شنبه, 12ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها انجمن‌ها یکصد و پنجاه و نهمین (159) نشست انجمن فرهنگی مهرگان برگزار شد

انجمن‌ها

یکصد و پنجاه و نهمین (159) نشست انجمن فرهنگی مهرگان برگزار شد

انجمن فرهنگی مهرگان
نشست 159 ـ چهارشنبه هفتم مهرماه 1395
یکصدو پنجاه و نهمین نشست انجمن فرهنگی مهرگان در ساعت 18 روز چهارشنبه 7 مهرماه 1395 با هم‌خوانی سرود « ای  ایران ، ای مرز پرگهر » رسمیت یافت. سپس از سرود «  مهرگان » با صدای بانو یسنا از یاران انجمن ، رونمایی گردید .
نخستین سخن‌ران نشست یکصد و پنجاه و نهم ، آقای هژیر تهرانی بودند که در باره‌ی « نام ایران و هم‌خانمانان افغانستانی سخن رانی کردند .
سپس آقای حسین پاییزی شعری را که در باره‌ی جنایت‌های طالبان در سال  1376 سروده بودند ، برای نخستین بار در انجمن مهرگان برای حاضران خواندند .
سخن‌ران دوم نشست آقای علی‌رضا رنجبران بودند که به مناسبت روز هشتم مهرماه ( روز مولانا جلال‌الدین ) در باره‌ی زندگی جسمانی و معنوی مولانا ، سخن راندند
آن گاه  بانو هما ارژنگی ، سروده‌ای به نام « شب دیوانگی » پیش‌کش باشندگان نمودند .
سومین سخن‌ران نشست آقای علی‌محمد علی‌خانی بودند . ایشان در باره‌ی « ریشه ها و پی‌آمدهای شایعه » سخن گفتند .

سپس آقای نهجوی ، یک قطعه سرود ملی اجرا نمودند .

 در این بخش از برنامه ، استاد محمود قاضی‌زاهدی یکی دیگر از تابلوهای خود از مجموعه‌ی مردان و زنان نامدار ایران را رونمایی کردند .

چهارمین سخن‌ران نشست آقای مسعود صفاریان بودند با موضوع : « ملت و فرهنگ » .

در پایان آقای دکتر هوشنگ طالع ، پیرامون محورهای سخن‌رانی خود در 15 شهریورماه (روز بنیاد) و نیز هفته‌ی دفاع مقدس و نقش بسیار برجسته‌ی ارتش در پدآفند میهنی از ایران در برابر ارتشِ تا بنِ دندان مسلح عراق و حمایت‌های جهانی و منطقه‌ای ، با وجود زخم‌های بسیاری که از سوی افراط‌گران راست و چپ داخلی بر بدن داشت ، سخن گفتند .

این نشست در ساعت 20 و 30 دقیقه به پایان رفت .

اخـتر شبـگرد
 ( سروده‌ی حسین پاییزی)
خسته از جنگ
خسته از جنگ برافروخته از جهل و غرور
خسته از راه دراز ،
می‌نشیند ، سرِسنگ
**
کوله‌ بارش ، دو پتو
با کپک ‌بسته دو نان ، از شبِ پیش
کودک تب‌زده‌اش ، خفته به دوش
می‌نهد بر سرِ سنگ ،
آن چه برداشته از بارِ سفر
**
ناگه از حنجره‌ی خسته و خشک
ناله برخاست که وای ...
کودکم ، رفت ز دست !
ای ببین زن ! که نجنبد نفسش
دست و پا سرد و سر افتاده به پیش !
                                       ***
آهِ سردش شود از آتشِ دل
ابر خون‌رنگ پراکنده به کوه
می‌زند پرده‌ی شب
سایه بر گونه‌ی تب‌دار غروب
مرد افغانی ازاین در به دری ...
ناله می‌کرد به آواز « دَری »
                                     ***       
شاهدم باش تو ای گنبدِ آرامِ بلنـد
شاهدم باش تـو ای اخترِ شبگردِ خمـوش
شاهدم باش !
کودکم در دل خاک
دَر پَسِ سنگِ سیاه
بی گُنه خفته به گور 
                                     * * *
« طالبان » ، طاغی آزاده ستیز –
قوم خود محورِ حُرمت شکن از مسندِ دین
آتش جنگ و برادر کشی افروخته‌اند
فقط این اندکِ  خود بین بشناسند خـدا ؟
فقط این تافتـه را بافتـه باشنــد جـدا  ؟  
                                      ***
جهل و تزویر بهــم ساخته‌اند
بیرقِ کینه بـر افراختــه‌انــد
این به خود مُهرِ مقَدس زدگان
دین فــروشند  ، به دنیا همـگان
صد هزاران چــو من آواره‌ی دشت ـ
به چه رویی بَر بیگانه بَرد دست نیاز ؟
                                       ***
خسته از جنگ
خسته از جنگِ بر افروخته از جهل و غرور
خسته از راهِ دراز
می‌نشیند سر ِ سنگ

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه