شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی مباحث علمی‏ ناسونالیسم ایران - 3

ایران پژوهی

مباحث علمی‏ ناسونالیسم ایران - 3

برگرفته از كاربرد

دکتر هوشنگ طالع

اندیشه و دانش ملت گرایی
 
چون به ملت خود می‏اندیشیم (تا جایی که اندیشیدن برخاسته از نوعی احساس بستگی و عاطفی به ملت باشد)، برداشت‏ها کمابیش یکسان است. این امر، از آن جا سرچشمه می‏گیرد که ما خود را وابسته به ملت خود دانسته و برابر آن احساس مسئولیت و وظیفه می‏کنیم.
اما، هنگامی که درپی توجیه این ادراک طبیعی بر‏می‏آییم، دچار پراکندگی می‏گردیم. زیرا ما بسیاری از مفاهیم فکری خود را از نظام (هنداد / سامان)‏های فکری گوناگون، وام گرفته‏ایم. یا به گفته‎ی بهتر : به گونه‏ای آن مبانی، خود را بر فکر ما تحمیل کرده‏اند.
در حالی که این مبانی فکری‏، پایه‏های مناسبی برای توجیه مسایل مربوط به زندگی ملی نیستند. آن دسته از هندادهای فکری که در آن همه چیز بر پایه‎ی «سود و زیان فرد» مورد سنجش قرار می‏گیرد، نمی‏تواند پایه های لازم برای توجیه زندگی و ویژگی‏های حیات ملی را به دست دهد.
برای بهره‏مندی از یک سامان (نظام) توجیهی برای بیان احساس‏ها و عاطفه‏ها نسبت به سرزمین، هم‏میهنان و سرگذشت و سرنوشت آنان، باید قالب‏های موجود را در هم شکست و خود را از اسارت هندادهای توجیهی نامناسبی که بر ما تحمیل شده‏‏‏‏‏‏اند، وا رهانید.
این نوشتار کوتاه، کوششی است در راستای نگرش از افقی دیگر به ماجراهای جهان. دیدگاهی است فراتر از آن چه در پناه تبلیغات پی‏گیر و همه جانبه، قصد تحمیل آن را بر ما دارند. در پناه این دیدگاه، می‏توان مسایل را بهتر و ساده‏تر بررسی کرد. چنان که با دریافت‏های عاطفی ما نیز هم آهنگ بوده و رنج و دل‏هره‏ای پوچی و بی‏هودگی را به دنبال نداشته باشد.
این نوشتار، بنیاد مناسبی برای همه کسانی است که برپایه‏ی یک ویژگی طبیعی با ملت خود احساس پیوند می‏کنند و به گونه‏ای ژرف بدان می‏اندیشند.
در این جا، برخلاف بسیاری از نوشته‏ها، میهن پرستی چونان چشم‏اندازی زیبا و دل‏پذیر ترسیم نمی‏شود که می‏بایست از دور به آن نگریست و پس از مدتی از تماشای آن سیر شد و از کنار آن گذشت. بلکه در این جا، به درون مرزهای ناشناخته روان انسان‎های وابسته به ملت رسوخ شده و از منظری دیگر به ملت و میهن و ... نگاه می‏شود.
این نوشتار، در پی ستیز با هیچ اندیشه‏ای نیست. این نوشتار برای مخالفت یا اثبات، نگاشته نشده است. این نوشتار، نشان دهند‏ه‏ی جلوه‏ای از زندگی ملی است. بدون تردید، این زندگی فراگیر را می‏توان از دیدگاه‏های دیگر و یا به هزاران گونه، شناخت و توجیه کرد.
این نوشتار، نوعی از شناخت زندگی ملی است. زندگی ما، تنها در قالب این زندگی، قابل شناخت و بررسی است. پس از این راه، راه زندگی ملت ما، هر یک از ما و همه‎ی ما می‏باشد.
این نوشتار با بهره‏گیری از کتاب «ناسیونالیسم چون یک علم»، نوشته‏ی «آژیر» (معلم شهید) که چندین بار از سوی انتشارات آرمان‏خواه، تجدید چاپ شده، تهیه و تنظیم گردیده است. البته باید با فروتنی گفته شود که نوشتار حاضر، تنها چند جرعه‏ای است از جام بی‏کران اندیشه‏ی آژیر.
 
 
«ملت گرایی»: نهضت اصیل اجتماعی
 
برگوی، برابر چه ایستاده‏ای و به کجا می‏نگری؟
من، بر آن افق دور دستی می‏نگرم که در آن پیکری جان بخش و پرتوان، با هزاران پیوند پولادین، مرا به خود می‏کشاند.
آن جاست آرزوهای من، آن جاست آرمان من. آرزوها و آرمان من.چونان درخت تنومندی است که ریشه هایش در تن و جان من است و هم در تن و جان بسیاری که بدان پیوند دارم.

(آژیر: ناسیونالیسم چون یک علم)

با این که در زمان ما، درباره‏ی «ناسیونالیسم» (ملت گرایی)، بسیار گفته شده، اما هنوز مفهوم دقیق این واژه، در اذهان جای نگرفته است.
بسیاری، ملت گرایی (ناسیونالیسم) را واژه‏ای مترداف با علاقه داشتن به ملت و یا میهن‏پرستی تلقی می‏کنند. گاه نیز می‏پندارند که «ملت‏گرا بودن»، مانند «انسان بودن»، آن چنان بارز است که نیازی به بازگو کردن آن نیست.
از آن جا که هنگام اظهار نظر و بیان افکار، نیازی نیست که نخست بگوییم که «ما انسان هستیم»، کسانی هم که ملت گرا (ناسیونالیست) بودن را مترادف هم میهن بودن می‏دانند، اشاره به «ملت گرایی» را زاید، می‏پندارند. آنان گمان می‏کنند، هر ایرانی به حکم آن که ایرانی است، می‏بایست با «ملت گرایی» نیز آشنا باشد. به ویژه اگر به ملت و میهن خود علاقه هم داشته باشد.
اگر ملت‏گرا (ناسیونالیست) بودن را به مفهوم علاقه و دلبستگی به ملت و میهن بدانیم، این امر هیچ گونه تکلیف و الزامی ایجاد نمی‏کند. هر کس می‏تواند به دنبال کار و زندگی روزانه‌ی خود باشد و هر گونه که میل دارد اندیشه کند. هر بخش از افکار خود را از یک مکتب فکری، رعایت گرفته و در منش و رفتار هم، هیچ گونه الزامی، احساس نکند. آن گاه چون بر پایه‌ی عادت، به کوچه و خیابانِ شهر خود دلبسته است و یا از کوه و دره‌ی ییلاق مشخصی خوشش می‏آید، خود را «ملت گرا»، قلمداد کند.
گزینش «ملت گرایی» به عنوان ایدئولوژی (جهان بینی)، برای گروندگان، نوعی تکلیف و الزام با خود به همراه می‏آورد. ملت گرایی، به مفهوم اعتقاد به اندیشه‏ای است که همه‌ی این جهان بزرگ را، در قالب واژه‌ی کوچک «ناسیونالیسم»، خلاصه می‏کند.
هر نهضت اجتماعی، معتقد به دگرگونی است. این دگرگونی‏ها، می‏بایست در زمینه‏‏های امور گوناگون حیات و اجتماع، تحقق یابد.

پیروان هر نهضت اجتماعی، ایمان دارند که این تحولات، می‏باید به وقوع پیوندد، و وقوع هم پیدا خواهد کرد. آنان، به حکم آن که به سوی سرنوشت محتوم و معینی در حرکتند، برای خود وظایفی را قایلند و برابر آن، احساس مسئولیت می‏کنند.
آنان، برای آن که به دیگران بفهمانند که برابر وظایف ویژه‏ای احساس مسئولیت می‏کنند، نامی برای خود بر می‏گزینند.
«ملت گرایی»، عظیم ترین و اصیل ترین نهضت اجتماعی است که درازای تاریخ، پدید آمده است. ملت‏گرا بودن، یعنی احساس مسئولیت برابر انجام وظایفی که عمل کردن به آن‏ها، موجب بهروزی، پیروزی و سربلندی ملت خواهد شد.
هرگاه اعتقاد به ملت‏گرایی را، همسان با احساس مسئولیت برابر وظایف و رسالت‏های ملی بدانیم، در آن صورت لازم است، مفهوم ژرف و دقیق واژه‌ی «ملت گرایی» را در‏یابیم. از این رو، این نوشتار، در پی دریافت نوینی از «ناسیونالیسم»، است. این دریافت برای پیروان، تکالیف و بایدهایی، به همراه دارد و با شناسایی و آگاهی کامل نسبت به وظایف و رسالت‏های ملی، همراه می‏باشد.
لازم است، ملت‏گرایی را به عنوان یک علم در نظر آوریم. علمی که می‏باید مبانی و اصول آن را آموخت. علمی که باید توجیه کننده کردار ما، گفتار ما و از همه مهم‏تر، شیوه‌ی اندیشیدن ما باشد.
 
 
«ملت گرایی»: علم شناسایی قوانین و شرایط بقای ملت
 
   کودکی من به دیروز بود، کودکی از من به فردا نشسته بود.
   کودک دیروز، کاخ‏ها را به رویا می‏ساخت. و من امروز، با تیشه سرسختی، سنگ کوه‏ها را بر‏می‏کندم و کاخ رویاها را می‏ساختم. آن کودک که به فردا نشسته بود، بر خرده‏های سنگ و جنبش تیشه من می‏نگریست و کاخ رویاهایش را می‏ساخت.
   او را دیدم، که خود تیشه‏ای بر گرفته بود و برای کاخ رویاهایش، سنگ می‏شکافت.
 
(آژیر: ناسیونالیسم چون یک علم)
 
ملت گرایی، علم شناسایی قوانین و شرایط هستی و سربلندی ملت هاست. ملت، چونان هر موجود زنده، تنها در شرایط ویژه و در پناه نظم و قوانین ویژه، می‏تواند باقی بماند.
این شرایط برای هر ملت، نسبت به ملت دیگر، متفاوت است. از سوی دیگر، «سربلندی»، نیز مفهوم ثابتی نیست.
در آغاز چنین به نظر می‏رسد که هر کس می‏تواند مفهوم سربلندی را هرگونه که می‏خواهد، در نظر گرفته و آن را پایه‌ی عمل قرار دهد. اما، علم ناسیونالیسم می‏گوید:
 
افراد نمی‏توانند مفهوم سربلندی را بر پایه‌ی سلیقه و میل خود، تعیین کنند. «هستی» و «سربلندی» دو مفهوم جدایی ناپذیراند. تنها ویژگی «زمان»، آن دو را از یک‏دیگر جدا کرده است.
 
اگر گفته شود که علم ملت گرایی، علم شناسایی قوانین و شرایط بقای ملت است، مسأله ساده‏تر و قابل فهم‏تر می‏گردد. مجموعه‏ای که به نام ملت نامیده می‏شود و اکنون وجود دارد، در درازای معینی از زمان نیز وجود داشته است. اکنون باید بررسی کرد که کدامین عوامل، پایه‏های باقی ماندن این ملت را فراهم آورده‏اند. به گفته دیگر، اگر شناخت قوانین زندگی یک ملت، تنها تا امروز مطرح بود و آینده را در‏بر‏ نمی‏گرفت، یعنی ما تنها با گذشته سر و کار داشتیم، در آن صورت بررسی تاریخی و مقایسه‏ی تاریخی، شیوه‏ای کافی و درست می‏بود.

باید بدانیم،
ملتی که امروز هست، فردا نیز خواهد بود. اما نه با ویژگی‏هایی که امروز هست. بلکه بدون تردید دست‏خوش تحول و تغییر خواهد شد. برخی ملت‏ها در آینده، روبه زوال خواهند رفت و پاره‎ای، در بستر ترقی و پیش‏رفت گام خواهند گذارد.
موجودیت امروز ملت‏ها، از «مایه‏های زندگی» دیروز پدید آمده است. از این رو، به آسانی می‏توان علل وقایع امروز را در دیروز جستجو کرد. از سوی دیگر، موجودیت امروز ملت، خمیر مایه‌ی موجودیت فرداست. بدین سان، فردای ملت ما، در امروز نهفته است.

آن چه را که امروز در دست داریم، عبارت است از، «هستی و موجودیت». آن چه را که فردا به دست خواهیم آورد، عبارت است از «آرزو». از این رو، دیدگاه سیر تاریخ، فردا نیز چونان امروز است. فردا نیز جنبه‌ی هستی دارد.
با توجه به این اصل، می‏توان گفت که قوانین هستی ملت، از قوانین سرفرازی ملت، جدا نیست. قوانین هستی (که شناخت آن آسان تر است)، موجودیت ملت را تا به امروز مورد بررسی قرار می‏دهد. در حالی که قوانین سرفرازی ملت، ناظر به حوادث آینده است. از این رو، بسیاری چنین می‏پندارند که شناخت علمی پایه‏های سرفرازی ملی، از حیطه‌ی اختیار ما، بیرون است. در حالی که، چنین نیست.
 
گذشته، نه تنها امروز، بلکه فردا را نیز می‏سازد
 
موری بر تنه‌ی درختی لانه داشت. آوندی از آن درخت، چونان جویباری از کنار آن لانه می‏گذشت و همواره بر مور، زمزمه می‏کرد.
روزی آن مور به پی‌جویی برخاست و با سنگینی خود روی به پایین نهاد. همراه آوند برفت تا به ریشه‏های درخت رسید. همراه آن ریشه‏ها، ژرفای زمین را کاوید و با دانش بسیار به لانه بازگشت.
او، می‎دانست که آوند، آن همه آب و خوراک را چگونه از دل خاک بر‏می‏گیرد.
مور دانشمند، روزی شاهین تیزبینی را از دانش خود با خبر ساخت.
شاهین گفت: راست است، چنین می‏آورند. اما می‏دانی، به کجا می‏برند؟
و میدانی اگر برای آن «بردن» نبود، هرگز نمی‏آوردند؟
 
(آژیر: ناسیونالیسم چون یک علم)
 
دریافت ما از دانش، هنر و اندیشه های اجتماعی، از سامان(هنداد) فکری ما سرچشمه می‏گیرد. از آن جا که عصر کنونی تا به امروز، عصر سلطه و رجحان افکار فرد پرستی بوده است، ناخود آگاه در بسیاری از امور، روش استنباط توده‌ها با تفکر فرد پرستی هم‏آهنگی و هم‏خوانی دارد.
از جمله‏ی این موارد، دریافت توده‏ها از تاریخ است.
بیش‏تر مردم، درس تاریخ را شرح وقایع گذشته می‏‏دانند. با این برداشت، تاریخ به گونه‎ی درسی زاید و حدیثی بر مردگان جلوه‏گر می‏شود.
گاه نیز به طعنه می‏گویند: تاریخ مربوط به گذشته‏هاست، بهتر است از مسایل امروز، سخن بگوییم.
تاریخ، تنها شرح حوادث گذشته نیست بلکه تاریخ، علمی است برای توجیه هستی‏ها و روی‏دادهای امروز، در راستای شناخت سیمای مطلوب جهان فردا.
درست است که در بررسی‏های تاریخی، سر و کارمان با گذشته است اما این بدان منظور نیست که گذشته را تنها در قالب گذشته بشناسیم.
پی‏جویی درباره‌ی علل موجودیت‏های کنونی، گاه ما را به زمان‏های نزدیک و گاه به زمان‏های بسیار دور می‏کشاند. فرآیند همین بررسی‏هاست که استعدادهای یک ملت را برای حرکت بسوی آینده نشان داده و تأثیر هندادهای گوناگون فکری را بر پیکره ملت‏ها، آشکار می‏کند. سرانجام همین بررسی‏هاست که خمیر مایه‏هایی را که در آینده قابل به کارگیری خواهند بود، به ما می‏نمایاند. باید بدانیم که علم تاریخ و بررسی‏های تاریخی است که اراده‌ی ملت ها را در آینده‌ی آن‏ها، موثر می‏سازد. باید بدانیم که:
 
واقعیت های جهان فردا، در قالب استعدادهای جامعه امروز، وجود دارد.
 
در هر زمان، مردم، می‏توانند با توجه به استعدادهای موجود، به پرورش جنبه‌ی ویژه‏ای از آن پرداخته و جامعه را به سوی گزینه‏ای که استعداد آن را دارد، به حرکت آورند.
علم تاریخ به معنای نوین آن، علمی است که استعدادهای یک ملت را که واقعیت‏های جهان فردا خواهند بود، به ما می‏شناساند.
گفته شده که مردم می‏توانند از میان استعدادهای موجود جامعه، جنبه‌ی ویژه‏ای از آن را توان بخشند. این سخن بدان معنا نیست که اجتماع می‏تواند هر تحولی را که دلخواه اوست، از قوه به فعل در‏آورد. بلکه باید بدانیم که جامعه، تنها توان پیاده کردن برنامه‏هایی را دارد که موجبات آن در نهاد آن جامعه، وجود داشته باشد.
در این برداشت از مساله، جامعه چونان شخصیتی است که می‏تواند استعدادی را بر استعداد دیگری ترجیح داده و در این فرآیند، به آینده شکل ویژه‏ای ببخشد.
عامل گزینش نیز، خود از پدیده‏ها و نهادهای اجتماعی است. اما اثر آن معطوف به آینده است. به گفته دیگر، اثری که گذشته و حال به آینده می‏گذارند، موجب پدید آمدن نیرویی می‏گردد که کشش آن بر زمان حال، احساس می‏شود.
هنگامی که ساختمانی برپاست، می‏توان تاریخ ساخت آن را در قالب شرحی از حوادث گذشته، بررسی کرد. یعنی، می‏توان مشخص کرد که در چه زمانی پیِ ساختمان کنده شده، چه زمانی دیوارهای آن را ساخته‏اند و چه زمانی درهای آن را نصب کرده‏اند و ...
اما، ساختمانی که هنوز ساخته نشده است، با کشش خود برنامه‌ی کار را نشان می‏دهد. این همان چیزی است که در اصطلاح می‏گویند: ساختمان به این تعداد آجر، به این تعداد در و ... نیاز دارد.
 
گذشته‏ها، تنها امروز را نساخته‏اند، بلکه فردا را نیز خواهند ساخت. تاریخ به ما نشان می‏دهد که با چه استعدادی، امروز پدید آمده و با استعدادهای موجود، چگونه فردایی پدید خواهد آمد.
 
سرانجام تاریخ به ما می‏نمایاند که کدام یگ از حرکت‏هایی که امروز وجود دارد، ناشی از کشش جهان فرداست.
خواسته‏های یک ملت، عبارت است از کشش‏هایی که جهان فردای آن ملت بر مردم امروز، تحمیل می‏کند، تحمیلی دلپذیر که امروز با هزاران وسیله، موجبات آن را فراهم می‏سازیم.
 
گذشته، حال و آینده
 
کودک، میل به شیرینی دارد.
ساختمان، نیاز به آجر دارد
مردم، سرافرازی ملت خود را می‏خواهند
 
                                                                                (آژیر: ناسیونالیسم چون یک علم)
 
با دگرگون ساختن استنباط و دریافت از تاریخ، سیمای جهان نیز دگرگون می‏گردد.
شناخت راستین تاریخ، عبارت است از جستجوی موجودیت کنونی در گذشته و دریافت و تأثیر آن بر آینده. چنین برداشتی از مساله، تنها مربوط به «تاریخ انسان» نیست، بلکه می‏توان آن را همگانی کرد. با چنین برداشتی، می‏توان در پی مفردات بود و یا آن که در پی شناخت مفردات در قالب مجموعه‏ها و هندادها (سامان‎ها/ نظم‎ها).
بر پایه‌ی چنین نگرشی، تاریخ عبارت خواهد بود از شناخت «رویداد»ها در قالب «هنداد» (نظم)ها.  در حالی که تاریخ مردگان، تنها شناخت رویدادهاست.
در شناخت مفردات، بسیاری از کیفیت‏ها بی‏اهمیت جلوه می‏کنند. در این زمینه، گمان همگان بر آن است که می‏توان به سادگی از آن ها گذشت. اما چنین نیست.
هنگامی که می‏گوییم، کودک شیرینی می‏خواهد، این میل کودکانه را یک سلیقه نامعقول و گاه زیان بخش تلقی کرده و به سادگی در پی آن بر‏می‏آییم، تا تمایل معقول و پیشرفته‏ای، چونان خوردن قرص «ویتامین» را جانشین آن کنیم.
هرگاه همین میل کودکانه را، در جایگاه نظم (سامان) آن بشناسیم، این کیفیت، خود به رمزی ژرف تبدیل شده و به صد زبان از رازهای وجود انسانیِ کودک، سخن می‏‏گوید.
سرچشمه‌ی این میل کودکان، کجاست؟ چه ترشحاتی در بدن کودک، سبب پیدایش این میل، می‏شود؟ این ترشحات، چه وظایف دیگری را به عهده داشته و یا بر اثر چه جریان‏هایی پدید آمده‏اند؟
هرگاه سرچشمه‌ی میل کودک به شیرینی را، دست‏کم برای پاسخ به پرسش‏های بالا، پی‏جویی کنیم، به این واقعیت دست می‏یابیم که در مسیر رشدِ کودک، ضروریاتی هست که باید تأمین گردد.
در بدن کوچک کودک، صدها یا هزار‎ها وسیله وجود دارد که هر کدام وظیفه پدید آوردن، دگرگون کردن و یا تخریب صدها ماده را بر عهده دارند. این مجموعه‌ی از فعالیت‏ها، به صدها گونه انجام می‏گیرند و برای آن که کودک از میان میلیاردها ماده، تنها مواد ویژه‏ای را به عنوان خوراک برگزیند و از میان هزاران ماده‌ی غذایی، گزینش بهینه را انجام دهد، سامان پیچیده‌ی «میل» و «مزه شناسی» پابرجا گشته است.
کودک در حالت تندرستی نسبی، مناسب‏‏ترین و لازم‏ترین موادی را که مورد نیاز بدن او است، بر می‏گزیند. کودک با تمایل طبیعی خود، از عقل خلقت برخوردار است. عقل خلقت، از عقل ویتامین شناسی که برخاسته از دانش اندک بشری است، هزاران هزار بار نیرومندتر و تواناتر می‏باشد.
پس هرگاه، میل کودک به شیرینی، در برابر نظم وجود او شناخته شود، به رمزی بس پر معنا، بدل می‏گردد.
هنگامی که کودک میل به شیرینی می‏کند، همانند آن ساختمانی است که در اندیشه‌ی سازنده‌ی آن نقش بسته است و برای رسیدن، از عامل اندیشه به جهان واقعیت، ضروریات‏ خود را می‏طلبد.
در این راستا، باید آهن، آجر و دیگر نیازهای آن محاسبه شده و دستور فراهم آوردن آنان صادر گردد. در این زمینه، می گویند: ساختمان آجر می‏خواهد، ساختمان آهن می‏خواهد.
 
این خواستن، آینده است که در زمان حال، با ما سخن می‏گوید.
 
آرمان‏های ورجاوند یک ملت که بر جان تمامی افراد آن ملت شرر می‏زند، سلیقه‌ی شخصی نیست که بتوان آن‏ها را با آرزوها و آرمان‏های دیگری، عوض کرد. آرمان‏های یک ملت، در تار و پود اجتماع افراد آن ملت، وجود دارد. باید دانست که تنها علم ناسیونالیسم (ملت گرایی)، می‏تواند ما را در راه شناخت این آرمان‏ها، راهنمایی کند. این آرمان‏ها، یکی از صدها نهادی است که تار و پودِ هستی کنونی ما، با آن تنیده شده است.
 
این کارگاه عظیم با هزاران استعداد، در حال پدید آوردن، فرداست.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه