پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست کتاب‌شناخت فروزش فروزش 3 وقتی که افسانه‌ها، گردش‌گران را افسون می‌کنند

فروزش 3

وقتی که افسانه‌ها، گردش‌گران را افسون می‌کنند

برگرفته از فصل‌نامۀ فروزش شماره سوم (تابستان 1388)، رويه 100 تا 101

گروه گزارش

نبرد رستم و اژدها - اثر استاد محمود فرشچیان
نبرد رستم و اژدها - اثر استاد محمود فرشچیان

«در سال‌های دور یک پری دریایی در رود «راین» زندگی می‌کرد. پری هر روز آوازهای زیبایی می‌خواند و ماهی‌گیران عاشق‌پیشه را به سوی خود می‌کشاند و در نهایت جان‌شان را می‌گرفت».
این مطلب بُن‌مایه‌ی افسانه‌ای آلمانی است اما امروز آلمانی‌ها، در حاشیه‌ی رود راین، مجسمه‌ای از یک پری دریایی را ساخته‌اند و گردش‌گران تنها به خاطر افسانه‌‌ای که درباره‌ی رود راین و ماهی‌گیران آن گفته می‌شود به دیدار این منطقه و مجسمه‌‌ی معروفش می‌روند.

هم‌چنین ایتالیایی‌ها در شهر «ورونا» دو قبر نمادین به نام «رومئو» و «ژولیت» ساخته‌اند و هر ساله هزاران گردش‌گر برای دیدن این قبرها به این شهر سفر می‌کنند. این در حالی است که همه می‌دانند رومئو و ژولیت نام دو شخصیت افسانه‌ای نمایش‌نامه‌ی شکسپیر هستند و وجود خارجی نداشته‌اند. این درست به‌مانند ساختمان شماره‌ی 221 خیابان بیکر در لندن می‌ماند که هر ساله شمار بالایی گردش‌گر برای دیدنِ دفتر کار شرلوک هولمز، معروف‌ترین کارآگاه خصوصی جهان، سراغش را می‌گیرند در حالی که این شخصیت زاده‌ی ذهنِ نویسنده و پزشکِ اسکاتلندی، سر آرتور کنان‌دویل، است. با این حال از سال 1990 در خیابان بیکر لندن «موزه‌ی شرلوک هلمز» کار خود را آغاز کرده و این یکی از عجایب و استثناهاست زیرا ساخت موزه در مورد شخصیتی که هرگز وجود نداشته سابقه‌ نداشته است!

نمونه‌ها‌ی بسیاری از این موارد را در کشورهای مختلف می‌توان مشاهده کرد. در واقع استفاده از اسطوره‌ها و افسانه‌ها برای جذب گردش‌گر، یکی از شیوه‌های هوش‌مندانه در این زمینه است. این‌که هر از چند گاهی، یکی از کشورهای حوالی خودمان، ادعا می‌کنند که بقایای کشتی نوح را یافته‌اند و یا عنوان می‌کنند با دلایلی که در دست دارند می‌توانند اثبات کنند کشتی نوح بر کوهی که در بخشی از کشور آنان واقع شده، فرود آمده است، یکی از دلایل جلب توجه و در نهایت جذب گردش‌گر برای مکان مورد نظر است. به طور مثال، در نخجوان آذربایجان کوهی وجود دارد که مردم محلی معتقدند این همان کوهی است که اصحاب کهف در آن به خوابِ طولانی خود فرو رفتند. و جالب این‌که تنها به همین دلیل، گردش‌گران به سوی آن کوه می‌روند و اکنون یکی از مناطق جذبِ گردش‌گر در نخجوان است.

با این مقدمه، این سوال را مطرح می‌کنیم که در کشور ما نقش اسطوره‌ها و افسانه‌ها در جذب گردش‌گر چگونه است و یا بهتر است بگوییم که چگونه می‌تواند باشد؟
شاید لازم به یادآوری نباشد که ایران ما از لحاظ تنوع اسطوره‌ها و افسانه‌ها مقام ویژه‌ای دارد. با این وجود، ما از این زاویه، خود را در میان کشورهای دیگر دنیا مطرح نکرده‌ایم. حتا از این تأسف پا را فراتر می‌گذارم و اظهار می‌کنم امروزه کم‌تر کسی از هم‌میهنان از تنوع اسطوره‌ها و نقشِ آن‌ها آگاهی دارد. چنان‌که اگر از همه‌ی خوانندگان این نوشتار سوال شود مجسمه‌‌ای که در وسط میدان «حر» وجود دارد، مجسمه‌ی چه شخصیت اسطوره‌ای است، احتمالاً کمتر کسی به آن پاسخ درست خواهد داد.
از این موضوع که بگذریم و نگاهی به نام‌های شهرها، قلعه‌ها، مکان‌ها و آثار تاریخی کشورمان بیندازیم، متوجه بسیاری نام‌های اسطوره‌ای می‌شویم و هم‌چنین، نام‌هایی که مربوط به افسانه‌هاست: قصر شیرین، قصر بهرام، زیج منیژه، قلعه‌ی رستم، قلعه‌ی ضحاک، زندان سلیمان، تخت سلیمان، کوه بلقیس، تخت جمشید، هفت‌خوان، فرهاد راش، شیرین و فرهاد و...
این نام‌ها نشان‌دهنده‌ی این موضوع هستند که، روزگاری نه چندان دور، چگونه شخصیت‌های افسانه‌ای و اسطوره‌ای در باور مردم ایران حضوری فراموش‌نشدنی داشته‌اند.

در ادامه باید بگوییم، اگر ایتالیایی‌ها برای رومئو و ژولیت مقبره‌ی نمادین ساخته‌اند، ما نیز به شیوه‌ای دیگر برای اشخاص مورد احترام، قدم‌گاه و مقبره ساخته‌ایم. به طور مثال در جزیره‌ی هرمز و در میان آب‌های خلیج فارس، سنگ سیاه بزرگی وجود دارد که از آن به عنوان مقبره‌ی «الیاس پیغمبر» یاد می‌کنند و در نزدیکی آن، در خشکی، بنایی وجود دارد که به مقبره‌ی «خضر پیغمبر» معروف است. در حالی که به لحاظ اعتقادی، هر دوی این بزرگان را زنده‌ی جاوید می‌دانیم.

لطفاً به مثال‌های دیگری توجه کنید: جالب است بدانیم با توجه به نام معروف‌ترین بنای تاریخی کشورمان، «تخت جمشید» (که البته برای گردش‌گران خارجی به نام پرس‌پولیس مشهور است)، و با استناد به نام «جمشید»، می‌توان یکی از بنیادی‌ترین شخصیت‌های اسطوره‌‌ای ایرانی را به گردش‌گران شناساند و ارزش مضاعفی (از لحاظ گردش‌گری) به این «فضای فرهنگی جهانی» بخشید. شایسته‌ی یادآوری است که جمشید تقریباً از آن اسطوره‌های جهان‌شمول است که در بیش‌تر فرهنگ‌ها معادل دارد.

هم‌چنین اگر به عنوان گردش‌گر به لبنان سفر کنید، لبنانی‌ها شما را برای دیدار از معبد «بعلبک» راهنمایی می‌کنند. بعلبک مکانی بوده است برای عبادت یکی از خدایان میان‌رودانی (بین‌النهرینی) که افسانه‌ها و اسطوره‌های بسیاری پیرامون آن شکل گرفته‌اند. در ایران هم، نمونه‌های این‌گونه معابد را داریم. شاید شاخص‌ترین آن‌ها معبدهای «آناهیتا»، ایزدبانوی آب‌ها، باشد. آناهیتا نیز در همه‌ی فرهنگ‌ها معادل دارد و بنابراین برای گردش‌گران چهره‌ای قابل توجه و شناخته‌شده است.
نکته‌‌‌ای که در این‌باره وجود دارد این است که در رابطه با ساخت مجموعه‌کاخ‌های تخت‌جمشید و معبد آناهیتا در کنگاور کرمانشاه، باورها و افسانه‌هایی از تاریخ‌نویسان سده‌های گذشته در دست است که ذکر آن‌ها بُعد دیگری از جاذبه‌های گردش‌گری کشورمان را به گردش‌گران می‌نمایاند.

در این‌جا لازم می‌دانم برای کسانی که تاریخ و چگونگی ساخت بناها را تنها با استناد به کشفیات و حقایق علمی می‌پذیرند و ذکر افسانه‌ها و اسطوره‌ها - برای گردش‌گران - را نامفید و غیرضروری می‌دانند، یادآور شوم که بر خلاف تصور ما، همه‌ی جذابیت‌های گردش‌گری یک مکان تنها به گفتارها و دیدارهای علمی نیست، بلکه روایت‌ها و داستان‌ها، نقش بسیار پررنگی دارند. و بد نیست بدانیم که حتا در علم باستان‌شناسی هم، پیوندهایی میان افسانه‌ها، اسطوره‌ها و کشفیات باستان‌شناسان مشاهده می‌شود و هر ساله همایش‌هایی با عنوان «افسانه‌ها و باستان‌شناسی» در دنیا برگزار می‌شود. ظرف‌های سفالی و ابزارهای فلزی کشف‌شده، در بیش‌تر مواقع، حاکی از باورهای مردم دوران باستان به افسانه‌ها و اسطوره‌هاست که در این زمینه و به طور مثال می‌توانیم به نقش‌های پیداشده از گیل‌گمش، پهلوان اسطوره‌ای ایرانی و میان‌رودانی، اشاره کنیم.

از آن‌چه گفته شد، می‌توان دریافت هم‌اکنون هم بسیاری از مکان‌های گردش‌گری که در کشور ما وجود دارند، با اسطوره‌ها و افسانه‌ها درآمیخته‌اند. اما موضوع این است که تا‌کنون از این منظر به آن‌ها توجه نشده و ما از همه‌ی ظرفیت‌های موجود استفاده نکرده‌ایم. برای نمونه، اگر تنها به روایت‌های شاهنامه‌ی فردوسی توجه کنیم، با دنیایی از افسانه‌ها و اسطوره‌ها مواجه می‌شویم که کم‌ترین بهره‌ای از آن‌ها نبرده‌ایم.

اکنون این پرسش مطرح است که به پشتوانه‌ی درون‌مایه‌ی افسانه‌ها و مفاهیمِ اسطوره‌ها در توسعه‌ی گردش‌گری چه می‌توان کرد؟
برای پاسخ به چند پیشنهاد فرضی توجه کنید:
فرض کنید در استان «سیستان و بلوچستان» که آن را محل تولد «رستم» و محل بسیاری از روی‌دادهای شاهنامه می‌دانیم، موزه‌ای به نام «موزه‌ی شاهنامه» بسازیم و در آن، برخی از داستان‌های شاهنامه را به روش‌های کارآمد و روزآمد روایت کنیم و تصویر و مجسمه‌‌ی برخی شخصیت‌های شاهنامه را هم طراحی و اجرا کنیم. آیا نتیجه‌‌ی این کار، این نخواهد بود که:
۱. گردش‌گران را به بخش دیگری از ایران (که امروز کمتر مورد توجه گردش‌گران قرار می‌گیرد) هدایت می‌کنیم،
۲. ادبیات حماسی سرزمین‌مان را به گردش‌گران معرفی می‌کنیم،
۳. در این میان ارج زبان فارسی و فردوسی هم بیش‌تر می‌شود.
یا این‌که فرض کنید، ما هم هم‌چون ایتالیایی‌ها در یک باغ مصفا، که نمونه‌هایش را در ایران بسیار داریم، مقبره‌ای نمادین از شیرین و فرهاد بسازیم و سوگ‌نامه‌ی (تراژدی) این عشاق را برای گردش‌گران یادآوری کنیم. جالب این است ‌که ما در کوه بیستون مکانی را به نام «فرهادتراش» می‌شناسیم و در شهرستان ایوان استانِ ایلام، اثری به نام «تاق شیرین و فرهاد» داریم که هر کدام قصه‌ای هم برای خود دارند، اما ما یا از این قصه‌ها کم‌تر آگاهی داریم و یا این‌که برای‌شان منزلتی قائل نیستیم. و این در حالی است که در سده‌های شانزدهم و هفدهم میلادی، همین قصه‌ها و افسانه‌ها پای گردش‌گران اروپایی را به ایران باز کرد تا راز «گوهر شب‌چراغ» و «قالیچه‌ی حضرت سلیمان» و «گنبد طلا» را بدانند.

بد نخواهد بود اگر ما در هر یک از شهرهای کشور یادمانی برپا کنیم که خاطره‌ها و قصه‌های بومی را زنده کند، و از این راه برای شهروندان حسِ گذشته‌ها و نوستالژی ایجاد کند و برای گردش‌گران، جاذبه‌ای نوین.
ما دماوند را داریم و آرش را، آیا نمی‌توانیم بر فراز دماوند تندیسی از آرش بسازیم و برای هر کوه‌نورد خارجی، اسطوره‌ی او را روایت کنیم!
و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر، کشور ما را در دنیا با قصه‌های «هزار و یک‌ شب» می‌شناختند و «چهل‌ستون» و «هشت‌بهشت» را محل قصه‌گویی شهرزاد می‌پنداشتند؛ موضوعی که ما از آن به شدت غفلت کردیم و اکنون هر شهر عربی خود را با عنوان «شهر هزار و یک شب» به دنیا معرفی می‌کند.
قصه‌سرایی، امروزه یکی از میراث معنوی جهانی شناخته می‌شود و کشورهایی هم‌چون ترکیه و فلسطین، نحوه‌ی قصه‌سرایی‌شان را در فهرست یونسکو به ثبت رسانده‌اند و ما در عوض، قصه‌های ایرانی و قصه‌سرایی ایرانی و به عنوان بهترین نمونه، نقالی‌ شاهنامه، را به تاریخ سپرده‌ایم و خود خفته‌ایم.
این‌ها که برشمردم، تنها بخش کوچکی از توانایی‌‌های ادبیاتی و دنیای وسیع افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی است که قابلیت جهانی شدن و در جهان عرضه شدن را دارند و می‌توانند در گردش‌گری مفید واقع شوند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه