یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها خبر چرا افراد باهوش چیزهای عجیب و غریب را باور می‌کنند؟

خبر

چرا افراد باهوش چیزهای عجیب و غریب را باور می‌کنند؟

ادوارد ارنست و سیمون سینگ
ترجمه: دکتر محمدرضا توکلی صابری

ما نتایج صدها مقاله علمی را گردآوری کرده‎ایم تا چهار نوع پزشکی جایگزین را بررسی کنیم: طب سوزنی، هومیوپاتی، کایروپراکتیک درمانی و طب گیاهی. در حالی که مدارکی غیر قطعی در مورد تأثیر طب سوزنی در بعضی انواع درد و تهوع وجود دارد اما در ارائه هرگونه فواید پزشکی در موارد دیگر ناتوان است و مفاهیم بنیادی  آن بی‌معنی است. در مورد هومیوپاتی مدارک به سوی صنعت کاذبی اشاره دارد که به بیماران چیزی جز یک وضعیت خیالی را ارائه نمی‎دهد. از طرف دیگر کاپروپراکتورها ممکن است از لحاظ درمان بعضی کمردردها با فیزیوتراپیست‎ها رقابت کنند، ولی بقیه ادعاهای آنها فرای اعتقاد است و ممکن است سبب ایجاد خطرهای مهمی شود. داروهای گیاهی بدون شک تا حدودی درمان‌های جالبی را ارائه می‎دهند، ولی تعداد آنها بسیار کمتر از داروهای گیاهی اثبات نشده، رد شده و حتی بسیار خطرناک موجود در بازار است.

صنعت چند میلیارد دلاری جهانی طب جایگزین در ارائه آن نوع مزایای بهداشتی که ادعای ارائه آن را دارد ناموفق بوده است. بنابراین میلیونها بیمار دارند پول خود را هدر داده، سلامتی‎شان را با روی آوردن به یک صنعت روغن مار به خطر می‎اندازند. تصور این که ده‌ها طب جایگزین غیر قابل اطمینان وجود دارد که حتی ادعاهای عجیب‎تر می‎کنند تا حتی پول بیشتری را از بیمارانشان اخذ کنند، بسیار حیرت‎آور است.

برای مثال مغناطیس‎درمانی در انتهای منفی‎تر این طیف قرار دارد. درمانگران در قرون متمادی ادعا کرده‎اند که مغناطیس‎ها نیروی شفابخش دارند. ظاهراً کلئوپاترا یک مغناطیس به خود بسته بود تا جوانیش را حفظ کند. پاراسلوس (Paracelus) پزشک سوئیسی در قرن شانزدهم اعلام داشته بود که «همه التهابات و بسیاری از بیماری‎های با مغناطیس شفا می‎یابند». و در کاتالوگ سال 1866 دکتر سی. جی. تچر (C.J. Thacher) لباسهای کامل با 700 مغناطیس وجود داشت که «حفاظت کامل و جامع همه اندام‌های بدن» را فراهم می‎آورد. امروزه بازار سالیانه جهانی برای مغناطیس‎ درمانی بیش از یک میلیارد دلار است که شامل دستنبد مغناطیسی، کف کفش مغناطیسی، گردنبند مغناطیسی و حتی بالش مغناطیسی می‎شود. تولیدکنندگان آنها ادعا می‎کنند که مغناطیسی که در نزدیکی بدن گذارده می‎شود، می‎تواند بیماریای مختلفی را درمان کند، مانند کمک به التیام استخوانها، بهبود جریان خون و تسکین درد. متأسفانه پژوهش‎های جدی که بر روی مغناطیس درمانی شده است این ادعاها را تأیید نمی‎کند. اگر که فقط موضوع دور ریختن 20 دلار توسط مبتلایان به آرتریت‎ برای یک دستبند مغناطیسی بی‎فایده بود، مغناطیس درمانی مسئله زیاد جدی نبود ولی مسئله به دهها جایگاه اینترنتی مربوط می‎شود که فرآورده‎هایی تا قیمت 5000 دلار را عرضه می‎کنند، از جمله تشکی که ظاهراً سرطان را درمان می‎کند.

یک جستجوی سریع در اینترنت درمانگران با بلور (crystal healer)  رفلکسولوژیست‎ها، پاک‎کننده‎های هاله و انواع و اقسام مدعیان عجیبی را آشکار می‎کند که ادعاهای بزرگی می‎کنند، بدون آن که مدرک علمی در پشتیبانی آن ارائه دهند. برای مثال هنگامی که در گوگل جستجو کردیم، اولین آدرس ما را به درمانگاهی راهنمایی کرد که تاکیون درمانی (tachyon therapy) ارائه می‎داد که ظاهراً می‎تواند استخوان‎های شکسته و رباط‎های پاره شده را درمان کند. تاکیون‎ها ذراتی هستند که سریعتر از سرعت نور حرکت می‎کنند و نیم قرن پیش از این توسط فیزیکدانها فرض شدند. با توجه به این که هنوز هیچ کسی وجود آنها را اثبات نکرده است، تعجب آور است که کسی توانسته است از آنها برای مقاصد پزشکی استفاده کند! علاوه بر آن، این کلینیک یک درمان هیجان‎آور عجیب‎تر ارائه می‎دهد: «جراحی چند بعدی DNA یک شیوه کانالی است برای پاک کردن الگوهای ناکارآمد در سطح DNA و جایگزینی آنها با کیفیات الهی».

بسیاری از جایگاه‎های اینترنتی حاوی واژه‎ای فنی مانند انرژی، امواج و رزونانس هستند. به طور مطمئن این واژه‎ها به هنگامی که در جای خود به کار می‎روند اهمیت علمی دارند، ولی هنگامی که در متن طب جایگزین به کار می روند، بی‎معنی هستند. برای مثال تماس درمانی (therapeautic touch) یک نوع طب جایگزین است که ظاهراً با دستکاری «حوزه‎های انرژی» بیمار جهت درمان طیفی از بیماری‌ها، از جمله تسکین درد، شفای زخم‎ها و سرطان عمل می‎کند. شاغلین به این کار معمولاً بیمار را لمس نمی‎کنند و به این جهت است که این درمان را «تماس درمانی بدون تماس» یا «شفابخشی با فاصله» هم می‎گویند. تماس درمانی بسیار شبیه ریکی درمانی (reiki therapy) است تا جایی که حوزه‎های انرژی ظاهراً دستکاری می‎شوند، اغلب بدون نیاز به لمس بیمار. اگرچه درمانگران تا 200 دلار برای یک جلسه تماس درمانی یا ریکی حساب می‎کنند، قابل توجه است هیچکس تاکنون به طور کامل مشخص نکرده است که منظور از حوزه‎های انرژی انسانی چیست، نشان نداده است که واقعاً آیا وجود دارند، یا ثابت کرده است که می‎توان آنها را برای بهبود سلامتی دستکاری کرد.

در واقع مدارک فراوانی در این مورد وجود دارد که حوزه‎های انرژی انسان فقط یک افسانه‎اند. در سال 1996 دانشورزان در کولورادو تصمیم گرفتند که تماس درمانی را با آزمایش توانایی 21 درمانگر آزمایش کنند. امیلی روزا (Emily Rosa) از هر یک از درمانگران خواست تا هر دو دست خود را از سوراخی در یک پرده عبور دهند. سپس با شیر و خط آوردن یک سکه تعیین می‎کرد که دستش را نزدیک دست راست یا چپ درمانگر بگذارد. سپس درمانگر می‎بایست حوزه انرژی امیلی روزا را حس کرده و بگوید که او دستش را کجا گذارده است. 21 درمانگر در کل 280 بار آزمایش کرده و از پیش مطمئن بودند که پیوسته می‎توانند محل دست این دانشورز را تعیین کنند. احتمال و شانس 50 درصد موفقیت را پیش‎بینی می‎کند، اما در واقع درمانگران تماس درمانی 44 درصد مواقع درست حدس زدند. این آزمایش نشان داد که حوزه انرژی احتمالاً بیشتر از یک خیال در ذهن درمانگران نیست.

در این مرحله، جالب توجه است بدانیم هنگامی که امیلی این آزمایش را انجام داد فقط نه سال داشت. این آزمایش در اصل پروژه علمی مدرسه‎اش بود ولی در سال بعد او نتیجه پژوهش‎هایش را به کمک مادرش که یک پرستار بود، نوشت و در مجله معتبر جورنال آو امریکن مدیکال اسوسیشن (Journal of American Medical Association) منتشر ساخت. امیلی جوان‎ترین فردی بود (تا آنجا که می‎دانیم) که یک مقاله پژوهشی در نشریه‎ای منتشر ساخت که توسط محققین پزشکی مرور می‎شود. تعجبی ندارد که مقاله با عنوان «نگاهی نزدیک بر تماس درمانی» بر روی بعضی منتقدین تأثیری نداشت. دولورس کرایگر (Dolores Krieger) که اصول تماس درمانی را فرموله کرده است این پژوهش را «از نظر طراحی و متدولوژی» ضعیف خواند. در واقع روش آزمایش بسیار ساده و روشن و رد کردن نتیجه گیریش سخت بود. علاوه بر آن تاکنون هیچ کس برای یافته‎های او آزمایشی نکرده است.

بر طبق پژوهش امیلی و دیگران، تماس درمانی، ریکی و بسیاری از درمان‎های مشابه بر پایه چیزی جز آرزوهای محال نیستند. هر فایده‎ای هم که دارند به طور کلی مربوط به اثر دارونما است. با این حال این گونه درمانها بخشی از یک صنعت عظیم و جهانی است. بر طبق مقاله امیلی 100000 تماس‎درمانگر در سراسر جهان وجود دارند که ظاهراً میلیون‎ها بیمار را درمان می‎کنند و همه ساله در حدود چند صد میلیون دلار به دست می‎آورند. بیماران معمولی این به اصطلاح انرژی درمانگران و سایر درمانهای جایگزین بی‎اثر نه احمق هستند و نه ساده. این موضوع پرسش جالبی را پیش می‎آورد. چرا یک کودک 9 ساله قادر بود تماس درمانی را آزمایش کرده و آن را رد کند، در حالی که افراد بزرگسال و بالغ کاملاً با این درمانگران تحمیق می‎شوند؟

این بخش مختص بررسی دلایل مربوط به این است که چرا افراد باهوش به طب جایگزین اعتقاد دارند، در حالی که ما نشان داده‎ایم که بیشتر آنها بی‎اثرند. این دلایل باید قاطع باشد تا میلیونها نفر را قانع کنند تا در کوششی نادرست برای حفظ گرانبهاترین سرمایه خود، یعنی سلامتی‎شان، از میلیاردها دلار خود جدا شوند.

دلایل اصلی این که چرا افراد خواهان طب جایگزین هستند اغلب به سه اصلی مربوط می‎شود که پایه بسیاری از این درمان‎ها است. گفته می‎شود که آنها بر پایه رویکردی طبیعی، سنتی و کل‎نگر نسبت به مراقبت‎های بهداشتی است. طرفداران طب جایگزین پیوسته این اصول را به عنوان زمینه‎ای قوی برای گزینش پزشکی جایگزین ذکر می‎کنند، اما در واقع به آسانی می‎توان نشان داد که آنها چیزی جز ترفندهای بازاریابی زیرکانه و گمراه کننده نیستند. این سه اصل پزشکی جایگزین واقعاً مغلطه‎ایی بیش نیستند.

1- مغلطه «طبیعی» بودن
فقط به خاطر این که چیزی طبیعی است، به این معنی نیست که چیز خوبی است و فقط به این علت که چیزی غیرطبیعی است به این معنی نیست که بد است. آرسنیک سم کبرا، پرتو هسته‎ای، زمین‎لرزه و ویروس ابولا (ebola) را همگی می‎توان در طبیعت یافت، در حالی که واکسن‎ها، عینک و پای مصنوعی همگی ساخت انسان هستند یا آن چنان که مدیکال مونیتور (Medical Monitor)  گفته است : «طبیعت هیچ جانبداری نمی‎کند و به روشنی و با سرسختی در گسترش همه‎گیری‎ها (epidemics) در حال کار است، هم چنان که در زایمان یک نوزاد سالم».

2- مغلطه «سنتی» بودن
این تصور که هر چیز سنتی کیفیت خوبی دارد به بسیاری از درمانگران پزشکی جایگزین کمک می‎کند، زیرا به این معنی است که اثر دارونما با یک مقدار احساس سنت پرستی تقویت شده است. در هر حال اشتباه است اگر فرض کنیم که درمان‎های سنتی ذاتاً خوب هستند. فصد کردن برای چندین قرن یک روش سنتی بود و در طی این مدت به افراد بیشتری آسیب رساند تا این که آنها را درمان کند. وظیفه ما در قرن بیست و یکم این است که آنچه را که نیاکانمان برای ما به میراث گذاشته‌اند، بیازمائیم. به این ترتیب ما می‎توانیم سنت‎های خوب را ادامه دهیم، سنت‎های بالقوه خوب را برگرفته و سنت‎های دیوانه‎وار، بد و یا خطرناک را رها کنیم.

3- مطالعه «کل‎نگر» بودن
درمان‎های جایگزین اصطلاح کل‎نگر را به کار می‎گیرند تا به طور ضمنی بگویند که رویکرد آنها برتر از پزشکی مرسوم است ولی این دیدگاه «کل‎نگرتر از تو» بی‎مورد است. کل‎نگری صرفاً به این معنی است که در پزشکی رویکردی نسبت به کل شخص داشته باشیم، و پزشکان معمولی نیز بیمار را به شیوه‎ای کل‎نگرانه درمان می‎کنند. پزشکان شیوه زندگی بیمار، رژیم غذایی، سابقه خانوادگی، زمینه پزشکی، اطلاعات ژنتیکی و نتایج بسیاری از آزمایش‎ها را در نظر می‎گیرند. در حالی که پزشکی مرسوم رویکردی کل‎نگرتر از پزشکی جایگزین در پیش می‎گیرد.
صنعت پزشکی جایگزین علاوه بر این که اصول کاذب، و با این حال به ظاهر جالب، خود را تبلیغ می‎کند، سعی دارد تا بیماران را نیز به خدمت گیرد تا به دانشورزان (scientist) حمله کنند. درمانگران طب جایگزین البته آگاهند که دانشورزان عموماً از درمانهای جایگزین انتقاد می‎کنند، بنابراین آنها سعی دارند تا انتقاد علمی را کم اهمیت جلوه داده و اعتبار خود دانشورزی را مورد پرسش قرار دهند. حمله به دانشورزی در سه حوزه انجام می‎شود، ولی باز هم می‎توانیم ببینیم که درمانگران پزشکی جایگزین تبلیغات خود را بر پایه مغلطه قرار می‎دهند.

1- مغلطه «دانشورزی نمی‎تواند پزشکی جایگزین را بیازماید»
دانشورزی (science) در آزمودن پزشکی جایگزین بسیار توانا است. در واقع دقیقاً به همین علت است که دانشورزان در مورد ادعاهای متنوع و متعدد پزشکی جایگزین شکاک هستند. همه این درمانهای جایگزین لاف می‎زنند که تأثیر فیزیولوژیکی واقعی و مهمی دارند که از تسکین درد تا درمان سرطان متفاوت است و علوم پزشکی روشهایی را برای اندازه‎گیری همه این نتایج پزشکی تهیه دیده است. اگر دانشورزی نمی‎تواند منافع مورد ادعای پزشکی جانشین را تشخیص دهد، دلیلش این است که یا این منافع وجود ندارد و یا آن قدر جزیی هستند که به آن‎ها اهمیت نمی‎دهند.

2- مغلطه «دانشورزی پزشکی جایگزین را نمی‎فهمد» 
این موضوع واقعیت دارد، ولی به آن ربطی ندارد. نفمیدن طرز اثر یک روش درمانی هیچگاه مانعی برای پذیرفتن مؤثربودن این روش نبوده است. در واقع تاریخ پزشکی پر است از روش‎های درمانی راهگشایی بوده است که آشکارا مؤثر بوده‎اند و با این حال در ابتدا فهمیده نشده بودند. برای مثال هنگامی که جیمزلیند در قرن هجدهم کشف کرد که لیمو می‎تواند از بیماری اسکوربوت پیشگیری کند، او نمی‎دانست که واقعاً شیوه اثر لیمو چگونه است. با این حال روش درمانی او در سراسر جهان شیوع یافت. فقط در حدود سال 1930 بود که دانشورزان ویتامین C را جدا کردند و فهمیدند که چرا لیمو از اسکوربوت جلوگیری می‎کند. اگر همین فردا ثابت شد که یک روش درمانی پزشکی جایگزین مؤثر است، در آن وقت دانشورزان آن را می‎پذیرند و بی‎درنگ سعی می‎کنند که هم آن را به کار گیرند و هم مکانیسم بنیادین آن را درک کنند.

3- مغلطه «دانشورزی نسبت به ایده‎های پزشکی جایگزین تعصب دارد»
این مغلطه حتی از دو مغلطه اولیه عجیب‎تر است. افرادی که ایده‎های متفاوتی دارند تک‎رو هستند و تمامی دانشورزی معاصر توسط افراد تک‎رو بنا شده است، از گالیله تا آخرین گروه برندگان جوایز نوبل در واقع می‎توان گفت که همه دانشورزان بزرگ از لحاظی تک‎رو هستند. متأسفانه عکس آن واقعیت ندارد. یعنی همه افراد تک‎رو لزوماً دانشورز نیستند. چالش برای یک فرد تک‎رو پس از پیدا کردن یک نظر به این است که برای بقیه جهانیان ثابت کند که نظریه‎اش درست است، متأسفانه در این جا است که اکثریت پیشگامان پزشکی جایگزین درمی‎مانند

ارزش آن را دارد که آخرین مغلطه را بیشتر بررسی کنیم زیرا دانشورزی را اغلب مانند یک جامعه بسته به تصویر می کشند، در حالی که جامعه دانشورزانه (scientific) تمام تک‎روهایی را که برای ادعاهایشان مدرک ارائه می‎دهند با محبت در آغوش می‎کشد. برای مثال در سالهای 1980 بَری مارشال (Barry Marshall) و رابین وارن (Robin Warren) پژوهشگران استرالیایی اظهار داشتند که بیشتر زخم‎های گوارشی در اثر باکتری‎ها ایجاد می‎شوند. دیدگاه‎ جاری این بود که اسید اضافی، رژیم غذایی نادرست و استرس زیاد عوامل مهم در ایجاد زخم‎های گوارشی هستند و به همین علت بود که هیچ کس این نظریه انقلابی مارشال و وارن را جدی نگرفت. با این حال در یک آزمایش مشهور و شهامت‎آمیز مارشال به طور موفقیت آمیزی این باکتری خطرناک را شناسایی کرده، رشد داد و سپس آن را خورد و دچار زخم معده شد و به این ترتیب اثبات کرد که زخم‎ای گوارشی منشأ باکتریایی دارند. مسلم است که دانشورزان پزشکی دیگر اکنون این نظریه جدید را باور دارند و جایزه نوبل سال 2005 را به مارشال و وارن اعطاء کردند. حتی مهم‎تر از آن، مجموعه‎ای از دارودرمانی برای از بین بردن این باکتری و درمان مبتلایان به زخم‎های گوارشی تهیه شده است. این دارودرمانی مؤثرتر و ارزانتر و سریعتر از روشهای درمانی پیشین است. بنابراین میلیونها نفر در سراسر جهان از همین نظریه که زمانی تک‎روانه بود، بهره برده‎اند.

مهم نیست که این تک‎روان چه کسانی هستند یا چگونه، چه وقت و در کجا به کشف خود رسیده‎اند، حتی اکتشافات تصادفی اگر تأیید شوند به سرعت به رسمیت شناخته می‎شوند. ویاگرا (Viagra) که یکی از موفق ترین اکتشافات دارویی در سالهای اخیر است، ابتدا برای درمان دردهای قلبی تهیه شده بود ولی یک بررسی نمونه نشان داد که در درمان این ناراحتی کار اثری ندارد. با این حال هنگامی که پژوهشگران تصمیم گرفتند که این بررسی را متوقف کنند و قرص‎های مصرف نشده را جمع‎آوری کنند، از امتناع داوطلبان شرکت کننده در آزمایش‎ها در پس دادن قرص‎ها متحیر شدند. مصاحبه‎های بعدی نشان داد که ویاگرا یک عارضه جانبی غیرمنتظره و مطلوب دارد. آزمایش‎های بیشتر و آزمون‎های ایمنی منجر به عرضه گستره کنونی آن برای درمان ناتوانی جنسی شد. هیچ داروی هومیوپاتیک، گیاهی یا طب سوزنی قادر نبوده است که چنین اثر چشمگیری را بر روی درمان ضعف جنسی بگذارد.

عجیب است که پزشکی جایگزین که از یک طرف اغلب در انتقاد از علم سریع است، اما از طرف دیگر به همان اندازه مشتاق است تا هر جا که به نفعش است از دانشورزی به سود خود استفاده کند. علاوه بر آن درمانگران پزشکی جایگزین بر استدلال‎های نادرست و مفاهیم اشتباه تکیه می‎کنند تا برای خود تبلیغ کنند. این مغلطه‎ها در سه گروه عمده قرار می‎گیرند:

1- مغلطه «توضیح دانشورزانه»
بعضی از درمانگران پزشکی جایگزین توضیحات دانشورزانه (scientific explanation) را به کار می‎گیرند تا به روش‎های درمانی خود اعتبار بخشند، ولی چون یک توضیح قانع کننده به نظر می‎رسد به این معنی نیست که واقعیت دارد. برای مثال، درمانگران با مغناطیسم گاهی استدلال می‎کنند که آهن‎ربا بر روی آهن خون اثر کرده و تعادل الکترومغناطیسی را برقرار می‎سازد ولی این مطلب هیچ معنی دانشورزانه ندارد. هموگلوبین خون ما البته آهن دارد ولی به شکلی نیست که مغناطیسم بر آن اثر کند. گاهی اوقات توضیحات پزشکی جایگزین حاوی اصطلاحات شبه دانشورزانه است مانند درمانگاه شفابخشی مستقر در لندن که اصطلاحاتی مانند «مدار الکترومغناطیسی مشتری» و «بخش بخش کردن (defragmentation) بدن» را به کار می‎برد، ما نویسندگان این مقاله که دکترای پزشکی و پی اچ دی در فیزیک ذرات و رئولوژی خون داریم با این اصطلاحات حیرت زده می شویم.

2- مغلطه «ابزارهای دانشورزانه»
چون بعضی از درمانگران پزشکی جایگزین ابزارهایی را به کار می‎برند که توجه‎برانگیز است، به این معنی نیست که این وسایل واقعاً اثر گذار هستند. برای مثال آکوادتوکس (Aquqa Detox) یک حمام الکتریکی برای پاها است که ادعا دارد که برای مثال سموم را از بدن بیرون می‎کشد. در طی استفاده از این دستگاه آب آن قهوه‎ای رنگ می‎شود که به نظر می‎آید دلیل آن است که بدن پاک شده است. یک درمانگاه پزشکی جایگزین در انگلستان ادعا می‎کند که این روش درمانی به افرادی از همه سنین، از نوزادان (با دستگاهی که به اندازه پای آنها است) تا سالخوردگان کمک کرده و ناراحتی‎هایی مانند اختلالات گوارشی، بیماری‎های پوستی، خستگی مزمن و میگرن را بهبود می بخشد که اینها تعداد کمی از این بیماریها است... همچنین توسط بیماران سرطانی استفاده شده است تا رادیواکتیویته را پس از شیمی‎درمانی از بدنشان بیرون بکشد». متأسفانه آب درون آکوادتوکس فقط به علت یک واکنش الکتروشیمیایی که آهن اتصالهای اطراف این دستگاه را می‎خورد و زنگ می‎زند، قهوه‎ای می‎شود. به عبارت دیگر آب با سموم بدن اشباع نمی‎شود بلکه آلوده به زنگ آهن است. روزنامه‎نگار علمی بن گلداکر (Ben Goldacre) این آب را پیش از استفاده از آکوادتوکس و پس از آن آزمایش کرد. مقدار آهن در آب به طور قطعی پنجاه بار افزایش یافته بود، ولی هیچ علایمی از مهم‎ترین سموم نبود. در یک آزمایش دیگر گلداکر فقط یک عروسک را در دستگاه گذاشت و باز هم آب قهوه‎ای رنگ شد، که فقط این دیدگاه را تأیید می‎کند که تغییر رنگ فقط به علت عملکرد خود دستگاه بوده است.

3- مغلطه «آزمایش های بالینی دانشورزانه»
ما بر نقش حیاتی آزمایشهای بالینی در تعیین حقیقت یک روش درمانی تأکید کرده‎ایم اما محض این که یک درمانگر پزشکی جایگزین، آزمایشی را در حمایت از یک درمان معین نقل می‎کند، دلیل اثربخش بودن آن نمی‎شود. مشکل در این است که یک آزمایش تکی برای مؤثربودن یک درمان معین کافی نیست، زیرا آن آزمایش معین ممکن است خطا یا تصادفی بوده و یا حتی تقلبی باشد. به همین علت است که نتیجه‎گیری‎ها خود را در این کتاب بر پژوهشهای انفرادی نگذاشته‎ایم، بلکه بر توافق تمام مبنی بر کلیت مدارک قابل اطمینان گذاشته‎ایم. به ویژه ما بر متاآنالیز و مرور سامانمند (systematic review) تأکید داشته‎ایم که در آن گروهی از دانشورزان وظیفه بررسی همه پژوهش‎ها را به عهده گرفته‎اند تا به یک نتیجه فراگیر برسند.

اهمیت مغلطه سوم را می‎توان با نگاهی به پژوهشهای مربوط به اثر نیایش بر وضع بیمار نشان داد. دانشورزان قبول کرده‎اند که بیمارانی که می‎دانند بستگانشان برایشان دعا می‎کنند ممکن است شانس کمی بهتری برای بهبودی داشته باشند. این موضوع را می‎توان با اثرهای مسلم روانی توضیح داد مانند احتمال این که دعا به بیمار احساس محبت، امید و حمایت را در هنگام بحران می‎دهد. بنابراین برای بیمارانی که از دعای خانواده آگاه هستند و از آن بهره برده‎اند، نیازی نیست تا به یک توضیح فراطبیعی (paranormal) متوسل شد. در هر حال دانشورزان این پرسش را داشته‎اند که در مورد بیمارانی که برایشان دعا شده است، اما از این دخالت معنوی بی‎اطلاعند، چه پیش می‎آید. هرگونه فایده حاصل را نمی‎توان به عوامل روانی نسبت داد زیرا بیمار از این دعاها بی‎اطلاع است. بنابراین اگر این بیماران از این دعاهای مخفیانه فایده‎ای ببرند، پس نشان می‎دهد که یک نوع دخالت ماوراء طبیعی در کار است.

یکی از مشهورترین مطالعات در مورد نیروی دعا کردن در سال 2001 میلادی توسط سه پژوهشگر منتشر شده است، از جمله دانشورزی که در دانشگاه معتبر کلمبیا در نیویورک کار می کند. پژوهش های آنها در مورد فایده دعا در درمان بیماران تحت درمان ناباروری بود. این آزمایش شامل 199 زن در کره جنوبی بود که 100 نفر آنها لقاح مصنوعی (in vitro fertilization) دریافت کردند و تصاویر آنها به گروه های دعا کننده در کانادا و استرالیا فرستاده شد و 99 نفر دیگر فقط لقاح مصنوعی را دریافت کردند. نکته مهم این بود که این زنان نمی دانستند که آیا در گروهی هستند که برایشان دعا می شود یا نه. با این حال میزان بارداری زنانی که برایشان دعا شده بود، دو برابر گروه دیگر (گروه کنترل) بود، که نتایج بسیار قابل ملاحظه ای است.

این پژوهش در نشریه مستند جورنال آو ری پروداکتیو مدیسین (Journal of Reproductive Medicine) انتشار یافت و سپس در سراسر جهان با عنوان هایی گزارش شد که اعلام می کرد دانشورزان اثبات کرده اند که دعا کردن به بیماران کمک می‌کند. در همین حال پژوهشگران دیگر اعتقاد داشتند که بسیار زود است که به چنین نتیجه‌گیری‌هایی برسیم. اگرچه به طور مطمئن این پژوهش جالبی بود، اما این یک آزمایش منفرد بود و جامعه دانشورزی از پذیرفتن نتایج یک پژوهش، به ویژه آن که نتیجه آن خارق‎العاده بود، امتناع می‎کرد. تنها راه جدی گرفتن نتایج این پژوهش این بود که آزمایش‎های بالینی بعدی نیز به همان نتیجه‎گیری برسند. از طرفی اگر آزمایشهای بالینی هیچ اثری را نشان نمی‎دادند، پس درست می‎بود اگر فرض کنیم که بررسی اولیه از جهاتی دارای خطا بود و به طور منطقی می‎توان آن را نادیده گرفت.
در واقع بررسی مشابهی درباره دعا در سال 2001 در حال انجام بود. این پژوهش شامل 799 بیمار در یک واحد مراقبت‎های عروق تاجی (coronary) در آمریکا بود. برای نیمی از بیماران بدون این که اطلاع داشته باشند به مدت شش هفته از گروه‎های دعا کننده «دعاهای شفاعتی» می‎شد و برای نیمه دیگر هیچ دعایی نمی‎شد. تعداد مرگ و میر حملات قلبی و سایر عوارض جدی در هر دو گروه شبیه هم بود که نشان می‎داد دعا کردن تأثیری نداشت.

در یک بررسی دیگر که در سال 2005 انجام گرفت برای 329 بیمار که تحت آنزیوگرافی یا سایر جراحی‎های قلبی قرار گرفتند هیچ دعایی نشد در حالی که برای 317 بیمار توسط مسیحیان، مسلمانان، کلیمیان و بودایی‎ها دعا شد. متأسفانه این دعاها هیچ تأثیر قابل اندازه‎گیری بر روی ناراحتی‎های قلبی عروقی جدی، پذیرش مجدد در بیمارستان و یا مرگ نداشت. و در سال 2006 نتیجه یک مطالعه ده ساله که 5/2 میلیون دلار هزینه داشت انتشار یافت که در آن پژوهشگران اثر دعا را بر روی 1000 جراحی کنار گذر قلبی (cardiac bypass surgery) در بیماران در شش مرکز پزشکی آمریکا از جمله کلینیک مایو (Mayo Clinic) و هاروارد مطالعه کرده بودند. گروه های مسیحی برای نیمی از بیماران دعا کرده بودند، در حالی که برای نیمه دیگر دعا نشده بود. باز هم میانگین نتیجه برای هر دو گروه یکی بود که نشان می داد دعا کردن بی تأثیر بود.

امروزه وزنه مدارک به وضوع برعلیه امکان شفای ماوراأطبیعی از طریق دعا است. یعنی مطالعه اولیه بر روی نیروی دعا، که نتایج مثبت حیرت آوری داشت، روش انجام آن به احتمال حاوی خطاهای جدی بود. در واقع به چندین دلیل می توان به این آزمایش معین مشکوک بود.
نخست، پس از این که این پژوهش منتشر شد، معلوم شد که این مطالعه بدون کسب رضایت انجام گرفته است. به طور مشخص زنانی که در این مطالعه شرکت داشتند، نمی دانستند که عکس هایشان برای گروه های دعا کننده فرستاده شده است. با در نظر داشتن این که ناباروری یک موضوع حساس و شخصی است، این کار مغایر روش پژوهش است. دکتر بروس فلام (Bruce Flamm) که در مورد این بررسی تحقیق کرده است می گوید:
علاوه بر آن، به علت این که این مطالعه در کره انجام گرفته است که اکثریت جمعیت آن بودایی، شامانیست یا غیرمذهبی هستند، بسیاری از بیماران شرکت کننده در مطالعه ممکن است به دعاگویان مسیحی اعتراض داشته و این دعاها را نخواسته، آن را کفرآمیز یا با اعتقادات خود متضاد بیابند. ولی از آنجایی که این بررسی بدون اطلاع یا اجازه آنها انجام شده بود، افراد مورد مطالعه هیچ راهی برای به صدا رساندن اعتراضات خود یا بیرون آمدن از این بررسی را نداشتند. این فقدان رضایت به خودی خود نتایج آزمایش را بی‎اعتبار نمی‎کرد، ولی باعث شد که یکی از سه پژوهشگر موضوع نگران کننده دیگری را آشکار کند. دکتر روجریو لوبو (Rogerio Lobo) که به علت موقعیت خود به عنوان رئیس دپارتمان در دانشگاه کلمبیا به این پژوهش اعتبار داده بود اعتراف کرد که در انجام پژوهش شرکت نداشته است، بلکه فقط به ویرایش و انتشار مقاله کمک کرده است. دکتر لوبو اکنون نامش را از مقاله برداشته است که دال بر این است که اعتقاد ندارد پژوهش معتبری است و ترجیح می‎دهد که دیگر به آن ارتباط داده نشود.[1]

دانیل ویرث (Daniel wirth) که دومین نویسنده بود، هنوز هم معتقد است که پژوهش معتبری است ولی شخصیت او زیر سؤال رفته است زیرا در سال 2004 او به تقلب و سوءاستفاده از نامهای مختلف برای ارتکاب به جرم اعتراف کرده است. او به پنج سال زندان محکوم شد. سومین نویسنده مقاله دعا ـ ناباروری که دکتر کوانگ چانگ است این موقعیت یگانه را دارد که هم نسبت به این پژوهش وفادار است و هم این که یک مجرم محکوم شده نیست.

این خطر به وضوح وجود دارد که ممکن است بیماران از این پژوهش معین درباره دعا آگاه باشند، بدون آن که چیزی در مورد زمینه تردیدآمیز بودن آن یا وجود سایر مطالعات متضاد با نتیجه‎گیری آن بدانند. این موضوع نیز به نوبه خود ممکن است در بیماران اعتماد بی‎موردی را در مورد قدرت دعا ایجاد کرده و به این ترتیب آنها را وسوسه کند که به درمانگران روحانی (spiritual healer) اعتماد کرده و به آنها پول بدهند.

این تاریخچه مختصر پژوهش درباره دعا- ناباروری یک نکته کلی را درباره پزشکی جایگزین نمایش می‎دهد. پیش از این که بیماران بخواهند در مورد صرف وقت، پول و امید در زمینه درمانهای پزشکی جایگزین تصمیم بگیریند، مهم است که در مورد نتیجه‎گیری‎های کلی در مورد همه پژوهشهایی که در مورد یک درمان معین انجام گرفته است، اطلاع پیدا کنند

همان طور که تاکنون شاید تشخیص داده باشید نتیجه‎گیری‎های ما به جز چند استثناء مهم در مورد پزشکی جایگزین، عموماً منفی است. ما بارها و بارها مجبور شده‎ایم واژه‎هایی مانند «رد شده است» ، « اثبات نشده است» و یا حتی «خطرناک است» را به کار ببریم. این است آنچه که نتایج مدارک به ما می‎گوید و ما بهترین سعی خود را کرده‎ایم تا شرح دهیم که چگونه به این نتیجه‎گیری‎ها رسیده‎ایم و چرا شما باید آنها را جدی بگیرید. با این حال یک دلیل وجود دارد که چرا ممکن است هنوز هم از پذیرفتن نتیجه‎گیری‎های ما اکراه داشته باشید و چرا در عوض ممکن است مایل باشید به پزشکی جایگزین احتمال مؤثر بودن را نسبت بدهید.

شنیدن کی بود مانند دیدن
برای بسیاری از بیماران مدرک دانشورزانه عامل تصمیم گیری در مورد استفاده از یک درمان معین پزشکی جایگزین نیست. حتی اگر بدانند که نتیجه‎گیری کلی مبنی بر همه پژوهش‎ها منفی است. هنوز هم احتمال دارد که بیماران یک روش درمانی را که فایده آن را با چشمان خود دیده‎اند به کار گیرند. بالاخره گفته‎اند «شنیدن کی بود مانند دیدن». این واکنش کاملاً طبیعی است و به طور کلی قابل فهم است، با این حال بیماران را در معرض خطر درمان‎های بی‎تأثیر و به احتمال خطرناک قرار می‎دهد.

اگر به عنوان نمونه هومیوپاتی را در نظر بگیریم، می‎بینیم که میلیونها نفر به علت تجربه شخصی‎شان قانع شده‎اند که مؤثر است. آنها به بیماریهای مختلف دچار هستند. آنها داروهای هومیوپاتیک را مصرف می‎کنند و احساس بهتری پیدا می‎کنند، بنابراین کاملاً طبیعی است که فرض کنند که درمان هومیوپاتیک مسؤل بهبودی آنها بوده است. این حقیقت که مدارک دانشورزانه نشان می‎دهد که هومیوپاتی کاملاً بی‎اثر است، برای بیشتر افرادی که در این وضعیت قرار دارند اهمیتی ندارد. چگونه می‎توانیم این تضاد میان تجربه شخصی و پژوهش علمی را حل کنیم؟ احتمال نمی‎رود دویست سال آزمایش‎های دانشورزانه اشتباه باشد، بنابراین بگذارید تصور کنیم (دست‎کم در حال حاضر) که هومیوپاتی بی‎اثر است. این به این معنی است که تجارب شخصی ما تا حدودی ما را گمراه می‎کند، اما چگونه؟

مسئله اصلی این است که ما وسوسه می‎شویم تا باور کنیم که دو واقعه که یکی پس از دیگری رخ می‎دهد باید با هم رابطه‎ای داشته باشد. اگر بهبودی از یک بیماری پس از خوردن چند قرص هومیوپاتیک پیش بیاید، پس آیا مسلم نیست که قرص‎های هومیوپاتیک سبب بهبودی شده است؟ پاسخ یک «نه» است.

اگر به نمونه جالبی که بابی هندرسون (Bobby Henderson) نویسنده کتاب مقدس غول اسپاگتی پرنده نگاه کنیم، می‎توانیم ببینیم که چرا رابطه (correlation) را نباید با علیت (causation) اشتباه کرد. او یک رابطه بسیار جالبی را میان افزایش گرمایش جهانی در دو قرن گذشته و کاهش دزدان دریایی مشاهده کرد. اگر رابطه مترادف با علت و معلول باشد، او نتیجه گرفت که کاهش دزدان دریایی سبب گرمایش جهانی می‎شود. بنابراین هندرسون پیشنهاد کرد رهبران سیاسی باید تشویق کنند دزدان دریایی بیشتر به دریا بروند تا با گرمایش جهانی مبارزه کنند. ممکن است این موضوع مسخره به نظر بیاید ولی هندرسون این وجود رابطه اتفاقی میان دزدان دریایی و گرمایش جهانی را با مدارک بیشتری تقویت کرد. برای مثال تعداد زیادی افراد برای شب هالووین [2] لباس دزدان دریایی را می‎پوشند و ماه‎های پس از 31 اکتبر معمولاً خنک‎تر از ماه‎های پیش از آن است.

نمونه مضحک دزدان دریایی آب و هوای هندرسن برای نمایش این موضوع کافی است که دو واقعه‎ای که همزمان رخ می‎دهند لزوماً با هم مرتبط نیستند. بنابراین به طور مطمئن قابل تصور است که داروهای هومیوپاتی عامل بهبودی‎هایی نیست که به آن نسبت می‎دهند. با این حال این موضوع مشکل جدیدی را ایجاد می‎کند. پس چگونه و چرا بیماران احساس بهتری دارند؟ ما فقط وقتی می‎توانیم هومیوپاتی را به عنوان عامل بهبودی به کناری بگذاریم، اگر توضیح منطقی‎تری برای این موضوع پیدا کنیم که چرا بیماران خیلی زود پس از خوردن قرصهای هومیوپاتی اظهار بهبودی می‎کنند. این طور که معلوم است یافتن چنین توضیحی نسبتاً ساده است.

برای مثال ممکن است در همان زمانی که بیمار داروی معمول خود را می‎خورده است و تأثیر کرده است، قرصهای هومیوپاتی را خورده باشد. اگرچه این داروی معمولی بیمار است که اثر کرده است اما ممکن است بیمار آن را به قرص هومیوپاتی نسبت دهد. توضیح دیگر ممکن است این باشد که بیمار به توصیه‎های دیگر هومیوپات عمل کرده باشد، مانند توصیه به استراحت، رژیم غذایی یا ورزش. این تغییر در روش زندگی می‎تواند به طور مؤثری بر روی یک رشته شرایط مختلف اثر بگذارد و منافع حاصل آن را به آسانی می‎توان به قرص‎های هومیوپاتی نسبت داد که در آن موقع خورده شده است. نیز باید این احتمال را در نظر بگیریم که داروی هومیوپاتی ممکن است با استروئیدها و یا سایر داروهای معمولی آلوده باشند. در چنین مواردی این قرصهای هومیوپاتی نیستند که به بیمار کمک می‎کنند بلکه مواد آلوده‎کننده، توصیه هومیوپات یا درمان معمولی همزمان است که کمک می‎کند.

سایر دلایل مربوط به این که چرا به نظر می‎رسد هومیوپاتی مؤثر است به علت تغییراتی است که در بدن خود بیمار رخ می‎دهد. برای مثال بالا و پایین رفتن علائم بیماری کاملاً طبیعی است و ممکن است خوردن قرص همزمان با بهترشدن حال بیمار باشد در واقع هنگامی که یک بیمار حالش بسیار بد است، شاید در هنگام یک حمله آنفلوآنزا ممکن است که وسوسه شود تا از داروهای هومیوپاتی استفاده کند، ولی در آن موقع وضع او در حال بهتر شدن بوده است. این به نام واگشت میانگین (regression to the mean) معروف است: یعنی بیماری که خیلی حالش بد است به احتمال به نقطه اوج بیماری رسیده است و احتمال زیادی می‎رود که به حالت معمولی (میانگین) بازگردد.
نیز قابل توجه است که بسیاری از بیماری‎ها دوره طبیعی کوتاهی دارند، که به این معنی است که بدن به موقع خودش را شفا می‎دهد. کمردرد بدون علت در ظرف شش هفته تقریباً در 90 درصد بیمارانی که هیچ درمانی دریافت نمی‎کنند به مقدار زیادی بهبود می‎یابد، بنابراین هر فرد هومیوپاتی که بتواند بیمار را برای یکی دو ماه نگه دارد به احتمال زیاد در این مدت بیمار یک نوع بهبودی پیدا می‎کند. به احتمال زیاد این بهبودی به طور بی‎موردی به موفقیت پزشکی جانشین نسبت داده می‎شود.

بعضی از این بهبودها به مقدار زیادی به همزمانی (coincidence) مربوط می‎شود. همزمانی‎های قابل توجه بسیار کمیابند. مانند همزمانی که کوری کالهون (Cory Calhoun) کارشناس معما متوجه آن شد. او مشاهده کرد که حروف «بودن یا نبودن: این است آن پرسش، در یک ذهن این شرافتمندانه‎تر است تا این که از فلاخن و تیر اقبال بی‎حد رنج کشد...» را که از نمایشنامه هاملت شکسپیر است می‎توان به جمله زیر دوباره مرتب کرد که بسیار مناسب است. «در یکی از بهترین تراژدی‎های شاعر، قهرمان پی‎گیرما، هاملت، از دو جهت درباره این که زندگی چگونه منهدم می‎شود، می‎پرسد» از سوی دیگر همزمانی‎های پیش‎پا افتاده‎تر فراوان هستند. هنگامی که میلیونها نفر سرما می‎خورند، و تعداد زیادی از آنها از روش‎های درمانی پزشکی جایگزین استفاده می‎کنند به ناگزیر تعداد قابل توجهی از آنها بی‎درنگ پس از استفاده از این روش‎ها به طور همزمان در وضع بیماری خود احساس بهبودی می‎کنند.

خوشبختانه درمانگران پزشکی جایگزین در موقعیت‎های ایده‎آلی هستند تا از این مفهوم همزمانی استفاده کرده و به این ترتیب یک اعتبار دروغین را به جای نیروی شفابخشی خود بدن به خود نسبت دهند. آنها اغلب بیماران مبتلا به بیماری‎های مزمن را درمان می‎کنند که معمولاً علائم نوسان ‎کننده‎ای دارند که موقعیت‎های متعددی را برای آنها فراهم می‎آورد تا بیماری را در مرحله فروکش بیماری تحت درمان قرار دهند. کمردرد، خستگی، بیخوابی، آسم، تشویش و سندرم کولون تحریک‎پذیر همگی عوارضی هستند که یک چرخه غیرقابل پیش‎بینی بهبودی به بدتر شدن را دارند. یک قرص گیاهی یا هومیوپاتیک اگر هنگامی که بیمار در بدترین وضعیت است، خورده شود یا یک جلسه طب سوزنی در هنگامی که بیمار در هر حال رو به بهبودی است، همگی ممکن است عامل تغییر حال بیمار محسوب شوند.

حتی اگر شروع درمان با بدتر شدن وضع بیمار همراه باشد، آن را بهانه به اصطلاح «بحران شفایابی» یا «وخامت» قرار می‎دهند و ادعا می‎شود که این جریان بخش ذاتی درمان‎های جایگزین است که طی آن انتظار می‎رود که سلامتی بیمار پیش از آن که بهبود یابد، بدتر شود. ظاهراً به علت این که سموم دارند دفع می‎شوند. سرانجام هنگامی که بهبودی به هر علتی واقعاً آغاز می‎شود، درمانگر پزشکی جایگزین هنوز هم در موقعیتی هست که آن را به خود نسبت دهد.

احتمال دارد که بسیاری از همزمانی‎هایی که تاکنون شرح داده شدند به ویژه آن دسته از بیمارانی را تحت تأثیر قرار دهند که اعتقاد جدی به پزشکی جایگزین دارند. علتش این است که معتقدان در برابر تأیید جانبدارانه(confirmation bias)، که عبارت است از تفسیر حوادث به شیوه‎ای که پیشداوری‎ها را تأیید کند، آسیب‎پذیرند. به عبارت دیگر معتقدان بر روی اطلاعاتی تمرکز می‎کنند که عقاید پیشین را تأیید می‎کند و اطلاعاتی را که با آن عقاید در تضاد است، نادیده می‎گیرند. این درمانگران به شدت در معرض تأیید جانبدارانه قرار دارند، زیرا آنها اشتراک منافع دارند، هم از نظر عاطفی و هم از نظر مالی در دیدن اثربخشی درمانی‎شان. این نوع تأیید جانبدارانه را گاهی سندرم تولستوی می‎نامند که از مشاهده تولستوی گرفته شده است:
«می‎دانم که بیشر مردم، از جمله آنهایی که مسائل بسیار پیچیده را آسان می‎گیرند، به ندرت ساده‎ترین و مسلم‎ترین حقیقت را می‎پذیرند، اگر این حقیقت طوری باشد که مجبورشان کند که کذب نتایجی را بپذیرند که با افتخار به دیگران آموزش داده‎اند، و رشته به رشته در بافت زندگی‎شان بافته‎اند.»
یک دلیل خوب دیگری وجود دارد که توضیح می‎دهد چرا تعداد زیادی افراد پس از مصرف درمان‎های جایگزین به نوعی بهبود می‎یابند، اگرچه مدارک علمی نشان می‎دهد که این روشها کاملاً بی‎اثر هستند. ممکن است پیشاپیش شما توضیح آن را حدس بزنید، و آن اثر دارونما (placebo effect) است. توجه داشت باشید که این پدیده‎ای است که بیمار به طور مثبت به آن پاسخ می‎دهد، زیرا اعتقاد صادقانه دارد که درمان مؤثر است. اثر دارونما یک پدیده بسیار جدی است. به طوری که پزشکان احتمالاً از دوران باستان از آن آگاه بوده‎اند و به شیوه دانشورزانه‎ای بیش از نیم قرن در مورد آن مطالعه شده است. اثر دارونما بالقوه بسیار نیرومند است و هر چیزی از تسکین درد تا تقویت سیستم ایمنی بیمار را ایجاد می‎کند.

اکثریت روشهای درمانی پزشکی جایگزین در بیشتر موارد چیزی جز اثر دارونما ندارند. در نتیجه محکوم کردن همه این روشهای درمانی به عنوان این که بی‎‎ارزش‎اند، وسوسه کننده است. ولی این نگرش ساده انگارانه‎ای است، زیرا بهبودی واقعی را که می‎تواند در نتیجه اثر دارونما ایجاد شود، نادیده می‎گیرد.  

از مهم‎ترین و جدال‎برانگیزترین پرسش‎ها در مورد اثر دارونما است. پرسش این است: حتی اگر پزشکی جایگزین از اثر دارونما برای کمک به بیماران استفاده می‎کند، چرا درمانگران پزشکی جایگزین از اثر دارونما برای کمک به بیماران استفاده نکنند، به ویژه آن که می‎دانیم که می‎تواند تا این حد نیرومند باشد؟

 

پی‌نوشت‌ها:
1. خوانندگان باید توجه داشته باشند که در این آزمایش ها مسیحیانی که حضرت عیسی را فرزند خدا و خود خدا می دانند برای کسانی دعا کرده اند که به خدای ابراهیمی اصلاً اعتقادی ندارند و کیش آنها پرستش نیاکان و یا بت پرستی است و مسیحیت را کفرآمیز می دانند. در تعالیم اسلامی خلوص نیت و اعتقاد به دعا از شرایط مهم استجابت دعا است وگرنه ادعاهای کشیشان قرون وسطی یا درمانگران بودایی در عصر حاضر که با گرفتن پول به عنوان واسط حضرت عیسی و یا بودا به بیماران وعده شفای فوری می دهند، ادعایی دروغین است.


2. هالووین یکی از جشن های سنتی مغرب زمین است که مراسم آن در شب 31 اکتبر برگزار می‎شود. در این شب مردم لباس‎های عجیب و غریب می‎پوشند تا شناخته نشوند و کودکان برای جمع‎آوری شکلات و شیرینی به در خانه‎ها می‎روند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید