سه شنبه, 17ام مهر

شما اینجا هستید: رویه نخست کتاب‌شناخت کتاب‌ نگاهی به «شعر امروز را چگونه بخوانیم»

کتاب‌

نگاهی به «شعر امروز را چگونه بخوانیم»

برگرفته از تارنگار ایرانچهر

 

حامد هاتف

نگاهی به «شعر امروز را چگونه بخوانیم» اثر: کاظم سادات اشکوری

مقالاتی کوتاه؛ مباحثی طولانی و خواننده‌ای سردرگم

«شعر امروز را چگونه بخوانیم»، کتابی است از کاظم سادات اشکوری. او در این کتاب آرای خود را درباره چگونه خواندن شعر امروز، به آن شکل که صحیح‌تر می‌داند، مطرح می‌کند. اهمیت این کتاب از آنجاست که در آن نظرات یکی از شاعران شاخص دهه‌های پیش در‌ این‌باره مطرح شده است؛ نظراتی که می‌تواند آیینه‌ای باشد برابر شاعران امروز تا با برخورد بخشی از شاعران نسل‌های پیش در ‌این‌باره بیشتر آشنا شوند. اما این کتاب خالی از ایراد نیست.
سادات اشکوری را با مجموعه شعرهایی چون «آن‌سوی چشم‌انداز»، «از برکه‌ها به آینه»، «از دم صبح»، «تصویرهای بامدادی»، «چهار فصل و شعرهای دیگر»، «در سایه سکوت»، «درکنار جاده پاییز» و «هوای منتشر» می‌شناسند. در کنار این مجموعه شعرها، سادات اشکوری همواره نگاهی انتقادی به مسائل مبتلا به شعر امروز نیز داشته است؛ نگاهی که در آثار دیگری چون «قاصد روزان ابری: نگاهی به آثار چهار شاعر معاصر»، «با اهل هنر؛ مقالاتی در شعر و شاعری»، «با ماسه‌های ساحل؛ منتخبی از دیدارها و مکالمات» و سرانجام، «شعر امروز را چگونه بخوانیم» تبیین شده است. نگاه او به شعر، نگاهی است مشابه نگاه بخش مهمی از شاعران دهه شصت که شعر را ساده و صمیمی (به تسامح فرض می‌کنیم معنای این دو اصطلاح مشخص باشد) می‌خواستند؛ و از پیچیدگی‌های زبانی و تصویری گریزان بودند. تبیین‌های دیگری از این نگاه، امروز هم در گفته‌ها و نوشته‌های شاعرانی چون حافظ موسوی و شمس لنگرودی به چشم می‌آید. شاید یکی از دلایل آنچه افراط‌های شاعران دهه هفتاد در حوزه زبان و تصویر در شعر فارسی خوانده می‌شود، همین افراط‌های شاعران دهه شصت در تاکید بر سادگی شعر بوده باشد. در این بین، البته همه یک نوع نمی‌اندیشیدند؛ یک نوع تبیین نداشتند و یک راه مشخص را پیشنهاد نمی‌کردند. بخش‌هایی از نگاه حافظ موسوی از نخستین ‌ٱبشخور‌های بلاغت نظری شعر فارسی، چون آرای عبدالقاهر جرجانی سیراب می‌شود و شمس لنگرودی در تاکید خود بر سادگی، نگاه به افق‌های تازه‌ای که در فرهنگ غرب تشخیص داده، دارد.
اما کاظم سادات اشکوری، در کتاب خود نیم‌نگاهی به سنت شعر فارسی دارد و برای مثال برای پیش بردن بحث‌های خود از اصطلاحات سنت بلاغی شعر فارسی استفاده می‌کند. در مهم‌ترین بحث‌ها، سادات اشکوری دو راه معمول را مشخص می‌کند اما سرانجام نمی‌گوید کدام‌یک از آن را خود می‌پسندد، و اگر هم می‌گوید هم دلیل محکمه‌پسند، کمتر ارائه می‌دهد. این اشکال از همان آغاز کتاب به او وارد است؛ آنجا که در بررسی این که هنر شاعری فطری است یا اکتسابی، صرفا نظراتی از دو گروه ارائه داده و تبیینی اصولی از نقاط ضعف و قوت آرای آنها مطرح نکرده است. سادات اشکوری به آرای «ایمی لوول» «شمس قیس رازی» و«نظامی عروضی»اشاره می‌کند که هنر شاعری را اصولا و عموما اکتسابی می‌دانسته‌اند و از آن سو نظر ژان‌پل سارتر و اکتاویوپاز را مطرح می‌کند که شعر را اصولا و عموما فطری می‌دانند. ولی خود او جهت‌گیری مشخصی ندارد.
این جهت مشخص نداشتن، اگرچه شاید در نگاه نخست به این معنا باشد که نویسنده از ارزشگذاری و ارزشداوری به‌دور بوده و خواسته نگاهی بی‌طرف به یک بحث داشته باشد. ولی در واقع ضعف یک نوشته است؛ چون هیچ عقل سلیمی باور نمی‌کند یک منتقد که یدی طولا در شاعری هم دارد، پس از عمری مطالعه، به تبیینی یا دست کم نظری مشخص و واضح در چنین مساله‌ای نرسیده باشد. یک ایراد دیگر به بحث سادات اشکوری در همین نوشته کوتاه (فطری یا اکتسابی بودن هنر شاعری) ، این جمله او در پایان گفتار است: «آنان (شمس قیس رازی و نظامی) نیز چون ناقدان امروز تا حدودی با زمان خویش، به مفهوم اکتسابی هنر شاعری نزدیک شده‌اند.» تنها جای این نوشته که می‌توان نظر نهایی نویسنده را درباره مساله‌ای که مطرح کرده تا حدی حدس زد، همین‌جاست: یعنی نویسنده چون متعلق به گروه شاعران امروز است، پس معتقد است هنر شاعری اکتسابی است. ولی مشکل از آنجا نشئت می گیرد که اصل این حکم، مبهم و مه‌آلود است. کدام‌یک از ناقدان امروز گفته هنر شاعران اکتسابی است؟ سادات اشکوری در بحث خود هم حتی بیش از یک مورد از ناقدان امروز (ایمی لوول) را نتوانسته ذکر کند که چنین نظری داشته باشد. در مقابل، در بحث خود او، سارتر و پاز بر فطری بودن هنر شاعری تاکید دارند. این که پایان‌بندی یک بحث را به آرای افرادی که موافق ما می‌اندیشیده‌اند (آن هم شمس قیس و نظامی و نه حتی دو منتقد معاصر) اختصاص دهیم تا تاثیر روانی بحث بر مخاطب موافق نظر ما باشد، چندان شیوه راست و مستقیمی نیست.
نگاه سادات اشکوری در آغاز مقاله «با ستایشگران زیبایی» بیشتر مشخص می‌شود؛ آنجا که او با صراحت نظر خود را درباره شعر خوب بیان می‌کند و می‌نویسد که مدافع شعر سهل و ممتنع است و ساده‌بودن یا پیچیده‌بودن یک شعر را، نشان خوب‌بودن آن نمی‌داند. در این بین، مشخص است که شعر شاعرانی چون حافظ، خاقانی، مولوی، بسیاری از ابیات نظامی، سیف فرغانی، بابافغانی شیرازی، فردوسی، فرخی سیستانی، منوچهری، عنصری، امیرمعزی، مجیرالدین بیلقانی، انوری، خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، اثیر اخسیتکی، کمال‌الدین اصفهانی و پدرش جمال‌الدین عبدالرزاق و از میان شاعران معاصر، شعر شاعرانی چون سهراب سپهری، اخوان ثالث، نیمایوشیج، شعرهای اولین احمدرضا احمدی برای مثال در دفترهای شعر روزن، محمدعلی سپانلو و یدالله رویایی از دایره شعر خوب به معنایی که سادات اشکوری می‌پسندد، خارج می‌شوند. در واقع چند شاعر بیشتر نمی‌مانند که شعرشان شاید مصداق شعر سهل و ممتنعی باشد که سادات اشکوری در نظر دارد؛ که در صدر همه سعدی است با غزلیاتش و از شاعران معاصر شاید فریدون مشیری و حمید مصدق.
تاکید بر سهل و ممتنع‌بودن یک شعر، بیش از هر وقت آنجا به اوج رسید که شاعران دهه هفتاد اشکال‌های اساسی به تفکر شاعران دهه شصت وارد کردند و تلاش داشتند نشان دهند که شعر اصولا نمی‌تواند «ساده» باشد. فارغ از این‌ که آنها در این کار موفق بوده باشند یا نه، تاکیدشان بر زبان به عنوان عنصر اساسی شعر و حتی وجود آدمی (که عموما از پاره‌ای نظریات غربی استخراج شده بود) موجب شد که گروه دیگری از شاعران به جای شعر ساده، شعر سهل و ممتنع را تبلیغ کنند. این روند، همان‌طور که از کتاب سادات اشکوری برمی‌آید، همچنان نیز ادامه دارد. سادات اشکوری تاکید می‌کند که «شعری که شاعر پس از دستیابی به زبان ظاهرا ساده می‌سراید، در عین ساده بودن پیچیده است» اما واقعا کدام‌ یک از منتقدان شعر امروز می‌توانند منظور او را از ترکیب «زبان ظاهرا ساده» متوجه شوند؟ در واقع تکلیف خواننده با حکم‌های ریز و درشت نویسنده در نهایت مشخص نمی‌شود.
مثلا او گله دارد که برخی شاعران، خروج از مسیر معقول و مقبول را نوعی دخل و تصرف در زبان می‌دانند و یادآور می‌شود که این موضوع برای برخی معاصران، به‌ویژه جوان‌ترها سوءتفاهم ایجاد کرده است. سپس در ادامه می‌افزاید: «دخل و تصرف در زبان، اما، هنگامی امکان دارد که شاعر زبان خود را بشناسد و بداند؛ وگرنه ساختن قیدها و صفت‌های نابجا و کاربرد غلط فعل و اسم و از این قبیل کارها، دخل و تصرف به شمار نمی‌آید.» این که کاربرد غلط فعل و اسم، شعر به وجود می‌آورد یا نه یک بحث است؛ این که بالاخره دخل و تصرف درست و خوب چیست، مساله دیگری.
در بخش نخست، می‌توان به کاربردن صفت به جای اسم (کاربرد غلط به قول آقای سادات اشکوری) را از شعر «منجیک ترمذی» مثال زد که تاکنون ندیده‌ام کسی آن را بد یا غیرشعر بداند: «گوگرد سرخ خواست ز من سبز من پریر/ امروز اگر نیافتمی روی زردمی». در این بیت «سبز» که صفت است به جای اسم نشسته و با توجه به قرنی که منجیک در آن زندگی می‌کرده، و هنوز این قبیل کارها به قول آقای سادات اشکوری، اپیدمی نشده بوده، کار عجیبی بوده. اما ای کاش آقای اشکوری می‌نوشتند که دخل و تصرف خوب و درست، اگر شاعر زبان را بشناسد، چگونه دخل و تصرفی است؟یا دست‌کم، ای‌ کاش، یک مثال از آن ذکر می‌کردند.
باز در جای دیگری نویسنده نظر خود را به صراحت بیان می‌کند. او می‌نویسد: «شعر سپهری را به جایی رساندند که نزدیک است از اعتبار بیفتد و به اصطلاح سکه یک پول شود، اما شعر مشیری هنوز جایگاه خود را از دست نداده است».
به هر حال «شعر امروز را چگونه بخوانیم» نوشته کاظم  سادات‌اشکوری در سال جاری با شمارگان 2000 نسخه و قیمت 2600 تومان در نشر هزار کرمان منتشر شده است.

 

برگرفته از : هفته نامه کتاب هفته ،  شماره 204 ، شنبه 2 / 8 / 1388 ، ص 11 .

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه