فروزش 4
چکامه - فروزش شماره چهارم - پاییز 1388
- فروزش 4
- نمایش از یکشنبه, 11 دی 1390 17:09
- بازدید: 4801
برگرفته از فصلنامه فروزش شماره چهارم (پاییز 1388) - بخش چكامه
هزار و یک شب تمام شب |
|
چکامهای که در پی میآید قطعهشعری است از آقای دکتر محمدعلی سجادیه که پس از جداسازی بحرین سروده شد - هر چند آن هنگام بختِ چاپ را نیافت. پیش از آن، در روزهایی که حکومت ایران سازِ جدایی بحرین را کوک کرده بود، دکتر سجادیه شعری را با عنوان «بحرین، رازِ پنجهی دشمن برون کشید» در روزنامهی «خاک و خون» - با امضای «م. س. پیکار» - به چاپ رسانده بود. چامهی گُهر در تکمیلِ نوشتاری دربارهی بحرین که در شمارهی پیشین فروزش چاپ شد (بحرین چگونه از ایران جدا شد، پرفسور حسن امین)، بهویژه بخشِ «بازتاب بحرین در شعر معاصر»، به خوانندگان فروزش پیشکش شده است. گهر گهر پیش عفریته افتاد باز
|
|
|
||
سیمین رهنمایی |
محمدعلی سجادیه |
|||||
ای بهار! از پیلهی ابریشم |
|
|||||
طاهره پرنیان |
||||||
نور، صدا، تصویر سید محمود سجادی
|
|
|
پاسخ به چکامهی بانو سمانه مرادی (فروزش، شمارهی یکم، زمستان 1387) که دلتنگ چون غروب برگریزان پاییزان بود مرغزار سبز من دریاست. خانهام یک زورق چوبین و متروکست. همزبانم باد و طوفانهاست، فریادش خروشان، من ولی خاموش و لببسته... نمیگویم که فریادم، نمیگویم که غمگینم. به جز تو کدامین دستهای بر فراز صخرهها مینمایاند مرا فانوس ساحلها؟ مرگ من تنهاست گور من ژرفای دریاهاست بیفانوسِ آن چشمان تو. در میان زورقم تنها نگاهم ساحلی دور است. صدای گامهایت بر صدفهای شکسته میدهد امید. بیمناکم من، هراسانم که این امواج؟!... چشمان تو هم دریاست، لبریز حکایتهاست... |
|
||
سهراب ستوده |
||||||
میترسم نرفته برگردی بپوش و وقت را سر به نیست کن |
|
|||||
مژگان دلپذیر |
سرود آذربایجان
|
|