جهان ایرانی
نگاهی کوتاه به تاریخ افغانستان
- جهان ايراني
- نمایش از یکشنبه, 15 دی 1392 05:56
- بازدید: 4293
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، سال ششم، شمارهٔ نهم، از پاییز 1385 تا تابستان 1386 خورشیدی، صفحه 38 به نقل از روزنامهٔ ایران، 6 آبان 1377
دکتر پیروز مجتهدزاده
تاریخ افغانستان، داستان دو کنفدراسیون بزرگ «درانی» و «غلزایی» است که بهتناوب در سدههای اخیر، رهبری افغانستان یکپارچه را از آن خود ساختهاند. درانیها و غلزاییها علیه ایران نشوریده و «اشرف افغان» به ایران حمله نکرده و ایران را اشغال نکردند، زیرا ایران و افغانستان و سرزمینهای فراوان دیگر این منطقه، در بخش بزرگی از تاریخ، اعضای یک کشور یا یک شاهنشاهی بزرگ بودهاند و حرکت «محمود» و «اشرف افغان» در حقیقت یک قیام داخلی بود.
رهبری شاهنشاهی بزرگ ایران به گونهای طبیعی در طول تاریخ در دست خانوادههایی بوده است که در گوشهوکنار این فدراسیون بزرگ قیام میکردند و حکومت مرکزی را از آن خود میساختند. قیام محمود و اشرف هم در راستای همین آیین بزرگ صورت گرفت و قیامی داخلی بود و این درست نیست که بگوییم ایران از افغانستان جدا شده یا برعکس، زیرا ایران و افغانستان دو سرزمین از سرزمینهای باقیمانده – که بعدها چهارده کشور میشوند - از شاهنشاهی نادرشاه هستند.
اگر به تاریخهای نوشتهشدهی خود افغانها بنگرید، مانند دیگر کشورهای نو بنیاد، تاریخ خود را به تاریخ پیش از بشر میرسانند، ولی واقعیت این است که کشور افغانستان یکبار به طور نیمهطبیعی در نیمهی سدهی هجدهم زاده شد و یکبار در نیمهی سدهی نوزدهم. در دورهی اول ماجرا به این صورت بود که احمدخان ابدالی که افغانستان را بهوجود آورد یکی از سرداران باوفای نادرشاه بود که پس از قتل او در سال 1847 همچون دیگر سرداران نادرشاه درصدد نگهداری شاهنشاهی وی برآمد. در این هنگام، رقابت شدیدی میان احمدخان ابدالی، امیرعلمخان خضیمه و محمدحسنخان قاجار در گرفت و بعدها کریمخان زند نیز درگیر این رقابتها شد. اسنادی که از احمدخان ابدالی در دست است نشان میدهد که او فقط میخواست شاهنشاهی ایران و نادرشاه را تجدید کند و صحبت از هیچ کشوری جز ایران در میان نبود. همانطور که میدانیم سنت حکومت در ایران، به دست خانوادههای حکومت که از گوشه و کنار مملکت، از آذربایجان، کردستان، افغانستان، بلوچستان، مازنداران و... به پا میخاستند، حفظ میشد و هر وقت حکومت دچار زوال و سستی میشد، نیروی دیگری از جای دیگر کشور بلند میشد و حکومت بهاین ترتیب ادامه مییافت. در واقع هدف همهی اینها این بود که شاهنشاهی ایران را تجدید کنند و هیچ یک به فکر تشکیل کشور دیگری برای خود نبودند.
احمدخان ابدالی نیز برای حفظ این شاهنشاهی، گرچه امیرعلمخان خضیمه را شکست داد و کشت، اما رقابت با دیگر سرداران نادری باعث شد که به جدا شدن از ایران کشیده شود که در اینجا باید به نقش انگلیسیها اشاره کرد که او را توسط کمپانی هند شرقی که تازه تأسیس شده بود، وسوسه میکردند. این مسایل باعث شد که احمدخان ابدالی کشور افغانستان را به وجود آورد و ملقب شود به احمدشاه درانی. حکومت احمدشاه پس از 50 سال با مرگ وی نابود شد و کشور افغانستان از میان رفت.
نام افغانستان را در تاریخ جلوتر از این ماجرا نمیبینیم. فقط در دوران صفوی و غزنوی، اشارههایی به گروه اغوانها میشود که منظور پشتونها بودند.
با سقوط پادشاهی درانی، شهرهای اصلی افغانستان یعنی هرات و کابل دوباره در ایران به زندگی ادامه میدهند. اسناد مشخص و ثبتشدهای از بریتانیا وجود دارد که من هم در کتابم به نام «مرزهای شرقی ایران» که در بریتانیا به زبان انگلیسی منتشر شده آوردهام مبنی بر اینکه چگونه بریتانیا دوباره افغانستان را در نیمهی سدهی نوزدهم به وجود آورد.
بریتانیا در نیمهی سدهی نوزدهم و در اوج بازیها و رقابتهای ژئوپلتیک خودش با شاهنشاهی روسیه به این نتیجه رسید که روسیه از طریق شمال ایران، قصد دستاندازی به هندوستان را دارد. کسی که بیش از هر فرد دیگری، این نظریه را تعقیب میکرد، فردی بود به نام «ژنرال مکلین» که سالهای زیادی سرکنسول بریتانیا در مشهد بود و خیلی جالب است که این شخص هنگامی که حاکمیت هرات در زمان «حاج میرزا آغاسی» سر به شورش برمیدارد و مورد تنبیه قرار میگیرد، در نامهای که به دولت خود مینویسد، این حرکت ایران را تأیید میکند و میگوید که: «اگر دولت بریتانیا هم به جای دولت ایران بود، حاکم هرات رابه خاطر سرکشیهایش تنبیه میکرد»، ولی همین شخص پس از مدت کوتاهی به دولت خود پیشنهاد میکند که: «بد نیست از حاکم شورشی هرات حمایت کنیم تا بتوانیم از هرات و قندهار و کابل یعنی اجزای پادشاهی درانی سابق، یک کشور جدید به عنوان سپر در برابر اتحاد جماهیر شوروی درست کنیم تا شوروی به هندوستان دسترسی نیابد». به این ترتیب بود که اینبار بریتانیا، افغانستان را نه به عنوان یک کشور، بلکه به عنوان یک منطقهی سپری، برابر اهداف روسیه، اختراع کرد و این پیدایش، یک پیدایش مصنوعی بود.
هدف بریتانیا به این شکل اجرا شد که دوستمحمدخان از هند آمد، کابل را گرفت و پس از آن هرات را گرفت و متأسفانه ایران در آن تاریخ نهایت ضعف را از خود نشان داد. اگر چه حاجمیرزا آغاسی و صدراعظم نوری آنقدر شهامت داشتند که لشگر به هرات بکشند و نگذارند که این شهر سقوط کند اما بازیهای انگلیس طوری برنامهریزی شده بود که این موفقیت نصیب ایران نشود. به دنبال آن، قرارداد 1857 میان بریتانیا و ایران در پاریس بسته شد و ایران به کل حق و حقوق خود را در شهرهای هرات و قندهار و کابل از دست داد.
در این قرارداد مادهای گنجانده شده که برای ایران بسیار شوم بود و آن مادهی ششم است که بر اساس آن، بریتانیا این اختیار را از طرف ایران به دست آورد که در اختلافات سرزمینی و مرزی، حکمیت و داوری را خودش انجام دهد. این حکمیت یکطرفه بود و مرزهای جدیدی بین ایران و هندوستان، و افغانستان ایجاد کرد و بهاین ترتیب هندوستان و پاکستان جدید از یکسو و افغانستان از سو دیگر برای همیشه در جدل و ناسازگاری قرار گرفتند.