاهای واقع در مسیر خود را آبیاری می‏ کند و سرانجام، در روستای ممالوی بالا به رودخانۀ جاجرود می‏ریزد (نک‍ : افشین، 2/493-495). همچنین رودخانه ‏های دره‏شور، شاه‏ بلاغی، آب‌شور، جماب / جمع‌آبرود، شوراب، نیمرود و هَویر و ریزابه‏ های آنها که در شمار شاخابه‏ های حبله‏ رودند، از بلندیهای شهرستان دماوند سرچشمه می‏ گیرند (نک‍ : همو، 2/377-383).

دریاچه ‏های تار و هویر که از چشمه‌سارهای کوههای سیاه‏چال و قره‏داغ پدید آمده ‏اند، به‌ترتیب در 14 و 15کیلومتری خاور شهر دماوند جای دارند ( فرهنگ جغرافیایی آبادیها ... ، 38/145). آب‌و‌هوای شهرستان دماوند به‌سبب موقعیت کوهستانی، درنواحی جنوبی معتدل مایل به سرد، و در کوهستانهای شمالی سرد است و ازلحاظ میزان بارندگی، جزو نواحی نیمه‌خشک به‌شمارمی‏ رود (همانجا؛ جعفری، دایرةالمعارف ... ، 544).

شهر:  شهر دماوند در °52 و ´3 عرض شمالی، و °35 و ´43 طول شرقی، در دره‏ای به درازای 9 کمـ ، در 40کیلومتری خاور شهر تهران و در ارتفاع حدود 100‘2 متری از سطح دریا جای دارد. رودخانۀ دماوند از میان آن می ‏گذرد و کوههای نیل و زرد ازجانب خاور، و کوههای سرحال و تل‏کمر از جانب باختر آن را در برگرفته‏اند. این شهر دارای آب‌و‌هوای سرد‏سیری است و دمای آن در تابستانها به °27 سانتی‌گراد بالای صفر، و در زمستانها به °20 سانتی‌گراد زیر صفر می‏رسد و میانگین بارشهای سالانۀ آن نیز حدود 350 میلی‌متر گزارش شده است ( فرهنگ جغرافیایی آبادیها، 38/147؛ جعفری، همانجا).

سبب نام‌گذاری: نام دماوند در متون پهلوی (نک‍ : کارنامه ... ، 16؛ بندهش، 72، 76، 128، 137؛ «شهرستانها ... »، بند 29) و نیز در سنگ‌نوشته ‏های شاپور اول در کعبۀ زردشت (نک‍ : سامی، 1/51-52) و نرسی در پایکولی (نک‍ : لوکونین، 186، حاشیۀ 45) به‌صورت «دُمباوند / دُنباوند» آمده است. همچنین در منابع نخستین سده‏ های اسلامی از نام این کوه و سرزمین به‌صورتهای دُنباوند (برای نمونه، نک‍ :

ابن‏خردادبه، 20؛ اصطخری، 202؛ حدود ... ، 147؛ یاقوت، 2/606-607)، دُباوند (ابن‏رسته، 106؛ گردیزی، 4؛ یاقوت، همانجا) و دُمّاوند (مقدسی، 384، 386) یاد شده است.

دربـارۀ معنـای «دماونـد»، نظرهای مختلفـی ارائـه شده است: کسروی بر این باور است که این نام متشکل از دو بخشِ «دُما» یا «دُنبا» به‌اضافۀ «وند» است. بخش نخست آن به‌معنی پشت و دنباله است که امروزه نیز در زبان فارسی در همین معنا کاربرد دارد و بخش دوم آن، ماضی فعل «وندن» در زبانهای باستانی ایران است.

او فعل «وندن» را به‌معنی «نهادن» دانسته و «وند» را که ماضی آن است، «نهاد»، «برجایی ایستاد» یا «واقع شد» معنا کرده، و روی‌هم‌رفته معنای دماوند را «شهر یا آبادی یا قلعۀ ایستاده در دنبال و پشت» دانسته است (ص 91-94). اما وی به‏درستی مشخص نکرده است که این کوه و یا شهر پشت و یا دنبالۀ کدامین شاخص بوده است.

برخی نیز بر این گمان‌اند که نام دماوند ریشه در معنای گرما، تف و بخار دارد و بخش نخست این نام یعنی دُمب / دُنب / دَمب را هم‌ریشه با واژۀ «دَم» در زبان پهلوی، و از مصدر «دفتن» به‌معنای نفس‌کشیدن، و صدایی که بر اثر دمیدن پدید آید، می‌دانند، و بخش دوم آن یعنی «آوند» یا «وند» را پسوند نسبت دانسته و این نام را به معنی جایی که دارای تف، گرما یا بخار است، دانسته‌اند (نک‍ : نصرتی، 30؛ برای معنای دم و دفتن در زبان پهلوی، نک‍ : مکنزی، 23). این معنای دوم با ویژگیهای کوه دماوند، به‌عنوان کوهی آتشفشانی، سازگارتر می‌نماید.

نوشته‏ های ابن‌فقیه (ص 206) دربارۀ کوه تفتان در بلوچستان نیز معنای دوم را تأیید می‏ کند. وی از این کوه با نام «دُنباوند» واقع در 7 فرسنگی شهر خاش یاد کرده است. باتوجه‌به‌اینکه نام تفتان ریشه در واژۀ تب و تفت در زبانهای فارسی میانه و کنونی به‌‌معنای گرم، سوزان و درخشان دارد (نک‍ : ه‍ د، 15/675)، می‏توان نتیجه گرفت که نام کوههای دماوند و تفتان هر دو دارای یک معنی است.

پیشینۀ تاریخی:   دماوند سرزمینی است کهن و در آن بخش از اسطوره‌های ایرانی که در منابع دورۀ اسلامی بازتاب یافته است، از این سرزمین و کوه به‌عنوان اقـامتگاه کیومرث ــ که بنابراسطوره‌های ایرانی، نخستین انسان و نخستین شهریار بوده ــ یاد شده است. در این اسطوره‌ها بنیاد شهر دماوند به کیومرث نسبت داده شده است که نشان از دیرینگی سکونت انسان در این سرزمین دارد (نک‍ : طبری، 1/ 147، 169؛ ابن‌بلخی، 26؛ بناکتی، 27؛ برای آگاهی بیشتر از دماوند در اسطوره‌های ایرانی، نک‍ : بخش دوم همین مقاله). در وندیداد از سرزمینهای شانزده‌گانۀ اهوراآفریده، یاد شده است. چهاردهمینِ این سرزمینها، «وَرِنَۀ چهارگوش» نام دارد که به روایت وندیداد، زادگاه فریدون کشندۀ اَژی‏دهاک (ضحاک) بوده است (فرگرد 1، بند 18). در بندهش ورنه / وَرِ چهارگوش، همان دُنباوند / دماوند دانسته شده است (ص 134).

اگر بپذیریم که موقعیتهای جغرافیایی این سرزمینهای شانزده‌گانه مسیر کوچ بزرگ آن دسته از آریاییان را نشان می‌دهد که در آغاز هزارۀ 1 ق‌م، از نواحی آسیای مرکزی کنونی، ازنواحی شمال خاوری فلات ایران، در جهت جنوب باختری وارد فلات ایران شده‏اند، آنگاه می‌توان گفت که دامنه ‏های جنوبی کوه دماوند یکی از نخستین اقامتگاه های آریاییان در فلات ایران بوده است (برای آگاهی بیشتر از مسیر کوچ بزرگ آریاییان در هزارۀ 1 ق‌م به فلات ایران، نک‍ : گیرشمن، 73-75).

در وندیداد آفتهایی که اهریمن در این سرزمینهای اهوراآفریده، پراکنده است، یک‌به‌یک شمرده شده‌اند. به‌روایت وندیداد، اهریمن به‌عنوان آفت، مردمان غیر ایرانی را در سرزمین ورنۀ چهارگوش پراکنده کرد (همانجا). از این روایت وندیداد این‌گونه برمی ‏آید که پیش از آمدن آریاییان به سرزمین دماوند در آغاز هزارۀ 1 ق‌م، مردمانی بومی در این سرزمین به‌سر می‏برده ‏اند. این گفته را آثار به‌دست‌آمده از کاوشهای باستان‌شناختی در محدودۀ شهرستان دماوند، تأیید می‏کند. هرچند تا کنون کاوشهای باستان‌شناختی چندانی در محدودۀ شهرستان دماوند به انجام نرسیده است، اما در کاوشهایی که در سال 1369 ش/1990 م، در منطقۀ کیلان واقع در جنوب شهر دماوند به عمل آمده، آثاری متعلق به دورۀ پارینه ‏سنگی با دیرینگیِ 14 تا 18هزار سال پیش یافت شده است (نک‍ : نصرتی، 59-60).

در منابع مربوط به تاریخ مادها و هخامنشیان از دماوند نامی به میان نیامده است. اما از کارنامۀ اردشیر پاپکان این‌گونه پیدا ست که در روزگار پارتیان و یا دست‌کم در اواخر این دوره، دماوند از استقلال نسبی برخوردار بوده است و بر آنجا شاهکانی که فرمان‌بردار دولت مرکزی پارتیان بودند، فرمان می‏راندند. برپایۀ متن این کتاب، اردوان‏ پنجم، آخرین پادشاه اشکانی، برای رودررویی با اردشیر بابکان، از
فرمانروای دماوند درخواست سپاه کرد (ص 16). اما در نامۀ تنسر که موضوع آن نامه‏ نگاری میان جشنسف / گشنسب، شاه طبرستان با تنسر هیربد هیربدان زمان اردشیر بابکان است، دماوند از جملۀ سرزمینهای زیر فرمان شاه طبرستان عنوان شده است (نک‍ : ابن‌اسفندیار، 1/15). با‌این‌حال در دورۀ یورش اعراب به ایران، بر دماوند شاهکانی از خاندان مسمغان/ مصمغان که تابع دولت مرکزی ساسانیان بودند، فرمانروایی داشتند (برای آگاهی بیشتر از خاندان حکومتگر مسمغان، نک‍ : بخش دوم مقاله).

به نوشتۀ طبری، در سال 22 ق/643 م، به روزگار خلافت عمر، سپاهیان مسلمان به فرماندهی نُعَیم بن مقرّن به ری رسیدند. در این زمان، سیاوخش/ سیاوش از نوادگان بهرام چوبین بر ری فرمانروایی داشت. وی از فرمانروایان دماوند، طبرستان، قومس و گرگان در خواست کمک کرد. در جنگی که درگرفت، بر اثر خیانت یکی از مردمان ری، شکست بر سپاه ایرانیان افتاد و ری به تصرف اعراب مسلمان درآمد. در این زمان، فرمانروای دماوند که طبری از وی با نام «مردانشاه مصمغان» یاد کرده است، فرستاده‏ای نزد نعیم گسیل داشت و درخواست صلح کرد. برپایۀ صلح‌نامه‏ ای‌که به امضای دو طرف رسید، مسمغان دماوند متعهد گردید که سالیانه مبلغ 200 هزار درهم به مسلمانان بپردازد. در این صلح‌نامه شهرهای خوار، لارِز (لاریجان) و شِرّز (شیرجان)، در قلمرو مسمغان دماوند عنوان شده‌اند (نک‍ : 4/150-

151).

باتوجه‌به‌اینکه در منابع تاریخی دورۀ اسلامی از فرمانروایان دماوند با عنوان عام مسمغان یاد شده است و از نام این فرمانروایان جز در اندک مواردی سخنی به میان نیامده، آشفتگی هایی درتاریخ این خاندان

حکومتگر راه یافته است. برای نمونه، مارکوارت بر این باور است که مردانشاه، برخلاف روایت طبری، نه در زمان نعیم بن مقرن، که در زمان یورش یزید بن مُهَلّب به دماوند، در 98 ق/717 م، بر این

سرزمین فرمان می‏رانده است (ص 127-128).

به‌نوشتۀ بلاذری، عثمان بن عفـان، خلیفۀ مسلمانـان در 29ق/650 م، سعید بن عاصی را به حکومت کوفه گمارد و وی در آن سال، آهنگ فتح گرگان و طبرستان کرد و پس از گشودن آن سرزمینها، راهی

رویان و دماوند شد و این سرزمینها را نیز گشود (ص 334-335). اما طبری در ذکر لشکرکشی سعید بن عاصی به گرگان و طبرستان، که  از آن در رویدادهای سال 30 ق/651 م یاد کرده است، خبری از

لشکرکشی وی به دماوند به دست نمی ‏دهد (4/ 269-270).

اگر نوشتۀ بلاذری دربارۀ فتح دماوند توسط سعید بن عاصی را درست پنداریم، آنگاه باید گفت که در فاصلۀ سالهای 22 تا 30 ق، مسمغان دماوند، برای به‌دست‌آوردن استقلال از‌دست‌رفته از اطاعت مسلمانان

سر باز زده است. درغیراین‌صورت نوشتۀ مارکوارت (همانجا)، دربارۀ خلط طبری در گزارش فتح دماوند به دست مسلمانان در زمان فرمانروایی مردانشاه بر دماوند، به حقیقت نزدیک‌تر است.

آنچه که مسلم است، در زمانهایی که دستگاه خلافت بر اثر اختلافْ دچار ضعف می‏شد، فرمانروایان محلی ایرانی علم استقلال برافراشته و از پرداخت خراج به عمال خلیفه سر باز می‏زدند. در دورۀ جنگهای

داخلی مسلمانان در دورۀ خلافت علی ‏(ع)، فرمانروای طبرستان در پی به‌دست‌آوردن استقلال ازدست‌رفته، از اطاعت عمال خلیفه سر باز ‏زد. ازاین‌رو معاویة بن ابی‌سفیان پس از به خلافت رسیدن در 41

ق/661 م، سپاهیانی به‌فرماندهی مصقلة بن هبیره را به طبرستان گسیل داشت؛ اما مصقله و سپاهیانش در گذرگاه های کوهستانی طبرستان همگی کشته شدند (نک‍ : بلاذری، 335؛ ابن‌فقیه، 307- 308).

باتوجه‌به پیوستگی های سیاسی دماوند و طبرستان، این‌گونه برمی‌آید که مسمغان دماوند نیز در این هنگام همچون اسپهبد طبرستان، سر از اطاعت عمال دستگاه خلافت پیچیده باشد و تا سالهای پایانی سدۀ 1

ق/7 م مسمغانان دماوند به‌استقلال حکومت داشته‏اند، زیرا به هنگام خلافت سلیمان بن عبدالملک اموی(96- 99 ق/715-717 م)، یزید بن مهلب در 98 ق، به طبرستان لشکر کشید و پس از گشودن دوبارۀ

طبرستان، روی به رویان ودماوند نهاد و این سرزمینها را بار دیگر گشود و مسمغان دماوند متعهد به پرداخت خراج گردید (بلاذری، 338؛ ابن‌فقیه، همانجا).

از منابع تاریخی این‌گونه پیدا ست که در سالهای پایانی روزگار خلافت بنی‏ امیه، مسمغان دماوند بار دیگر استقلال خود را بازیافته باشد؛ زیرا در 131 ق/ 749 م، ابومسلم خراسانی پس از آنکه کارگزاران

اموی را از ری بیرون راند، به اسپهبد طبرستان و مسمغان دماوند نامه نوشت و از آنها خواست فرمان‌برداری کنند و خراج بپردازند. مسمغان در پاسخ نوشت که تو بیگانه هستی و کار تو سرانجامی نخواهد

داشت. ابومسلم از پاسخ مسمغان خشمگین شد و سپاهیانی را به فرماندهی موسی بن کعب به دماوند گسیل داشت. اما موسی بن کعب در برابر نیروهای مسمغان کاری از پیش نبرد و به‌ناچار از دماوند

عقب‌نشینی کرد (نک‍ : ابن‌اثیر، 5/396-397).

فرمانروایی مستقل مسمغانان بر دماوند حدود 10 سال پس از آن رویداد ادامه داشت. در این سالها گویا در میان خاندان مسمغان بر سر قدرت اختلافاتی وجود داشته است. طبری در ذکر رویدادهای سال 141

ق/ 758 م، نوشته است که اپرویز/ پرویز، پسر مسمغان پیشین که با برادر خویش، مسمغان وقت مخالفت کرده بود، نزد ابوجعفر منصور، خلیفۀ عباسی به‌سر می‏برد. به نوشتـۀ وی، پرویز در سرکوب

راوندیان از خود شجاعتهای بسیار نشان داده بود. منصور در همان سال پسرش مهدی را در رأس سپاهیانی برای سرکوب فتنه‏ای، به خراسان گسیل داشته بود. اما چون مهدی به ری رسید، آن غائله فروخوابید.

منصور که نمی‌خواست هزینه‏ ای‏ را که صرف این لشکرکشی کرده بود، هدر رود، به مهدی نوشت که به نبرد اسپهبد طبرستان رود. پرویز برادر مسمغان در لشکرکشی سپاه خلیفه به طبرستان به منصور

مشورت می‏داد. در آن هنگام میان اسپهبد طبرستان و مسمغان دماوند نبرد درگرفته بود. مسمغان چون از پیشروی سپاه خلیفه در طبرستان آگاه شد، با اسپهبد در نبرد با مسلمانان اتفاق کردند و اسپهبد به مقابله با

سپاه خلیفه شتافت. در جنگی که درگرفت، شکست بر سپاه طبریان افتاد و اسپهبد تن به مصالحه داد. پس از آن، سپاهیان خلیفه روانۀ دماوند شدند. دماوندیان از خود پایداری بسیار نشان دادند، اما سرانجام

مقاومت آنان شکسته شد و مسلمانان بر مسمغان دست یافتند و او را کشتند. پس از مرگ مسمغان، شمار بسیاری از مردم دماوند از ترس کشتار سپاهیان خلیفه، از دماوند گریختند (7/506، 510-511).

با مرگ آخرین مسمغان دماوند، فرمانروایی دیرینه‌سال آنان نیز به پایان رسید و ازآن‌پس حاکمانی بر دماوند حکومت کردند که از جانب کسانی که بر ری و یا طبرستان فرمانروایی داشتند، گماشته می‏ شدند.

ازاین‌رو تاریخ دماوند در این دوره را باید در پیوند با تاریخ این دو ناحیه جست‌وجو کرد (برای آگاهی بیشتراز این دوره، نک‍ : نصرتی، 83 بب‍‌ ).

جغرافی ‏نویسان نخستین سده ‏های اسلامی ناحیۀ دماوند را در شمار یکی از رستاقها و یا نواحی کورۀ ری برشمرده‏ اند. به‌نوشتۀ این دسته از جغرافی‌نویسان، دماوند رستاقی پهناور در ناحیه ‏ای کوهستانی بر

سر راه ری به طبرستان بوده، و مهم‌ترین شهرهای آن ویمه و شَلَمبه/ شلنبه نام داشته است که جغرافی‌نویسان دورۀ اسلامی معمولاً از آن دو در کنار هم یاد کرده‏اند. ویمه و شلمبه شهرهایی کوچک و سردسیر،

اما آباد و دارای منبر بوده ‏اند. پیرامون آنها را کشتزارهای گسترده و تاکستانها و باغهای انبوه گردو در بر گرفته بود. این کشتزارها و باغهای سرسبز را چشمه ‏سارها و آبهای روانی که از بلندیهای اطراف

شهر سرازیر می‏ شدند، آبیاری می‏ کـردند (نک‍ : ابن‌فقیـه، 274؛ اصطخـری، 206، 209؛ابن‌حوقـل، 379؛ مقدسی، 392؛ یاقوت، 3/315-316، 4/944-945).

ابودلف که در نخستین سالهای سدۀ 4 ق/10 م، به ناحیۀ دماوند سفر، و از شهرهای ویمه و شلمبه دیدار کرده، در سفرنامه ‏اش دربارۀ این دو شهر نوشته است: در هریک از این دو شهر مسجدی برپا ست و در

فاصلۀ دو شهر روستاهای بسیار و کوههایی بلند جای دارند. به نوشتۀ وی، راه دسترسی این دوشهر به یکدیگر از میان دره‏ ای پر آب و درخت می‌گذشته است و در شهر ویمه 3 ماه در سال بادهایی سخت می‏

وزیده که مردم برای درامان‌ماندن از آن، به کوهی در نزدیکی شهر پناه می‏برده ‏اند (ص 33-34).

حمدالله مستوفی در نیمۀ نخست سدۀ 8 ق/14 م، شرحی کوتاه از ناحیۀ دماوند به دست داده است. به‌نوشتۀ وی، مرکز ناحیۀ دماوند در آن زمان شهر پشیان/ میشان بوده است که آن را دماوند نیز می‌خوانده‏اند. وی

همچنین از فراوانی انگور در ناحیـۀ دماوند سخن گفته که از مازاد آن دوشاب می‌گرفته‏ اند (ص 162). از نوشتۀ کوتاه حمدالله مستوفی دربارۀ ناحیۀ دماوند این‌گونه پیدا ست که در سدۀ 8 ق، از دماوند برای

نامیدن مرکز این ناحیه نیز استفاده می ‏شده است. این نام رفته‌رفته به نام اصلی مرکز این ناحیه بدل شد. در سدۀ 13 ق/ 19 م، زین‌العابدین شیروانی صاحب کتاب حدائق السیاحة، مرکز ناحیۀ دماوند را شهر

دماوند خوانده است. بـه‌نوشتۀ وی دمـاوند شهری کوچک با دو ـ سه هزارخـانه بوده است. وی همچنین از فراوانی آب در ناحیۀ دماوند و روستاهای آباد آنجا و بسیاری و ممتازیِ میوه ‏های دماوند به‌ویژه سیب

آن یاد کرده است (ص 242).


مآخذ:   آقایی فعال، غنی و مجید یاسینی، پناهگاهها و جان‌پناههای کوهنوردی ایران، تهران، 1388 ش؛ ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320

ش؛ ابن‌بلخی، فارس‌نامه، به کوشش لسترینج و نیکلسن، تهران، 1363 ش؛ ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1937 م؛ ابن‌خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه،

لیدن، 1889 م؛ ابن‌رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1891 م؛ ابن‌فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1302 ق/1885 م؛ ابودلف، مسعر، الرسالة الثانیة (رحلة)،

به کوشش بولگاکوف و خالدوف، مسکو، 1960 م؛ اصطخری،ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870 م؛ اطلس گیتاشناسی استانهای ایران، به کوشش سعید بختیاری، تهران، 1393 ش؛

افشین، یدالله، رودخانه‏های ایران، تهران، 1373 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1348 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد

بهار، تهران، 1369 ش؛ «تقسیمات کشوری»، آمار 1 (مل‍‌ )؛ جعفری، عباس، دایرةالمعارف جغرافیایی ایران، تهران، 1379 ش؛ همو، کوهها و کوه‌نامۀ ایران، تهران، 1368 ش؛ حدود العالم، به کوشش

منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترینج، لیدن، 1913م؛ «درگاه ملی آمار»، آمار 2 (مل‍‌ )؛ زین‏العابدین شیروانی، حدائق السیاحة، تهران، 1348 ش؛ سالنامۀ

آماری استان تهران (1395ش)، تهران، 1396 ش؛ سامی، علی، تمدن ساسانی، شیراز، 1342 ش؛ «شهرستانهای ایـران»، متـون پهلوی، گردآوری جاماسب ـ آسانـا، ترجمۀ سعید عریـان، تهـران، 1371 ش؛

طبری، تاریخ؛ فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور (تهران)، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، 1370 ش؛فرهنگ جغرافیایی کوههای کشور، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، 1379 ش؛

کارنامۀ اردشیر پاپکان، ترجمۀ صادق هدایت، تهران، 1318 ش؛ کسروی، احمد، چهل‌مقاله، به کوشش یحیى ذکاء، تهران، 1335 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار (تاریخ)، به کوشش عبدالحی حبیبی،

تهران، 1347 ش؛ لوکونین، و. گ.، تمدن ایران ساسانی، ترجمۀ عنایت‌الله رضا، تهران، 1350 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ نصرتی، مسعود، تاریخ دماوند و آثار

تاریخی آن، تهران، 1381 ش؛ وندیداد، ترجمه و به کوشش هاشم رضی، تهران، 1376 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

Amar 1, www.amar.org.ir/default.aspx?tabid=666 (acc. Sep. 2017); Amar 2, www.amar.org.ir/default.aspx?tabid=666 (acc. Aug. 2017); Ghirshman, R.,

Iran, London, 1954; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901.

دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ جلد 24

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه