پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی جهان ایرانی سین‌کیان و تاج‌گوران؛ مرز ایران و توران

جهان ایرانی

سین‌کیان و تاج‌گوران؛ مرز ایران و توران

برگرفته از فصل‌نامه فروزش شماره سوم (زمستان 1388)، رویه 80 تا 82

1

نادره بدیعی
پژوهش‌گر حوزه‌ی آسیای مرکزی و چین

در فلات پامیر، بام جهانِ تاجیکان1، در دامنه‌های جنوبی کوه مشتاق2، دشتی سبز و بی‌کران گسترده است و این سبزه‌زار مخملین، شهری کوچک و صمیمی را به نام «تاشقورقان» (تاج‌گوران) در آغوش دارد که در آن و در کوه‌ها و مرغزاران پیرامون آن، عشایر فارسی‌زبان تاجیک زندگی می‌کنند که خود را، نه عشایر، که «سرکوهی» می‌نامند. تاشقورقان یکی از شهرهای ایالت سین‌کیان (یا شین‌جیان: ایالت خودمختار باختر چین) است و عشایر تاجیکِ این سامان جزو قومیت‌های چین به شمار می‌آیند.3

2

درختی است در تاج‌گوران که بر پایه‌ی داستان‌های تاجیک، همان است که تیر آرش بر آن نشست و مرز ایران و توران از یک‌دیگر باز شناخته شد...

کوه مشتاق با بلندای 7555 متر از سطح دریا، پدر قله‌های یخین جهان نامیده می‌شود و در تمامی سال پوشیده از برف است و درون بریدگی‌های فراوان آن، یخچال‌های طبیعی بسیار پدید آمده است. تاشقورقان نیز با بلندای بیش از 3600 متر از سطح دریا، پس از تبت، دومین نقطه‌ی بلند مسکونی است که تاکنون بشر زیسته است و از این رو که کوه‌های برف‌آلود و یخ‌آگین از هر سو دشت سبز و گسترده‌ی تاشقورقان را در میان گرفته‌اند، اینان منابعی سرشار از آب و چمن‌زارهای بزرگ و چراگاه‌های سرسبز و طبیعتی زیبا را در اختیار دارند و هم‌چون دیگر عشایر در همه‌ی سرزمین‌ها به دام‌داری و کشاورزی روزگار می‌گذرانند و سرمای بی‌کران زمستانِ درازمدت، آنان را مقاوم کرده و با پشت‌کاری شگفت‌انگیز پرورده است.
کوه افراسیاب و دره‌ی شینگان، کوه استون (ستون)، کوه شونغار (یا شنغار)4 از جمله کوه‌های آن سامان‌اند و رودخانه‌ی پر آب تاشقورقان و رود نامبردار «زرافشان» از میان این سرزمین می‌گذرد...
تاجیکان این سامان به شاخه‌ای از زبان فارسی سخن می‌گویند که فارسی «سرکوهی» (سریقلی) نامیده می‌شود. این زبان از خانواده‌ی زبان‌های ایرانی خاور پامیر به شمار می‌رود و از آن‌جا که سالیانی پیش درباره‌ی زبان فارسی تاشقورقان، پژوهش‌هایی انجام گرفته به همین اشاره‌ی کوتاه بسنده می‌کنم5 و به دیگر عناصر فرهنگی این سرزمین می‌پردازم.

 
نوروز و جشن‌های بزرگ در میان تاجیکان این دیار
آغاز سالِ نوی سنتی در میان تاجیکان چین، نوروز است که در آغاز فروردین و به هنگام فرا رسیدن بهار برپا می‌شود.‌ نوروز را روز «شگون» نیز می‌نامند. پس از رسیدن روز شگون، نخست خانه‌تکانی می‌کنند و بر دیوارها، نقاشی‌های نمادین و نشانه‌های خوشبختی می‌کشند که معنای آن‌ها، شکوفایی و از نو زاده شدن جهان هستی، انسان، حیوان و گیاه است.
در بامداد نوروز، بر پایه‌ی یک سنت بسیار کهن، گاوی را به درون خانه یا چادر عشایری می‌کشانند، آن را به دور اتاق می‌گردانند و سپس کمی آرد گندم را به نشانه‌ی خیر و برکت به روی گاو می‌پاشند. آن‌گاه کمی نان به گاو می‌دهند و آن را از خانه بیرون می‌برند. پس از آن کلان‌‌سال‌ترین دهگان یا کدخدای ده بیرون می‌آید و در میان خانواده‌ها که در یک جا گرد آمده‌اند، نخست نیایش نوروزی می‌خواند و سپس نوروز را به همه‌ی خانواده‌ها شادباش گفته، آرزوی سالی خوش و پربرکت را می‌نماید.
نیایش نوروزی که عشایر تاجیک می‌خوانند این‌گونه است - لازم به یادآوری است که از نیایش روایت‌های چندی موجود است که با هم تفاوت‌هایی اندک دارند:
فاتح کار، فاتح کار
مبارک شگون بهار
سال نو، ماه نو، روز نو، ساعت نو، کار نو، عمر نو، مبارک‌باد.
یک دانه، هزار دانه
هزار دانه، بی‌شمار
عمر دراز، بنیاد سبز
مبارک‌باد
هر بلا، هر قضا، که از پیش آید
دفع کن پروردگار
از کل پریشان
در امان
کارهای گندگی بماند و کارهای خوب برآید
از یک دانه هزار دانه، از هزار بی‌شمار

سپس دید و بازدیدهای نوروزی آغاز می‌شود و خانواده‌ها به دیدار یک‌دیگر می‌روند و نوروز را شادباش می‌گویند. تاجیکان به جای هفت‌سین «هفتی» می‌گویند و نوروز در میان اینان بر شگون عدد هفت استوار است. به هنگام آمدن میهمانان نوروزی، اگر شمارشان زیاد باشد هر هفت نفر، هفت نفر، در یک‌جا می‌نشینند، نان را که مقدس‌ترین خوراک آنان به شمار می‌رود، ‌هفت تکه کرده بر خوان نوروزی می‌نهند و هفت تکه نان سرخ‌کرده را از خانه بیرون می‌اندازند.
در نیایش نوروزی حتما نام هفت تن از نیکان را می‌برند و بر خوان نوروزی، هفت سینی یا ظرف که در آن‌ها انواع خوراکی‌ها، گوشت، شیرینی و میوه چیده شده است،‌ می‌نهند و بر پایه‌ی کهن‌ترین سنت نوروزی، هفت‌چین می‌گذارند نه هفت‌سین! به هنگام رسیدن مهمان، بانوی خانه در کنار در می‌ایستند و کمی آرد گندم را به روی شانه‌ی مهمان می‌ریزد که به معنای آرزوی سالی خوش و پربرکت است.

روز سوم نوروز، مراسمی ویژه برگزار می‌شود که همانند چهارشنبه‌سوری است. در این روز، به هنگام فرو خفتن خورشید، هر خانواده به شمار اعضای خود مشعل آماده می‌کند و به هنگام آغاز مراسم، همه‌ی افراد خانواده گرد هم می‌آیند و نام هر فرد خانواده را می‌خوانند. هر کسی که نامش خوانده می‌شود، برمی‌خیزد و یکی از مشعل‌ها را به نام خود روشن می‌کند و شام‌گاهان مشعل‌های روشن را بر روی پایه‌های چوبی بلند قرار می‌دهند و بر بام خانه می‌گذارند و سپس در حیاط یا فضایی باز، آتش می‌افروزند و ضمن پریدن از روی آتش در زیر پرتو مشعل‌ها و در کنار آتش، تا بامداد دست‌افشانی و پای‌کوبی می‌کنند و شام را به بام می‌رسانند. چنان که در باورهای آیینی کهن آمده است،‌ در نوروز «فروهر» رفتگان از آسمان‌ها به زمین می‌آیند تا هنگام فرا رسیدن سال نو در کنار خانواده‌ و فرزندان خود باشند و به همین دلیل در روزگاران گذشته، بر فراز خانه‌ها مشعل یا آتش می‌افروختند تا فروهران را نیک آید.

دیگر جشن‌های تاجیکان، «مهرگان» است که به هنگام برداشت محصولات کشاورزی، در آغاز پاییز انجام می‌گیرد که در آن نیز، زن و مرد و کوچک و بزرگ در میان دشت به دست‌افشانی و پای‌کوبی و رقص‌های بومی می‌پردازند و به شادمانی، سالی پربرکت را به جشن و سرور می‌نشینند.
جشن‌های بهمنگان (بهمنجنه)، آبانگان و تیرگان، که به آن جشن «آب‌پاشان» نیز می‌گویند، در میان آنان رایج است که کم‌وبیش همانندی‌هایی با آن چه درباره‌ی این جشن‌ها در کتاب‌های تاریخ کهن فارسی آمده است دارند.

2


آثار تاریخی، افسانه‌ها و روایات
مهم‌ترین اثر تاریخی که از روزگاران کهن در تاشقورقان به جای مانده است، ‌بنایی است سنگی که بر فراز تپه‌ای بلند در کنار شهر جای دارد و به آن در زبان محلی «کهنه» یا «مول» می‌گویند. گروهی این ساختمان سنگی و بزرگ را، به این دلیل که در دامان کوه افراسیاب قرار دارد، «قلعه‌ی افراسیاب» می‌نامند.
روبه‌روی این قلعه‌ی سنگی و بر روی تپه‌ای دیگر به نام «شاه اولیاء» بنایی است که به آن «برج آتش‌پرستان» می‌گویند. این بنا با ساختمان‌ خشت و ساروج و رواق‌ها و تاق‌ و تاقچه‌های گوناگون ساخته شده است و در میان سقفِ گنبدی آن، سوراخی گرد و بزرگ بنا شده است که گویا برای خارج شدن دود آتش باشد.
چند بنای باستانی دیگر در تاشقورقان و پیرامون آن موجود است که نخستین آن‌ها قلعه‌ی سنگی دیگری است بر فراز یکی از کوه‌های بلند آن سامان، که افسانه‌ی قلعه به یک «بانو» برمی‌گردد. پژوهشی درباره‌ی این بنا از جهت دانش باستان‌شناسی انجام نگرفته است. بر پایه‌ی روایت‌هایی که در میان عشایر تاجیک رواج دارد، یک دوشیزه‌ی پاک‌دامن به کوه رفت، در آن جا از خورشید بارور شد و فرزندی که از پیوند این «نخستین بانو» با فروغ پدید آمد، پدر تاجیکان است و از این‌روست که تاجیکان خود را فرزندان آفتاب می‌خوانند. این دوشیزه، در اسطوره‌های کهن یادآور آناهیتاست.
دیگر، نهری است در نزدیکی تاشقورقان به درازای هشتاد کیلومتر که می‌گویند به دست فرهاد کنده شده است و به آن «اوستانگ فرهاد» می‌گویند. بر پایه‌ی داستان‌های تاجیک، هنگامی که شیرین و فرهاد به هم دل باختند، خسرو برای آن‌که این رقیب عشقی را از میدان به در کند به فرهاد گفت اگر این نهر را بکنی که آب را از کوه به تاشقورقان بیاورد، من از شیرین می‌گذرم. فرهاد برای رسیدن به معشوق، دست به کار کندن این نهر شد. پس از آن که هشتاد کیلومتر کند، خسرو با کمک پیرزنی بداندیش نیرنگ زد. پیرزن به سوی فرهاد رفت و گفت: دیگر خود را رنجه مکن که خسرو با شیرین پیوند زناشویی بست. فرهاد در کنار نهر ناتمام‌مانده‌ی خود، از اندوه جان سپرد.
از دیگر بناهای کهن تاشقورقان، سنگ‌چینی بزرگ در یکی از کوه‌پایه‌های پیرامون آن‌جاست که در روایت‌های تاجیک، آن‌جا را «مزار رستم» می‌گویند و دشتی سبز را که در دامن این گورگاه جای دارد، آوردگاه «رستم و سهراب» می‌دانند. در روایت‌های تاجیکان، افراسیاب شخصیتی منفی و منفور دارد.
دیگر، درختی است در تاشقورقان که بر پایه‌ی داستان‌های تاجیک، همان است که تیر آرش بر آن نشست و مرز ایران و توران از یک‌دیگر باز شناخته شد. به این درخت نیز «درخت آرش» می‌گویند و به همین دلیل کوه افراسیاب و دره‌ی شینگان را که در کنار آن است «مرز ایران و توران» می‌خوانند.
در همان آوردگاه رستم و سهراب، چشمه‌ای است که آن نیز به نام «چشمه‌ی رستم» مشهور است و دیگر، بنایی است بسیار کهن و قدیمی که بر فراز یکی از کوه‌های بلند پیرامون تاشقورقان قرار دارد و به آن ناحیه‌ی «بلدیر» می‌گویند. در آن‌جا نیز سنگی است به نام «سنگ رستم» و سنگی دیگر به نام «سنگ دُل‌دُل» [که نام اسب امام علی (ع) است. جالب است پیوند میان رستم با اسب آن امام – سردبیر]، که احتمالا این سنگ‌ها برای آزمایش پرش با اسب در میان این عشایر به کار می‌رفته‌اند. در همان ناحیه بلدیر آرام‌گاهی بزرگ جای دارد که به شیوه‌ی ساختمان‌سازی اسلامی بنا شده و چند تن از بزرگان مذهبی و رهبران آیینی در آن‌جا به خاک سپرده‌ شده‌اند.
در تاشقورقان، افسانه و تاریخ چنان با هم آمیخته‌اند که جدا کردن یکی از دیگری چندان آسان نمی‌نماید و از آن‌جا که پژوهش‌های باستان‌شناسی در آن‌جا چندان گسترده نیست و این روایت‌ها با تاریخ و باستان‌شناسی هم‌آهنگ نگردیده و تطبیق داده نشده‌اند، کار جداسازی افسانه از تاریخ سخت‌تر می‌شود.

 
پی‌نوشت‌ها:
1ـ این جمله را از شعر « میرزا تورسان‌زاده» شاعر تاجیک برگرفته‌ام که سروده است:
کوه بلند پامیر، بام جهانِ تاجیک
چون دید شاعرش را، شادانه گفت تبریک
لیکن منت بگویم، در چشم جست و جویم
هم‌چون ستاره هستی؛ دوری و لیک نزدیک.
2ـ کوه مشتاق را به گونه‌ی « موشتاغ» نیز می‌نویسند.
3ـ بنگرید به مقاله‌ی «سفر به سنجان چین»، نوشته‌ی نادره بدیعی، ‌ماه‌نامه‌ی کلک، ش 26 ـ 25، ص 162.
4ـ شونغار یا شنغار، در فارسی قدیم به معنای عقاب یا شاهین است.
5ـ بنگرید به کتاب مقدمه‌ی فقه‌اللغه‌ی ایرانی، نوشته‌ی ارانسکی، ‌ترجمه‌ی کریم کشاورز، تهران، پیام، 1358، ص 324. ارانسکی نوشته است: «لهجه‌ی ساری‌کلی (سریقل) در ناحیه ساری‌کل که  در حدود چین (ایالت سین تسزیان) و مشرق پامیر... واقع است انتشار دارد... مردم ساری‌کلی‌زبان در آن‌جا ـ در ناحیه‌ی تاج‌گوران... زندگی می‌کنند». اما باید توجه داشت که هر چند زبان‌شناسان بیگانه به این لهجه ساریکلی یا سریقلی می‌گویند ولی تاجیکان، خود و زبان خود را سریقلی به معنای «سرقله‌ای» می‌نامند.

4

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه