فروزش 4
آذربایجان در روزگار باستان
- فروزش 4
- نمایش از یکشنبه, 27 آذر 1390 15:44
- بازدید: 4700
پیکرهی یک مادی (راست) و یک پارسی (چپ) در سنگنگارهی نقش رستم
داریوش احمدی
پژوهشگر تاریخ
1
در روزگار پادشاهی هخامنشیان (330-550 پ.م.) بیگمان استان ماد (Māda پارسی باستان)، سرزمین کنونی آذربایجان را نیز در برمیگرفته است. در کتیبهی بیستون (DB§6) از کشور (dahyu) ماد در کنار ارمنستان، کاپادوکیه و پارت نام برده شده، که به این ترتیب به نظر میرسد گسترهی ماد از آذربایجان غربی تا تهران کنونی را شامل میشده است.
با توجه به پیوندهای نزدیک فرهنگی و سیاسی پارسها و مادها، در کتیبهی بیستون، معمولاً از پارسها در کنار مادها و همچون مردمانی واحد سخن رفته است:
* دروغ در میان مردم، هم در پارس هم در ماد، و در میان دیگر مردمان فزونی گرفت (DB §10).
* همهی مردم برضد کمبوجیه شوریدند؛ آنان به او (بردیا) روی آوردند، هم پارس هم ماد، و نیز مردمان دیگر (DB §11).
* من مردم را در جایگاهشان مستقر ساختم، پارس، ماد و مردمان دیگر را (DB §14).
* سپاه پارسی و مادی را گسیل داشتم (DB §33).
یادکرد نام ماد در ردیف نخست کشورهای تابعه، در شماری از کتیبههای شاهانهی هخامنشی (مانند DNa §3، DSe 21، XPh §3) گواه جایگاه برجستهی مادها در گسترهی شاهنشاهی هخامنشی است. مرکز ماد، همدان (Hagmatāna پارسی باستان/ Ecbátana یونانی) نیز اقامتگاه تابستانی پادشاهان هخامنشی بود (کسنفن، کوروپدیا 8/6/22؛ آثنائوس، ضیافت فرزانگان 12/8). به روایت هردوت (3/92) مادها به همراه پَریکانیها و اُرثُکوریبانتها دهمین ساتراپی امپراتوری را تشکیل داده و سالانه 450 تالنت نقره مالیات میپرداختند.
به نظر میرسد که مادها در زمینهی هنرهای تزیینی مهارت ویژهای داشتهاند؛ چرا که به گواهی کتیبهی DSf §13 از استادکاران مادی برای طلاکاری و دیوارآرایی کاخ داریوش بزرگ در شوش بهره گرفته شده بود.
هردوت (7/62) ضمن شرح ترکیب سپاه خشایارشا در زمان حمله به یونان (480 پ.م.) یادآور میشود که پارسها و مادها سازوبرگ و جامهی یکسانی داشتند. در این زمان، فرماندهی رزمندگان مادی بر عهدهی تیگرانسِ (Tigranes) هخامنشی بود.
2
فرماندهی سپاهیان ماد، کادوسان، آلبانیا (اران کنونی) و سَکِسیان در نبرد سرنوشتسازی که میان ارتش هخامنشی و مهاجمان مقدونیایی در آوردگاه گوگَمِلا در 331 پ.م. رخ داد، بر عهدهی آتورپات1 بود (آریانوس، آناباسیس 3/8/4). پس از شکست داریوش سوم و چیرگی مقدونیان بر قلمرو هخامنشی، اسکندر اُکسیداتس (Oxydates) پارسی را در زمان توقف در همدان به فرمانداری ماد گماشت (آریانوس 3/20/3؛ کوینتوس کورتیوس، تاریخ اسکندر، 6/2/11). اما وی در 27-328 پ.م. اکسیداتس را، که از او ناخشنود بود، برکنار کرد و آتورپات را - که در این زمان بهناگزیر فاتح مقدونیایی را به سروری شناخته بود - به فرمانداری ماد منصوب نمود (آریانوس 4/18/3؛ کوینتوس کورتیوس 8/3/17).
آتورپات در 24-325 پ.م.، بریاکسس (Baryaxes) مادی را، که خود را شاه مادها و پارسها خوانده بود، به همراه همدستان شورشیاش، در زمان حضور اسکندر در پاسارگاد، تسلیم وی نمود (آریانوس 6/29/3). اندکی بعد دختر وی نیز به ازدواج با «پردیکاس» (Perdiccas)، یارِ نزدیک و جانشین اسکندر، درآمد (آریانوس 7/4/5؛ یوستینوس، گزیدهی تاریخ فیلیپی 13/4/13). پیداست که در این زمان آتورپات جایگاه برجستهای در نزد حاکمان جدید امپراتوری پارس یافته بود.
پس از مرگ اسکندر در 323 پ.م. کشور ماد به دو بخش تقسیم شد: ماد کوچک (بخش شمال غربی) به «آتورپات» و ماد بزرگ (بخش شرقی) به «پیثون» (Python) واگذار گردید (دیودروس سیسیلی، کتابخانهی تاریخی 18/3/3؛ یوستینوس 13/4/13). از این زمان به بعد، نام آتورپات بر این بخش از سرزمین ماد نهاده و «آتورپاتکان» (از *Ātṛpātakāna ایرانی باستان) خوانده شد.2و3 به تصریح استرابو (جغرافیا 11/13/1): «آتورپات کشور خود را از وابستگی به مقدونیان بازداشت و پس از آن که اعلام پادشاهی نمود، این کشور را در چارچوب دولتی مستقل سامان داد و تا به این روزگار (حدود 20 م.) توالی جانشینی فرزندانش پایدار است و جانشینانش با شاهان ارمنستان و سوریه، و در زمانهای بعد، با شاهان اشکانی پیوند زناشویی بستهاند».
3
دانستههای ما دربارهی جانشینان آتورپات در عصر سلوکیان بسیار ناچیز است. به روایت پولیبیوس (تواریخ 5/55/10-1) در پی شورش مُلُن، فرماندار ماد، آنتیوخوس سوم (187-223 پ.م.)، پادشاه سلوکی، در پی سرکوبی وی و شاهکانی که تدارکات و جنگجویان بایسته را برای او فراهم آورده بودند، برآمد (220 پ.م.). در رأس این عده، اَرتَبَرزنس4، فرماندار آتورپاتکان، قرار داشت که مهمترین و فعالترین همدست مُلُن بود. اما ارتبرزنس به علت کهولت سن سازشگری با آنتیوخوس را ترجیح داد و با وی قرارداد صلحی بست که برای شاه سلوکی کاملاً خشنودکننده بود. به گفتهی پولیبیوس، آتورپاتکان، که قلمرو آن در این زمان از کوههای قفقاز تا دریای مازندران گسترده بود، سپاهی نیرومند و بیشتر سواره داشت و به جهت برخورداری از منابع طبیعی غنی، میتوانست انواع تجهیزات جنگی مورد نیاز خود را تأمین کند.
پولیبیوس (10/27/12-1) در توصیف سرزمین ماد در روزگار سلوکیان مینویسد:
ماد برجستهترین امیرنشین در آسیاست، هم به لحاظ پهناوری قلمرو آن و هم به جهت تعداد و نیکویی مردان و اسبانی که پرورش میدهد. ماد اسبان مورد نیاز کمابیش کل آسیا را تأمین میکند. از آنجا که ماد چراگاههای بسیار خوبی دارد، پرورش اسبان سلطنتی به مادها سپرده میشده است. اسکندر در کنار مرزهای این سرزمین حلقهای از شهرهای یونانینشین را، برای پاسداری از آن در مقابل بربرهای همسایه، برپا کرده بود.
سکهای از پاکروس، شاه ماد آتورپاتکان
همدان شهری متفاوت است. این شهر در شمال ماد واقع است و بر آن قسمت از آسیا که هممرز با مئوتیس (Maeotis) و اوکسین (Euxine) است چیرگی دارد. این شهر همواره اقامتگاه سلطنتی مادها بوده است و گفته میشود که در ثروت و شکوه بناهایش بر همهی شهرهای دیگر پیشی میگیرد. همدان در دامنهی کوه اُرُنتس (Orontes) واقع است و حصاری ندارد، اما برخوردار از ارگی است که باروهایی سخت استوار دارد. در پای این ارگ، کاخ قرار دارد [...]. محیط آن هفت استاد (حدود 1295 متر) است و عظمت سازههای جداگانهی آن گویای ثروت و کامرانی بنیانگذاران اصلی آن است [...]. بیشتر فلزات گرانبهای به کار رفته در کاخ در زمان حملهی اسکندر و مقدونیان تاراج شد و بازماندهی آنها نیز در دوران فرمانروایی آنتیگونوس و سلوکوس پسر نیکانور.
4
دربارهی چندوچون پیوستن آتورپاتکان به پادشاهی اشکانی تا این حد دانسته است که در حدود 147-148 پ.م. مهرداد یکم (132-165 پ.م.) پس از رشتهنبردهایی، ماد بزرگ، ارمنستان، و بیگمان آتورپاتکان را تصرف نمود و برادرش بگسیس (Bagasis) را به فرمانداری این مناطق منصوب کرد (یوستینوس 41/6/7-6؛ موسا خورنی، تاریخ ارمنستان 1/8، 2/68؛ آثار 2005: 43-42).
آشفتگیهای پیآمدِ درگذشت مهرداد دوم (91-121 پ.م.) و روی کار آمدن چندین شاه رقیب، تیگرانس (Tigranes)، فرمانروای ارمنستان، را به حمله علیه شمال غرب ایران و مطیع ساختن آتورپاتکان برانگیخت (استرابو 11/14/15؛ پلوتارک، لوکولوس 27-26). روشن است که چیرگی ارمنستان بر این بخش از ایران مدت زمان زیادی نپاییده است.
در 36 پ.م. مارکوس آنتونیوس (سردار رومی) به یاری ارتوسدس5، فرمانروای ارمنستان، در پی فتح قلمرو امپراتوری اشکانی برآمد. او زمستان را در ارمنستان به سر برد و سپس در آغاز بهار با سپاهی 113000 نفره از رود ارس گذر کرد و به سرزمین آتورپاتکان/ ماد رخنه نمود و پس از تاراج شهرهای این منطقه، تختگاه آن، فراتا (Phraata)6، را به محاصره گرفت. در این حین ارتش پادشاهی و رزمندگان مادی، عقبهی سپاه روم و تجهیزات جنگی آن را یکسره تارومار کردند. مدافعان فراتا نیز با خروج ناگهانی از شهر، رومیان را هراسان و گریزان ساختند. آنتونیوس، که اوضاع خود را بسیار خطیر و وخیم میدید و متحدان ارمنیاش نیز او را واگذاشته و گریخته بودند، از شاهنشاه اشکانی درخواست مذاکره و آتشبس کرد، اما با دریافت پاسخ منفی، در پی عقبنشینی و خروج از آتورپاتکان برآمد. رومیان پس از شش روز و با تحمّل تلفات سنگینی که ناشی از حملات ایذایی ایرانیان بود، از رود ارس7 گذشته و به ارمنستان پناه بردند (کاسیوس دیو، تاریخ روم 49/28-25؛ پلوتارک، آنتونیوس 49-38).
پس از شکست خفّتبار رومیان، شاه ماد/ آتورپاتکان، ارتوسدس یکم پسر آریوبرزنس8 یکم، که گویا ارجی شایسته و سهمی چشمگیر از غنایم رومی به دست نیاورده بود، و یا شاید حضور نیروهای شاهنشاهی را در این منطقه تهدیدی برای استقلال خویش میدید، به آنتونیوس روی آورد و از او برای پیکار با اشکانیان و ارمنیان یاری خواست. سردار رومی، که موقعیت را برای تنبیه فرمانروای خائن ارمنستان مناسب دیده بود، به این کشور لشگر کشید و ارتوسدس ارمنی را دستگیر کرد اما پسرش ارتاکسیاس (Artaxias) به ایران پناه برد (34 پ.م.). آنتونیوس در 33 پ.م. به قصد رخنهی دوباره به قلمرو شاهنشاهی اشکانی تا رود ارس پیش رفت، اما به بستن پیمان دوستی با شاه ماد/ آتورپاتکان رضایت داد. برای استوار ساختن این پیمان، دختر ارتوسدس مادی، یوتاپه (Iotape)، برای ازدواج با پسر آنتونیوس، الکساندر - که هنوز کم سن و سال بود - در نظر گرفته و رهسپار روم شد. سردار رومی بخشی از خاک ارمنستان و سربازانی را برای گسترش فتوح در اختیار ارتوسدس قرار داد. چندی بعد، به جهت وقوع نبرد در مرزهای دیگر، آنتونیوس از این منطقه خارج شد و سربازاناش را نیز فراخواند. با بهرهگیری از این فرصت، فرهاد چهارم، شاهنشاه اشکانی و ارتاکسیاس، شاهزادهی ارمنی، بر ارتوسدس مادی تاختند و او را مغلوب ساختند و پادگانهای رومی بازمانده در ارمنستان را برچیدند (کاسیوس دیو 49/44-33؛ پلوتارک، آنتونیوس 53-52). ارتوسدس پس از شکست با فرزنداناش به روم پناهنده شد و یوتاپه نیز اجازه یافت که در همانجا به خانوادهاش بپیوندد (کاسیوس دیو 51/16/2؛ مونومِنتوم آنکیرانوم §32). سپستر، فرزندان ارتوسدس با پشتیبانی رومیان دوباره فرمانروایی بر ماد/ آتورپاتکان را به دست گرفتند. به تصریح کتیبهای از آگوستوس، سزار روم، مادها، به واسطهی سفیران خود، از وی درخواست کردند که بر ایشان فرمانروایی بگمارد، و او آریوبرزنس دوم پسر شاه ارتوسدس یکم را به فرمانروایی ماد (مونومِنتوم آنکیرانوم §33) و ارمنستان (مونومِنتوم آنکیرانوم §27؛ نیز کاسیوس دیو 54/9/2؛ تاسیتوس، سالنامهها 2/4) منصوب کرد. پس از آن که آریوبرزنس دوم بر اثر سانحهای درگذشت، پسرش ارتوسدس دوم به فرمانروایی ارمنستان گمارده شد، اما ارمنیان علیهاش شوریدند و او را به قتل رساندند (مونومِنتوم آنکیرانوم §27؛ تاسیتوس، همان جا). با کشته شدن ارتوسدس دوم در حدود 20-19 م.، حاکمیت دودمان آتورپات به پایان کار خود رسید و پس از آن، این شاهزادگان اشکانی بودند که به فرمانروایی ماد/ آتورپاتکان منصوب میشدند؛ چنان که به روایت جوزفوس (اعصار کهن یهود 18/2/4؛ 20/3/4) اردوان دوم (38-11/10 م.) پیش از رسیدن به مقام شاهنشاهی، فرمانروای ماد/ آتورپاتکان9 بود؛ و پاکروس (Pacorus) نیز از سوی برادرش، بلاش یکم، (80/76-51 م.) به همین سمت منصوب شده بود.
در حدود 72 م. آلانها به ماد/ آتورپاتکان هجوم آوردند و آن را به سختی تاراج کردند، به طوری که پاکروس ناگزیر شد به مناطق دور از دسترس پناه ببرد و برای آزادی خانوادهاش، که در بند آلانها افتاده بود، یکصد تالنت نقره بپردازد (جوزفوس، جنگهای یهودیان 7/7/4). بلاش برای دفع مهاجمان از روم درخواست یاری کرد (ستونیوس، زندگانی دومیتیان 2/2).
استرابو (11/13/3-2) در وصف آتورپاتکانِ عصر اشکانی مینویسد:
آتورپاتکان را، با توجه به قدرتاش، نمیتوان کشور کوچک و ناتوانی به شمار آورد، چرا که میتواند تا ده هزار سوارهسپاه و چهل هزار پیادهسپاه فراهم آورد. این کشور بندرگاهی به نام کپوت (Caputa) دارد که بر کرانههای آن نمک شوره میبندد و سخت میشود [...]. آنان همسایگان قدرتمندی چون ارمنیان و پارتیان دارند، که اغلب آماج تاراجگری ایشان میشوند. اما باز هم در برابرشان پایداری میکنند و آنچه را که از آنان ستانده شده است، دوباره به دست میآوردند. برای نمونه، شهر سیمبک (Symbace) را، هنگامی که ارمنیان فرمانبردار رومیان شدند، از آنان بازستاندند. آنان موفق به دوستی با سزار شدهاند، اما در عین حال به اشکانیان نیز تمایل دارند.
هماکنون نیز زرتشتیان برای انجام مراسم به آتشکدهی آذرگشسب میروند (عکسها از سیما مهر آذر - تارنمای خبری امرداد)
کاخ سلطنتی تابستانهی ایشان در دشتی در گنزک (Ganzaca)10 واقع است11 و کاخ زمستانیشان در دژی به نام ورا (Vera)12، که آنتونیوس در زمان لشگرکشیاش علیه اشکانیان آن را محاصره کرده بود [...]. همهی نواحی این کشور حاصلخیزند، به جز بخش شمالی آن که کوهستانی و دشوارگذر و سرد است.
استقلال آتورپاتکان از حاکمیت بیگانگان (سلوکیان) و فرمانروایی دیرپای این دودمانی ایرانی، و طبعاً زرتشتی بر آن، در زمانهی آشفتهای که بیگانگان و کافران (از دید زرتشتیان) بر گوشه گوشهی امپراتوری پیشین هخامنشی چیره گردیده بودند، بیگمان این سرزمین را در نزد ایرانیان زرتشتی آن روزگار برخوردار از ارج و جایگاهی ویژه نموده بود. احتمالاً در طی دوران فرمانروایی همین دودمان است که آتش مقدس «گُشنَسپ» به شهر شاهی گنزک و سپس به شیز منتقل میشود و این محل را به کانون تجمع روحانیان و زائران زرتشتی مبدل میسازد (بویس و گرِنه 1991: 78-75). جایگاه و منزلت این آتشکده چنان بود که شاهان ایران، در زمان رسیدن به سلطنت، پیاده به زیارتاش میرفتند و نذور و هدایای بسیاری را پیشکش میکردند (مسعودی 1381: 89؛ ابن خردادبه 1371: 120). این همه، سبب گردید که در برخی روایات زرتشتی، برای نمونه، «ایرانویج» (خاستگاه زرتشت و قوم اوستایی) با آذربایجان منطبق گردد (بندهش 1369: 76، 89، 128) و در نتیجه این سرزمین زادگاه زرتشت به شمار آید (مسعودی 1382: 224؛ صور الاقالیم 1353: 89 ؛ زکریای قزوینی 1366: 172).
5
عملیات فتح آتورپاتکان و الحاق آن به شاهنشاهی نوپای ساسانی به دست اردشیر پاپکان (240-224 م.) صورت گرفت. او پس از شکست دادن اردوان چهارم (224-213 پ.م.)، واپسین شاه اشکانی، در نبرد هرمزگان، به سوی همدان و جبال و آذربایجان لشگر کشید و آنها را تصرّف نمود (طبری 1352، 2: 584؛ یعقوبی 1371، 1: 194؛ کاسیوس دیو 80/3/3-2).
از زمان اردشیر یکم و با شکلگیری مفهوم سیاسی - جغرافیایی - فرهنگی «ایرانشهر»13 (= قلمرو آریاییان) که در آغاز به آن دسته از سرزمینهای تحت فرمان شاهنشاهی ساسانی که مردماناش دارای زبان ایرانی و دین زرتشتی بودند اطلاق میشد (احمدی 1386: 51)، آذربایجان (Āturpātakān پارتی/ Ādūrbādagān پارسی میانه) نیز، به جهت سهیم بودن در فرهنگ ایرانی و جغرافیای سیاسی آن، پیوسته و همواره جزیی از این قلمرو به شمار آمده است؛ چنان که در سنگنبشتهی شاپور یکم (270-240 م.) در کعبهی زرتشت آمده است:
من: مزداپرست، خدایگان، شاه شاهان ایران و انیران، که تبار از ایزدان [دارد] ...، فرمانروای ایرانشهر هستم و [این] شهرها (= ایالتها) را دارم: پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان، نودشیرگان، عربستان، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، سیکان، اردان (= اران)، بلاسکان، تا به قفقاز و دروازهی آلانها ... (ŠKZ 1-2؛ باک 1978: 87-284).
در سنگنبشتهی کِردیر (Kirdēr)، موبد بزرگ عصر ساسانی (سدهی سوم م.)، نیز آذربایجان جزیی از قلمرو ایران است:
و من، کردیر [...]، آتشها و مغان بسیاری را در قلمرو ایران (آریاییان) [یعنی:] پارس، پارت، خوزستان و آسورستان و میشان و نودشیرگان و آذربایجان و سپاهان و ری و کرمان و سگستان و گرگان و مرو و هرات و اَبَرشهر و تورستان و مکران و کوشانشهر تا فراز پیشاور کامیاب ساختم (KNRm 34-36؛ مکنزی 1999: 245).
نویسندگان مسلمان نیز به همینسان آذربایجان را جزو همیشگی ایرانشهر دانستهاند (بنگرید به: ابن رُسته 1365: 121؛ مسعودی 1381: 74-73؛ مجمل التواریخ و القصص 1318: 478؛ مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری، ریاحی 1382: 142؛ زکریای قزوینی 1366: 46؛ حمدالله مستوفی 1336: 23-22)، برای نمونه:
گویند معتدلترین و باصفاترین و بهترین بخشهای زمین، «ایرانشهر» است [...]: درازای آن میان رودخانهی بلخ تا رودخانهی فرات و پهنای آن میان دریای غابسکین (مازندران) تا دریای فارس و یمن، سپس به طرف مکران و کابل و طخارستان و منتهای آذربایجان است و آن جا برگزیدهی بخشهای زمین و ناف زمین است، به علت رنگ مردم آن و اِستِوای پیکرهاشان و سلامت خردهاشان؛ زیرا که ایشان از سرخی رومیان و بدخویی ترکان و زشتی چینیان و کوتاهبالایی یأجوج و مأجوج (مغول) و سیاهی حبشیان و نابهاندامی زنگیان برکنار بودهاند (مقدسی 1381: 615).
در دوران فرمانروایی کواد (531-499، 496-488 م.) و خسرو انوشهروان (579-531 م.) در پی انجام یافتن اصلاحات گستردهی اداری و نظامی، امپراتوری ساسانی به چهار ناحیهی نظامی و اداری (Kust پارسی میانه) تقسیم گردید و یک سپهبُد به فرمانداری هر کدام گماشته شد (طبری 1352، 2: 646؛ یعقوبی 1371، 1: 19-218؛ دینوری 1368: 96؛ ابن رسته 1365: 119؛ شهرستانهای ایران 2، 21، 34، 58). در این تقسیمبندی آذربایجان جزوی از ناحیهی «اَباختر» (شمال) بود. این ناحیه، اغلب به جهت اهمیت آذربایجان، صرفاً «ناحیهی آذربایجان» خوانده شده است (ابن خردادبه 1371: 119؛ یعقوبی 1371، 1: 219؛ شهرستانهای ایران: 58). از فرمانداران ناحیهی آذربایجان، از «زاذویه نَخوَرگان» (نلدکه 1378: 183)، مهران (ابن اعثم 1372: 106)، «ایرانگشنسپ» (شهرستانهای ایران 56) و خُرههرمزد و پسرش رستم (سبئوس 1999: 89 و 95؛ مسعودی 1381: 96)14 نام برده شده است. تختگاه آذربایجان در دوران ساسانیان، یا دستکم در اواخر آن، «اردبیل» بوده است (بلاذری 1346: 163؛ یاقوت حموی 1977: 129).
نامهای شهرها و روستاهای آذربایجان، چنان که ابن خردادبه (1371: 120) در نیمهی نخست سدهی سوم ق. به دست داده است، میتواند منعکسکنندهی ترتیب آنها دستکم در پایان روزگار ساسانیان باشد:
مراغه، میانج، اردبیل، ورثان، میسر، برزه، سابرخاست، تبریز، مرند، خوی، کولسره، موقان، برزند، جنزه، جابروان، نریز، اُرمیه، سلماس، شیز، باجروان، رستاق شلف، رستاق سندبایا، بذ، رستاق ارم، بلوانکرج، رستاق سراه، دسکیاور، و رستاق ماینهج.
آذربایجان در طی دوران ساسانیان، همچنان دارای ارج و جایگاهی برجسته، و صحنهی وقوع رخدادهایی مهم بود. چنان که خسرو پرویز (628-590 م.) آن گاه که پدرش هرمزد (590-579 م.) به وی گمان نافرمانی و شورش برد، به آذربایجان پناه جُست و در همانجا نیز بزرگان ایران او را به پادشاهی شناختند (طبری 1352، 2: 727؛ مسکویه 1369: 189؛ تئوفیلاکت سیموکتا، تاریخ 4/3/13). محل وقوع نبرد پایانی بهرام چوبین و خسرو پرویز، که به شکست بهرام غاصب و استقرار پادشاهی خسرو فرجامید، در دشت «دنک» در آذربایجان بود (طبری 1352، 2: 33-732؛ مسکویه 1369: 193؛ دینوری 1368: 122؛ ثعالبی 1368: 428).
در این دوران، آتشکدهی «گشنسب» آذربایجان به جایگاهی والاتر از گذشته دست یافته بود؛ چنان که بهرام پنجم (439-421 م.)، پس از شکست دادن فرمانروای هفتالیان، تاج و شمشیر گوهرنشان وی را با زیورهای بسیار دیگر به این آتشکده بخشید (طبری 1352، 2: 623؛ مسکویه 1369: 149؛ ثعالبی 1368: 360)؛ و بیگمان به جهت ثروتمندی و اهمیت سیاسی و ایدئولوژیک این آتشکده بود که هراکلیوس، امپراتور روم شرقی، در زمان تهاجم به ایرانِ عصر خسرو پرویز (624 م.)، این آتشکده را به تاراج گرفت (سبئوس 1999: 81 ؛ بسنجید با مسعودی 1381: 142).
با هجوم اعراب به ایران، سپاهیان آذربایجان و جِبال به فرماندهی رستم پسر خُرههرمز، سپهبد آذربایجان، به رویارویی با مهاجمان شتافتند، اما پس از چهار روز نبرد و دررسیدن نیروهای کمکی جنگآزموده و پرشمار از سوریه به اردوی اعراب، ایرانیان در آوردگاه قادسیه شکست خوردند و رستم نیز کشته شد (637 م./ 16 ق.). بازماندهی سپاه ایران، که فرمانده آن خُرهزاد (فرخزاد) برادر رستم بود، در تیسفون تاب ایستادگی در برابر اعراب را نیاورد و شهر را به مهاجمان واگذاشت. تلاش سپاه ایران برای پس زدن مهاجمان در نبرد جَلولا (640 م./ 19 ق.) نیز سودی نداشت و سرانجام با شکست ایران در نبرد نهاوند (642 م./ 21 ق.) راه رخنه و چیرگی اعراب به درون ایران، و آذربایجان، گشوده و هموار شد (سبئوس 1999: 99-98، 105-104؛ طبری 1352، 5: 1671 به بعد؛ بلاذری 1346: 54 به بعد؛ ابن اعثم 1372: 92 به بعد؛ یعقوبی 1371، 2: 24 به بعد؛ مسکویه 1369: 292 به بعد).
نخستین فاتح آذربایجان، بُکَیر بن عبدالله، به فرمان عُمر در حدود 642 م./ 22 ق. به این سرزمین لشگر کشید و در نخستین نبرد با سپاه آذربایجان، اسفندیار، پسر فرخزاد، را شکست داد و به بند کشید و به جز دژها، دیگر نواحی را به تصرف درآورد. اندکی بعد، عُتْبه پسر فَرقَد جانشین او شد و ضمن تصرّف مناطق بازمانده، بهرام، برادر اسفندیار، را که به رویارویی با او برخاسته بود، شکست داد و گریزاند. در این زمان بود که پیمان صلحی میان عتبه و اهالی آذربایجان بسته شد و مردم ملزم به پرداخت جزیه و پذیرایی از اعراب شدند (طبری 1352، 5: 81-1979؛ مسکویه 1369: 62-361). فتح اردبیل، تختگاه آذربایجان، نیز به دست حُذَیفه پسر یَمان انجام یافت. او مرزبان آذربایجان را شکست داد و در ازای دریافت 800 هزار درهم با مردم پیمان صلح بست. بنابر این پیماننامه، اعراب متعهد شدند که آتشکدهها را ویران نکنند، به کردان کوچگر متعرض نشوند و به ویژه اهالی شیز را از رقص و پایکوبی در روزهای عید و به جا آوردن آیینهای دیگر بازندارند (بلاذری 1346: 163).
به این ترتیب و در طی سالهای آینده، با گسترش نفوذ و چیرگی اعراب، آذربایجان به جزوی از امپراتوری نوپای اسلامی مبدّل گردید.
پینوشتها:
1. *Atr.pāta پارسی باستان/ Atǝrǝ.pāta اوستایی/ Atūrpāt پارسی میانه/ Atropátes یونانی به معنیِ «[آن که ایزد] آتش پشتیبان [اوست]» (تاورنیه 2007: 125).
2. از میان نویسندگان مسلمان، مقدسی (1385: 555) و یاقوت حموی (1977: 128) نیز تصریح کردهاند که نام آذربایجان از نام «آذرباذ» پسر بیوراسف گرفته شده و بنیانگذار این ایالت او بوده است.
3. یونانیان و رومیان این سرزمین را Media Atropatene (مادِ آتورپاتکان)، Atropatene (آتورپاتکان) و گاه فقط «ماد» خواندهاند.
4. Artabarzanes یونانی/ *Rtabrzana ایرانی باستان به معنیِ «تعالیدهندهی اَرتا (= نظم و راستی)» (تاورنیه 2007: 293).
5. Artavasdes لاتینی/ *Rtavazdah پارسی باستان به معنیِ «برخوردار از نیروی پایداری به لطف ایزد اَرتا» (تاورنیه 2007: 297).
6. منطبق بر مراغهی کنونی (مینورسکی 1944: 62-261).
7. به تصریح استرابو (11/13/3) و پلوتارک (آنتونیوس 49)، رود ارس مرز میان ماد آتورپاتکان و ارمنستان بوده است. بنابر این، روشن است که از همان آغاز نیز، سرزمینهای شمالی رود ارس (= اران) بخشی از جغرافیای سیاسی و فرهنگی آذربایجان (ماد آتورپاتکان) نبوده و اطلاق کنونی نام آذربایجان به این منطقه، فاقد مبنای تاریخی است.
8. Ariobarzanes لاتینی/ *Aryabrzana ایرانی باستان به معنیِ «ترفیعدهندهی ایرانیان» (تاورنیه 2007: 112).
9. تاسیتوس (2/3؛ 6/36، 41، 43) اردوان را، تا پیش از پادشاه شدنش، با سکاها و گرگان مرتبط میداند و نه آذربایجان.
10. شهر گنزک در نزدیکی میاندواب کنونی واقع بوده است (مینورسکی 1944: 254). شکل این نامواژه (برگرفته از *Ganzaka ایرانی باستان «خزانه») گواه برپا شدن این شهر در زمان هخامنشیان است.
11. مسعودی (1381: 89) مینویسد که اشکانیان تابستان را در شیز (تخت سلیمان کنونی) آذربایجان به سر میبردهاند.
12. «ورا» برابر «فراتا» و منطبق بر مراغهی کنونی است (بنگرید به: پینوشت 6).
13.aryānšahr پارتی/ ērānšahr پارسی میانه
14. منابع دیگر، رستم و پدرش را سپهبد خراسان دانستهاند (طبری 1352، 2: 783؛ یعقوبی 1371، 1: 214؛ مسکویه 1369: 224).
کتابنامه:
ابن اعثم، محمد بن علی (1372). الفتوح، ترجمهی محمد بن احمد مستوفی هروی، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
ابن خردادبه (1371). مسالک و ممالک، ترجمهی سعید خاکرند، تهران، مؤسسهی فرهنگی حنفاء.
ابن رسته (1365). الاعلاق النفیسه، ترجمهی حسین قرهچانلو، تهران، امیرکبیر.
احمدی، داریوش (1386). پایان جهان و ظهور موعود در ادیان ایران باستان، تهران، جوانهی توس.
بلاذری، احمد بن یحیا (1346). فتوح البلدان، ترجمهی آذرتاش آذرنوش، تهران، بنیاد فرهنگ.
بندهش (1369). نوشتهی فرنبغ دادگی، ترجمهی مهرداد بهار، تهران، توس.
ثعالبی، ابومنصور (1368). تاریخ ثعالبی (غرر اخبار ملوک فرس و سیرهم)، ترجمهی محمد فضائلی، تهران، نقره.
دینوری، ابوحنیفه (1368). اخبار الطوال، ترجمهی محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی.
ریاحی، محمدامین (1382). سرچشمههای فردوسیشناسی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
زکریای قزوینی (1366). آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمهی عبدالرحمان شرفکندی، تهران، مؤسسهی علمی اندیشهی جوان.
آسانا جاماسب (1371). شهرستانهای ایران در متون پهلوی، ترجمهی سعید عریان، تهران، کتابخانهی ملی جمهوری اسلامی ایران. صص 29-221
صور الاقالیم / هفت کشور (1353). به تصحیح منوچهر ستوده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
طبری، محمد بن جریر (1352). تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
مقدسی، ابوعبدالله (1385). احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم، ترجمهی علینقی منزوی، تهران، کومش.
مقدسی، مطهر بن طاهر (1381). آفرینش و تاریخ، ترجمهی محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه.
مجمل التواریخ و القصص (1318). به تصحیح ملکالشعرای بهار، تهران، چاپخانهی خاور.
مسعودی، ابوالحسن (1381). التنبیه و الاشراف، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی.
مسعودی، ابوالحسن (1382). مروج الذهب، جلد 1، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی.
مشکویه، ابوعلی (1369). تجارب الامم، ترجمهی ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، جلد یکم.
حمدالله مستوفی (1336). نزهت القلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، کتابخانهی طهوری.
نولدکه، تئودور (1378). تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمهی عباس زریاب، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
یاقوت حموی، شهابالدین (1977). معجم البلدان، جلد 1، دار صادر، بیروت.
یعقوبی، ابن واضح (1371). تاریخ یعقوبی، ترجمهی محمدابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی.
Assar, G.F. 2005, “Genelogy and Coinage of the Early Parthian Rulers. II”, Parthica 7.
Back, M. 1978, Die Sassandischen Staatsinschriften, Acta Iranica 18, Téhéran-Liège.
Boyce, M. and Grenet, F. 1991, A History of Zoroastrianism, vol. III, Leiden.
MacKenzie, D.N. 1999, Iranica Diversa, vol. 1, Roma.
Minorsky, V. 1944, “Roman and Byzantine Campaigns in Atropatene”, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 11, No. 2, pp. 243-265.
Monumentum Ancyranum, edited by W. Fairley, Philadelphia, 1898.
Sebeos 1999, The Armenian History, translated by R.W. Thomson, Liverpool.
Tavernier, J. 2007, Iranica in the Achaemenid period, Louvain.