خبر
كتاب تازه کاظم سادات اشکوری خطاب به «آقای صداقت» منتشر شد
- خبر
- نمایش از دوشنبه, 09 ارديبهشت 1392 08:57
- بازدید: 4940
کتاب «آقای صداقت! اگر جای شما بودم...» به عنوان تازهترین کتاب کاظم سادات اشکوری توسط نشر بهنگار منتشر شده و به بازار نشر آمد.
nike-dunk-low-coast-uncl | Orange FX5725 For Sale - adidas gauntlet 2019 schedule silver - 2021 Nasa x adidas Originals ZX 2K Boost White/Grey
به گزارش خبرنگار مهر، «آقای صداقت! اگر جای شما بودم...» 12 یادداشت طنز کاظم سادات اشکوری را شامل میشود که همه این یادداشتها خطاب به یک شخصیت خیالی به نام «آقای صداقت» نوشته شدهاند. سادات اشکوری در مقدمه کتاب اشاره کرده که آنچه در این دفتر میخوانید به گمان من، آمیزهایست از جد و هزل. البته شما مختارید که آن را طنز هم بنامید یا حرفهای صد تا یک غاز. بله، این غاز را هم باید «غین» نوشت!
نویسنده در توضیحی درباره مطالب این کتابش نوشته است: نخستین یادداشت این کتاب در سال 1367 با عنوان «در جست و جوی یک کتاب نایاب» با امضای «قهرمان لب گود» در مجله دنیای سخن چاپ شده است که پس از مطالعه مجدد آن به این نتیجه رسیدم که بهتر است پس از تغییر عنوان آن را در این کتاب بیاورم و آخرین مطلب یعنی «آقای صداقت! به نظر شما نقد همان پنبهزنیست؟» در سال 1389 نوشته شده است. من آدمی نیستم که بنشینم و دم به ساعت شعر و نثر صادر کنم. هر وقت که هوای نوشتن به سرم میزند، قلم بر کاغذ میگذارم و حاصل آن گاهی شعر از کار درمیآید و گاهی نثر. اهل پرچانگی و پرحرفی و پرگویی و ... هم نیستم؛ از این رو نوشتههایم گاهی، به سبب موجز بودن و سربسته سخن گفتن، نامفهوم مینماید یا از آن برداشت غلط میکنند.
فهرست مطالب این کتاب به ترتیب زیر است:
«آقای صداقت! تصدیق بفرمایید که تصحیح متن کار هر کس نیست!»، «آقای صداقت! میخواهم با شما کمی حرف بزنم»، «آقای صداقت! میخواهم یک گزارش حذفی بنویسم»، «آقای صداقت! امیدوارم به تریج قبای شما برنخورد»، «آقای صداقت! از قند پارسی چه خبر؟»، «آقای صداقت! بالاخره نگفتید به غذا علاقه دارید یا نه؟»، «آقای صداقت! ملاحظه میفرمایید، سرانجام دست و پای نگارنده را توی پوست گردو گذاشتند!»، «آقای صداقت! آیا معنای نامتان را میدانید؟»، «آقای صداقت! اگر جای شما بودم...»، «آقای صداقت! از فسیل چه میدانید؟»، «آقای صداقت! انگار حضرات دیواری کوتاهتر از دیوار ما پیدا نکردهاند!» و «آقای صداقت! به نظر شما همان پنبهزنی است؟».
کاظم سادات اشکوری شاعر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و محقق در سال 1317 در اشکور از توابع گیلان به دنیا آمد. او فارغالتحصیل جغرافیای انسانی و اقتصادی از دانشگاه تهران است. سادات اشکوری از شاعران مطرح است که در ابتدای کار شاعری پیوسته در جهت تکامل شعر خویش و یافتن زبانی مستقل و مشخص کوشیده است. شعرهای اولیه او چهارپارههای پیوسته با مضامین و تصاویری از طبیعت است. شعر او لحن صمیمی دارد که با زبان ساده و آشکار سروده شده است. او طی دهههای پیش با مطبوعات ادبی، همکاری داشته است.
سادات اشکوری در سالهای فعالیتش بیش از 20 عنوان کتاب چاپ شده در کارنامه دارد که عنوان برخی از آنها عبارت است از: «آن سوی چشمانداز»، «یک ساعت از 24 ساعت»، «افسانههای اشکور بالا»، «از دم صبح»، «شبنم بر خاک»، «با اهل هنر»، «از برکهها به آینه»، «در کنار جاده پاییز»، «نگاهی به نشریات گهگاهی»، «قاصد روزان ابری»، «هوای منتشر»، «تصویرهای بامدادی»، «پست جنوب»، «خانهام ابریست»، «تولیپ»، «افسانههای دهستان برزرود»، «شعر امروز را چگونه بخوانیم؟» و «و برگ کاهی در تندباد».
در قسمتی از کتاب «آقای صداقت! اگر جای شما بودم...» میخوانیم:
همین چند روز پیش بود که از یکی از شاعران دهه چهل در باب مدرنیسم و پست مدرنیسم سوالهایی کردم. خیال میکرد که جزء اول واژه نخستین از «مد» گرفته شده یا از «مدور»، که معنای آن بر کسی پوشیده نیست. همینطور جزءاول ترکیب دوم را تصور میکرد مربوط به «پست و تلگراف و تلفن» است. بله، آقا! این جماعت که «هر» را از «بر» تشخیص نمیدهند، خودکامهاند، خدا را بنده نیستند، مثل ما شعر نمیگویند، اصلا شعر نمیگویند، چه حقی دارند که حرف بزنند. حالا اگر کسی بپرسد انگار آنها هم یک چیزهایی میگویند. خب! جواب ساده است. خیلی کسان هستند که خیلی چیزها میگویند. ما که نباید به هرکس که هرچیزی گفت توجه کنیم.
ما خودمان اهل تفکر و تعمق هستیم و در صداقت و دقت و باقی چیزهایمان هم تردیدی نیست. پس لزومی ندارد همه را ببینیم و همه را به جا آوریم و اصلا، میبخشیدها، همه را آدم به حساب آوریم. ما اگر خیلی همت کنیم و به همین دوستان نزدیک و دور و برمان برسیم، کلاهمان را به هوا میاندازیم. اما اگر از من میشنوید این کار را نکنید. کلاهتان را نگه دارید. حالا هوا گرم است، فردا که هوا سرد شد به آن احتیاج پیدا خواهید کرد! راستی از کلاه گفتم و یادم آمد کشفم را درباره کلاه بگویم تا چیزی را ناگفته نگذاشته باشم. لابد اصطلاح کلاهگذاری و کلاهبرداری را شنیدهاید و لابد با خود فکر کردهاید، چگونه است که این هر دو، دارای یک معنی است. بله، درست است.
اما حقیقت این است که از دوازده ماه سال شش ماهش (بهار و تابستان) زمان کلاهبرداری است و شش ماهش(پاییز و زمستان) زمان کلاهگذاری. به همین سادگی. با این حساب سرکار (مقالهنویس محترم را عرض میکنم) که در تابستان چنان مقالهای نوشتهاید در واقع نقش کلاهبردار را بازی کردهاید. آه! ناراحت نشوید. منظورم آن کلاهبرداری که فکر کردهاید، نیست. ابدا! من که باشم که بگویم بالای چشم شما ابروست، بلکه این شما هستید که میدانید و به حق هم میدانید که بالای چشمتان ابروست و حتی میتوانید فعل دانستن را در همه زمانها صرف کنید.
این کتاب با 102 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 6 هزار و 200 تومان منتشر شده است.