شنبه, 12ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها نگاه روز سعدی؛ معمار فرهنگ انسانی

نگاه روز

سعدی؛ معمار فرهنگ انسانی

برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 61 - رویه‌ی 27

علی‌محمد آقاعلیخانی

هنگامی که آموزه‌های استاد اندیشه و سخن، سعدی شیرازی را می‌خوانی، با اندکی توجه بیشتر به ژرفای سخن درمی‌مانی که این انسان بزرگ روان‌شناس بوده، جامعه‌شناس بوده، اندیشمند حوزه مدیریت و اقتصاد بوده، کارشناس دین بوده، معلم اخلاق بوده، دانش سیاست و حکومت می‌دانسته و یا استاد علوم تربیتی بوده و یا ... و شگفتی دیگری که به آن، درماندگی نیز افزوده می‌شود، بی‌مرزی زمانی و مکانی اندیشه‌های ناب این ابرمرد پارسی‌گوی است.
هر یک از شعرها یا فرموده‌های سعدی دریایی از معنای بیکران را در خود دارد. سعدی در هر واژهای که به کار می‌گیرد تنها در پی انتقال معنای آن واژه به مخاطب نیست، بلکه گاهی با یک یا چند واژه‌ی کوتاه، بیکرانی از معنا را هدف قرار می‌دهد که انسان به وجد و شگفتی می‌آید. باید اقرار کرد که این همه دانش در یک جا به حقیقت بی‌همتاست و با این تعبیر، سعدی یک دانشگاه است  و بی‌کران اندیشه و حکمت.
همه اندیشه‌های سعدی ناب است و برخوردار از جهان بینی و خرد ایرانی، آوردن گزیده‌ای از آن‌ها در این‌جا بایسته و شایسته نیست.
آنچه بهانه‌ی نگارش این کوتاه سخن شد، یکی یاد آوری سال روز بزرگداشت سعدی است اگر چه این چنین انسان و اندیشه‌ی بزرگ به زمان و مکان تعلق ندارد و بی‌گاه است و دیگر بیان یک افسوس! و آن این که :
اگر کمی‌ اهل بیان و شنیدن جملات کوتاه و آموزنده باشیم، کم نیستند سخنانی که در یک جمله کوتاه از بزرگان می‌گوییم و می‌شنویم، «آنتونی رابینز»، چنین گفته، «اسپنسر جانسون» چنان گفته، شگفتا از سخن «پیتر دراکر» و ... ؟! و البته در بزرگی ایشان تردیدی نیست.
چنان‌چه یک پژوهش سطحی هم در جامعه صورت پذیرد، حتی در یک جمع دانشجویی و علمی فکر می‌کنید چه درصدی از مخاطبین از بزرگی اندیشه‌های سعدی آگاهی دارند؟ بی تردید تعداد قابل توجهی نخواهند بود و یا اگر هم آگاهی وجود داشته باشد خیلی سطحی است و بسیاری هم او را حداکثر یک شاعر می‌شناسند! در حالی که سعدی یک دانشمند چند رشته (INTERDICIPLINE) است که اندیشه‌های ناب خود را برای زندگی و نیک‌بختی انسان در قالب شعر و نوشتار جذاب بیان داشته است.
به راستی چرا چنین نیست؟ آیا وجدان جمعی جامعه ایرانی به ورطه خودستیزی و خود فراموشی افتاده است!.
آیا هنگام آن نیامده است که دست‌اندرکاران مدیریت جامعه ایران به ویژه در بخش فرهنگ، اندکی دست از کوتاه نگری و یکسونگری بردارند و برای نیک‌بختی جامعه از این آبشخورهای ارزشمند خودی استفاده کنند؟ می‌گویند:
کسی کلیدهای خود را گم کرده بود، در کوچه و در زیر نور مهتاب به دنبال آن می‌گشت. ظریفی به او رسید و پرسید چه می‌کنی؟ گفت: در جستجوی کلیدم هستم. ظریف گفت: کلید را کجا گم کرده‌ای؟ گفت: درخانه. گفت: پس چگونه است که در کوچه در پی آنی ؟ گفت: درون خانه، تاریک است؟!
حال حکایت ماست، کلید فرهنگ ما در خانه گم شده است و بایسته است به جای رفتن به بیرون از خانه و جستن کلید در لابلای کتاب‌هایی که همه ترجمه است و...، فکری برای روشن کردن خانه کنیم و همت کنیم تا بجوییم آن چه داریم و به کار ببریم آنچه یافتیم، تا نیک‌بختی خود و جامعه را با نسخه طبیب معتمد خانگی به دست آوریم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه