نگاه روز
به بهانه 25 آذر، روز پژوهش در تقویم عمومی کشور - خوانندگان فرهیخته خواندنی میدانند...
- نگاه روز
- نمایش از شنبه, 05 ارديبهشت 1394 10:17
علی محمد (کاوه) آقا علی خانی
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 84، سال سیزدهم، آذر و دی ماه 1393، رویه 12 تا 13
دانش در درازای تاریخ فرزند دو فرآیند بوده است: یکی اندیشیدن و دیگری پژوهیدن(پژوهش). به دیگر سخن اساسا تولید و توسعه دانش یک حادثه غیرمترقبه و تصادفی نبوده و ناگهانی صورت نمیگیرد، بلکه دانش زمانی به دست میآید که فراگرد اندیشه و پژوهش در یک جامعه یا سازمان راه خود را بازیابد و چونان یک موجود زنده و پویا در حرکت باشد.
با پذیرش این کوتاه سخن، برداشت طبیعی و منطقی آن است که اگر در هر جامعهای، فرآیند اندیشه دچار سستی شود (یعنی آدمها درباره خودشان، کارشان و میهنشان فکر نکنند) و یا بستر و سازوکاری برای پرسش و پژوهش فراهم و جاری نباشد (یعنی آدمها پرسشی در مورد نوع و کیفیت کار و زندگی خود و ملت و کشور خود نداشته و در پی پاسخی بهتر نباشند)، آن جامعه بیتردید در بلند مدت و حتی در کوتاه مدت با یک روند رو به پیری زودرس و مرگ و نابودی روبرو خواهد شد.
کوتاه نظری به پیشرفتهای شگردشناسانه (تکنولوژیک) بسیاری کشورها و سازمانهای پیشرو در جهان به ویژه در دهههای اخیر، بیش از پیش روشن میسازد که بیتردید هر پیشرفتی وامدار دانشی و هر دانشی برآمده از پژوهشی بوده و هست.
اگر چه بسیاری از ما به محض شنیدن واژه پژوهش، در یک فرآیند ذهنی به سرعت آن را به فضای دانشگاهی نسبت میدهیم اما واقعیت آن است که پژوهشگری یک نوع رویکرد و نگاه خاص و به عبارتی یک نوع شخصیت حرفهای و سبک زندگی شخصی و کاری است که خمیرمایه آن روحیه پرسشگری است و با این تعریف هر کس در هر محیطی که هست، هر نوع کاری که انجام میدهد و در هر سطح شغلی که فعالیت مینماید میتواند و باید با روحیهای پرسشگر و البته هدفمند در مورد مسائل پیرامون خود بیندیشد و بپرسد و بخواند تا فردایی بهتر...
این مقدمه بهانهای است تا عنایتی داشته باشیم به نامگذاری هفتهها و روزها در فرهنگ عمومی و تقویم سالانه کشور که یکی از آنها نامگذاری روز 25 آذر به نام روز پژوهش است، این روز را به همه ایرانیان فرهیخته و پرسشگر شادباش میگویم و البته دردی دیگر دارم و آن بیان یک بیماری است که شوربختانه گریبان جامعه را گرفته و ظاهرا سر رها کردن ندارد. و آن این که:
بی تردید تعداد دانش آموختگان نظام آموزش عالی یکی از شاخصهای توسعه کشورهاست، از سوی دیگر ارتباط و تاثیر مستقیم وقطعی توسعه آموزش و پرورش بر بازدهی اقتصادی و اجتماعی کشورها موضوعی است که در منابع مرتبط با اقتصاد آموزش بارها و بارها تاکید و تثبیت شده است، بنابراین در ضرورت آموزش به ویژه آموزش عالی هیچ بحثی نیست. براساس آمارهای منتشره در منابع علمی جهان نیز نقش اول ثروت آفرینی در کشورهای توسعه یافته را سرمایههای انسانی با 67 به خود اختصاص داده اند و بی تردید نیروی جوان و دانشگاهی بخش قابل توجهی از این رقم را تشکیل میدهند اما در چگونگی پرداختن به آن بحثهای فراوانی در میان صاحبنظران برقرار است. در این راستا پرداختن به اندیشههای حاکم بر برنامهریزیهای آموزشی قابل توجه است.
امروزه رویکردی که بر توسعه علمی کشورها حاکم است آن است که با یک موضع کاملا اقتصادی بحث هزینه فایده را مطرح نموده اند، به این معنا که اگر ما یک تکنسین، کارشناس یا متخصص در رشتهای خاص را نیاز داریم چه راه اقتصادیتری پیش رو داریم که این خواسته را با هزینه کمتر به دست بیاوریم و به عبارتی مثلا اگر 8 سال برای تربیت یک پزشک هزینه میکنیم آیا این هزینهها قابل بحث(کاهش) هست؟ و یا میتوان با بهینه کردن برنامه درسی(ناب سازی) زمان تحصیل را کوتاهتر کرد و خلاصه این که همیشه به این بیندیشیم که آیا راه بهتر و اقتصادیتری هست؟ و البته هیچگاه کیفیت را فدا نکنیم. این مقدمه را نوشتم تا برسم به آن چه بر نظام آموزش عالی ما حاکم است.
اگرچه دانشگاه و آموزش عالی در کشور ما بیش از 17 سده ی پیش و دردوران ساسانیان با تاسیس دانشگاه جندی شاپور بینانگذاری شده و به طور گسترده تا قرن سوم هجری فعالیت میکرد و در آن برنامه های درسی همچون مسایل حقوقی، حکومتی،زبان دانی،کتابخانه های بزرگ که مورد استفاده مورخان خارجی بوده، مبادلات تجاری، نظم در کشاورزی و دامپروری و انواع تولیدات اقتصادی، پیشرفته بودن معماری و... معابد و دانشهای مذهبی و... برقرار بوده است و آنچنان که درتاریخ آمده است این دانشگاه در زمان انوشیروان به اوج پیشرفت رسید و دانشمندان زیادی ازهند، یونان، یهودی و سریانی و مسیحی و ایرانی را گرد هم آورد.
اما دانشگاه در ایران با ساختار امروزی هنوز به صد سالگی نرسیده و ما نخستین دانشگاهیانی که میشناسیم در کشورهای غربی تحصیل کردهاند، اما با گذشت زمان تعداد دانشگاهها و به تبع آن دانشجویان بیشتر شدند و اغلب در داخل تحصیل میکردند. اگرچه میل به یادگیری و تحصیل در میان ملت ایران همواره وجود داشته است اما شاید اگر به 50-40 سال پیش برگردیم به لحاظ شرایط ویژه اجتماعی خیلی عطش برای دانشگاه رفتن نبینیم و بیشتر نخبگان و خانواده های بخصوصی به دنبال تحصیلات عالی بودند و تقاضای اجتماعی چندانی مطرح نبود. اما در 30 سال اخیر و یا بهتر بگوییم در 20 سال اخیر این میل و تقاضا در میان جامعه رو به گسترش گذاشته است که البته خیلی هم خوب است اگر... و به اعتبار همان تقاضا دانشگاهها هر روز بزرگتر و تعدادشان هم هر روز بیشتر می شود و دانشگاه آزاد و... هم که امروز به یاری آمده اند و این پدیده آنچنان که از شواهد برمیآید توسط متولیان امر بررسی، یکپارچه و به سوی اهداف و نیازمندیهای کشور هدایت نشده است و تنها در توسعه کمی برای پاسخگویی به تقاضای اجتماعی تلاش شده است.
سوال اینجاست که اساسا آیا ما طرحی یا راهبردی معین برای گسترش آموزش عالی داریم و اگر جواب مثبت است این طرح در کجای برنامه کلان توسعه کشور قرار دارد که تنها با افزایش تعداد دانشجو(که البته اغلب دانش نمیجویند و ادامه دبیرستان را تجربه میکنند) میخواهیم آن راهبرد را صورت ببخشیم.
با وجود این که امروز بیکاری تحصیلکردگان در بسیاری رشتههای تحصیلی دامنگیر کشور است همچنان به افزایش پذیرش دانشجو می بالیم و با داغ نگه داشتن تنور موسسات قارچی کمک کنکوری!! سعی در پر نگه داشتن صف تقاضای ورود به دانشگاه و ایجاد رقابت کاذب داریم!! در کدام سازمان بررسی میکنیم که مثلا 5 سال آینده کشور به چه تعداد کارشناس و صاحبنظر در چه رشته هایی و با چه توانمندیهایی نیازمند است؟
امروز دانشجویان رشتههای فنی مهندسی حتی برای انجام دوره کارآموزی خود که فقط 240 ساعت است باید به چندین شرکت سر بزنند و خواهش کنند و اگر کسی را آشنا بیابند شاید...، فردا برای کار چه کنند؟ نمیدانم چرا اصرار هست که رویکرد گسترش کمی دانشجو را که بیش از 50 سال از مرگ آن میگذرد دوباره زنده کنیم و با شعار توسعه آموزش عالی بر جامعه تحمیل نماییم. دانشگاههای روزانه، شبانه، غیرانتفاعی، علمی ـ کاربردی، آزاد، وابسته به سازمانها و... همه و همه در عطش رشد کمی هستند و ظاهرا کسی از بالا این فرآیند را نمیپاید، آیا این اقدام عقب انداختن آگاهانه تقاضای شغل جوانان نیست؟!
دولت فعلی که با استعاره کلید بر سر کار آمد آنچه از این استعاره برداشت کردیم عقلانیت بود اما دستکم در حوزه آموزش عالی برداشتمان غلط از آب درآمد! چرا که امسال هم که به مصداق هر دم از این باغ بری میرسد دیدیم که بیماری گسترش کمی دانشجو از مرز لیسانس و فوق لیسانس گذشت و دامنگیر دکترا شد! دکترا در هر رشته ای یعنی صاحبنظر در آن رشته و مگر می شود کسی پژوهش نکند و صاحبنظر شود و مگر میشود بدون افزودن امکانات و زیرساختهای پژوهشی در راس آنها استاد مناسب راهنما پژوهشگر تربیت کرد؟ البته که نه.
بنابراین آیا میتوان برای افزایش چندین و چند برابری پذیرش دانشجوی دکترا در بسیاری رشتهها بدون آماده سازی زمینهها و تنها برای پرکردن صندلیهای دانشگاه، ایجاد درآمد برای برخیها و شاید سرکار گذاشتن یک عده جوان که به هر ترتیب میتوانند پولی بدهند و چندسالی مشغول باشند تا فردا روزی پیشوند آقای دکتر و خانم دکتر را با خود یدک بکشند، منطقی جستجو کرد؟
آیا فارغ التحصیلان دانشگاهی ما که از همین سیستم آموزشی به عنوان دکتر برخواهند آمد خواهند توانست گرهای از جامعه ایرانی بگشایند یا باید به مصداق سروده شاعر به این گروه دل خوش نداریم که فرمود:
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند بود هستی بخش