سه شنبه, 04ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان «باربد» خنیاگر ساسانی

نام‌آوران ایرانی

«باربد» خنیاگر ساسانی

یسنا خوش‌فکر

باربد نامدارترین موسیقیدان دوره فرمانروایی ساسانیان است.

باربد در دربار خسرو پرویز
باربد در دربار خسرو پرویز

 

او در کنار خنیاگرانی چون: نکیسا، سرکش، بامشاد و رامتین در زمان پادشاهی خسروپرویز در دربار او می‌زیست و به سبب توانایی بسیارش در زمینۀ سروده، نوازندگی و آهنگسازی و خوانندگی از جایگاه ویژه‌ای در نزد خسرو برخوردار بود.

ثعالبی، جاحظ و ابن‌خردادبه او را اهل مرو می‌دانند، اما کسانی چون شمس قیس رازی و جمال‌الدین اینجو زادگان او را جهرم می‌شناسند. (1)
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (ص122) از باربد به عنوان یکی از گنج‌های خسروپرویز نام می‌برد: «آنچه او [خسروپرویز] را بود دیگری را نبود... آنکه پاره [طلا] چون موم نرم هر صورت که خواستی... و باربد مطرب که تا غایت مثل او در آن علم نبود، او را جهت بزم پرویز سیصدوشصت نواست. هر روزیکی گفتی و استادان موسیقی را قول او حجت است... ذکریای قزوینی نیز او را یکی از ده نابغه ایرانی بشمار می‌آورد که زمانه مانند آنها را ندیده است، بنابر گفته او باربد نه تنها از موسیقیدانان ایران بلکه از همه موسیقیدانان زمان خود برتر بود.  (2) ماجرای راهیابی باربد به دربار خسروپرویز کمی با افسانه همراه است اما به هر روی منابعی چون ثعالبی و فردوسی آن را اینگونه نقل می‌کنند:

«سرکش مهتر و رهبر رامشگران دربار پرویز بود و آگاه شد که جوانی از مردم مرو که در نواختن عود و آواز خوش و فسونساز سرآمد همگاری بشمار می‌رود آمده است تا به بزم شاه راه یابد. از سر رشک و بیم بازارش، اندوهی جانکاه بر دلش نشست و نیرنگها کرد تا نگذارد. پهلبد به درگاه پرویز برسد، برای این کار به پرده‌داران و دربانان رشوتها داد تا او را از آمدن به درگاه بازدارند».  (3)

حکیم ابوالقاسم فردوسی:

چو بشنید سرکش دلش تیره گشت
به زخم سرود، اندرو، خیره گشت

بیامد بنزدیک سالاربار
درم کرد و دینار، چندی، نثار

بدو گفت «رامشگری بر در است»
که از من بسال و هنر برتر است

نباید که در پیش خسرو شود
که ما کهنه گردیم و او نو شود


ثعالبی:
پهلبد (باربد) از این دوری و نومیدی بسیار سختی کشید و همین درماندگی او را به ترفندی هنرمندانه واداشت. چنان‌که دست به دامن باغبان پادشاه شد...

فردوسی:

چنین گفت با باغبان باربد
به زخم سرود، اندرو، خیره گشت

کنون آرزو خواهم از تو یکی
درم کرد و دینار، چندی، نثار

چو آید بدین باغ شاه جهان
که از من بسال و هنر برتر است

که تا چون بود شاه را جشنگاه
که ما کهنه گردیم و او نو شود

بدو گفت مردوی (4) که ایدون کنم
ز مغز تو اندیشه بیرون کنم


ثعالبی:
«چو شاه در زیر درخت سرو به باده‌گساری پرداخت پهلبد دستی جام دیبای سبز به تن کرد و بر درخت بالای بزم پرویز درآمد و در میان شاخه‌های سرو جای گرفت. هنگامی که پادشاه مشغول باده‌گساری شد پهلبد عودرا به آواز درآورد و آوایی خوش و شادی‌بخش سر داد.» این همان پرده‌ای است که به «یزدان‌آفرید» نامبردار است. پرویز از شادی تکان خورد و پرسید: که نوازنده کیست؟ هرچه جستند او را نیافتند، پرویز جام دوم را برگرفت. پهلبد دوباره ساز را به نوا درآورد...»

بنابر گفته ثعالبی باربد آن روز پرده‌های پرتو فخار و سبز در سبز را پی در پی نواخت و هنگامی که خسرو خواست که او را بشناسد از درخت فرود آمد و ماجرا را برای شاه گفت از آن پس او از خنیاگران ویژه درباره شد.

از شگفتی‌های هنر باربد این بود که او می‌توانست با زبان موسیقی دیگران را از رخدادها آگاه کند که در اینجا چند نمونه آن یکی مرگ شبدیز، باغ شیرین و نخجیرگان را می‌آوریم.


مرگ شبدیز

«از جمله نوا در جهان، که نویسندگان آن را در ردیف گنج‌های خسروپرویز، و تخت تاقدیس و باربد و شیرین... آورده‌اند، یکی هم اسب سیه‌رنگی بود بنام شبدیز که در وصف او آنچنان سخن گفته‌اند که در وصف رخش رستم.

پیکره این اسب نامور در تاق بستان کرمانشاه است، و دوستداری خسروپرویز آن اسب را حد و مرزی نبود... از جمله هنگام پیری او گفته بود که هر کس خبر مرگ شبدیز را برای من بیاورد، بی‌درنگ فرمان مرگش را خواهم داد... و مرگ او پیش آمد، و هیچکس را یارای آگاهی دادن آن نبود.

تا آنکه همگان پیش باربد رفتند... و او آهنگی ساخت که خسرو از شنیدن آن‌چنان در غم فرورفت که خود گفت: مگر شبدیز مرده است؟ و باربد گفت: این را خود گفتید»  (5)

و درباره نخجیرگان و باغ شیرین ثعالبی اینگونه می‌گوید:

«پرویز دستور داد در زمینی به مساحت دو فرسخ باغی ایجاد نمایند که این باغ شکارگاه شود و از هر نوع حیوان وحشی و پرندگان رنگارنگ را در آن جای دهند. پس از هفت سال باغ آماده شد و کارگران از باربد خواستند تا اتمام کار را به آگاهی پرویز برساند و او با ساخت آهنگ نخجیرگان موضوع را به اطلاع شاه رسانید. با شنیدن این آهنگ شاه به اتفاق همسرش شیرین به بازدید این باغ رفت و کارگران و کارفرمایان را پاداش داد. او تحت تأثیر هنرنمایی دست اندرکاران تزئین باغ قرار گرفت و رو به شیرین گفت: «شما هم از من چیزی بخواه. شیرین گفت: می‌خواهم در این باغ برایم قصری بسازی که هیچکس را مانند آن نباشد. پرویز پذیرفت ولی بعد خواسته همسرش را فراموش کرد، شیرین شرم داشت که این قضیه را به شاه یادآوری کند. او نیز مانند دیگران به باربد متوسل شد و در مقابل واگذاری قریه‌ای در اصفهان از او خواست تا با استفاده از هنرش این موضوع را به شاه یادآوری نماید. باربد نیز در این زمینه شعری سرود و همراه آن آهنگ «باغ شیرین» آخرین لحن از سی لحن را ساخت و در حضور شاه اجرا کرد پرویز پس از شنیدن این قطعه به او گفت: گویا خواسته شیرین را به من یادآوری می‌کنی، آنگاه دستور داد تا قصری آنچنان که شیرین می‌خواست بسازد».  (6)

حمدالله مستوفی و ثعالبی 360 لحن (آهنگ) را به باربد نسبت می‌دهند که منوچهری دامغانی در اشعار خو دبه نام بسیاری از آنها اشاره می‌کند که چند نمونه از آنها را در اینجا یادآور می‌شویم: ارجنه، اشکنه، افسربهار، باغ سیاوشان، باغ شهریار، بند شهریار، پارسی، تخت اردشیر، مویه زال، دل‌انگیزان، راستف چکاوک، راهوی، نوروز بزرگ ناقوسی، سروستان، گل‌نوش، هفت‌گنج، گنج فریدون، گنج باد (گنج بادآورد)، پالیزبان، باروزنه، راه گل، آزادوار.

این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان              و آن زند بر نایهای لوریان آزادوار

در میان این خسروانی‌ها، راهوی، راست، مویه زال، چکاوک، با گوشه رهاوی یا رهاب در شور و افشاری و دستگاه راست‌پنجگاه و گوشه مویه در سه‌گاه و گوشه چکاوک در همایون همنام است اما آشکار نیست تا چه اندازه درون‌مایه آنها با دستان‌هایی که در زمان منوچهری به نام خسروانی یا دستگاههای باستانی شناخته می‌شد، شباهت دارند.

مرگ باربد در ابهام است و ثعالبی می‌گوید که سرکش از روی ژسک به او زهر خورانده است اما فردوسی چنین می‌گوید:

چو آگاه شد باربد زانکه شاه
بپرداخت بی داد و بی کام، گاه

بسازید ره را به آواز رود
به بربت همه «مویه» زد با سرود

همی گفت شاها، ردا، خسروا
بزرگا، سترگا، تناور گوا

کجات؟ آن بزرگی و آن دستگاه
کجات؟ آن همه فرو تخت و کلاه

کجا؟ آن سخن‌ها، به شیرین‌زبان
کجا؟ آن دل و رای و روشنروان

ز هر چیز تنها چرا؟ ماندی
ز دفتر چنین رود کی؟ خواندی...

به یزدان و نام تو ای شهریار
به نوروز و مهر و به خرم‌بهار

که گر دست من زین سپس نیز رود
بساید، مبادا به من بر، درود

ببرید هر چار انگشت خویش
بریده همی داشت در مشت خویش

 

پی‌نوشت‌ها:

1. موسیقی ایران از آغاز تا امروز (غلامرضا جوادی) جلد 1 ص 8 و 57، ناشر: انتشارات همشهری.
2. برگهایی از داستان موسیقی ایرانی (حسن رضایی رفیعی) ص131 نشر: انتشارات سوره مهر.
3. شاهنامه کهن نوشته حسین بن محمد ثعالبی مرغنی: ترجمه: سید محمد روحانی نشر: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد ش123
4. به گفته فردوسی باغبان مردوی نام داشت.
5. زمینه شناخت موسیقی ایرانی، فریدون جنیدی، ص132، انتشارات پارت
6. برگهایی از داستان موسیقی ایران، حسن رضایی رفیعی، ص136 انتشارات سوره مهر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه