زیست بوم
مدرنیزاسیون آبخیزها و اثر آن بر دانش بومی
- زيست بوم
- نمایش از پنج شنبه, 06 مرداد 1390 10:55
- بازدید: 5064
برگرفته از فصلنامۀ فروزش شماره سوم (تابستان 1388)، رویه 112 تا 114
مدرنیزاسیون آبخیزها و اثر آن بر دانش بومی
روزآمدسازی یا نابود کردنِ آبخیزها
یکی از دهانههای قناتی در یزد با 120 کیلومتر طول
فاطمه ظفرنژاد
پژوهشگر آب
عصر مدرنیزاسیون و ساختوساز
عصر مدرنیزاسیون، با گسترش فناوری و چیرگی آن بر انسان و ترویج مصرفزدگی، جهان را به مثابهی منبعی پایانناپذیر برای بهرهبرداری نامحدود انسان تبیین کرد. نقدِ مدرنیته و جنبههای گوناگون اجتماعی، فلسفی و علمی آن از قرن نوزدهم آغاز شد و از سوی مخالفان استعمار و صلحدوستان و نیز از سوی رهبران سنتی و اندیشمندان تمدنهای کهن در قرن بیستم ادامه یافت. تخریب محیط زیست در پی بهرهکشیها و ساختوسازهای آزمندانه، با نام توسعه، به پیدایش و گسترش اندیشهی «توسعهی پایدار» و نظریههای فلسفیِ همسو با آن دامن زد. جوهرهی ضدّ توسعهی مدرنیزاسیون و نظریهی توسعهی پایدار، نخستینبار، در همایش استکهلم سازمان ملل متحد در 1972 بازتاب یافت. در اسناد همایش استکهلم ضمنِ محکومیت تبعیض (آپارتاید)، استعمار و تسلّط خارجی، تأکید بر اقدام برای پایداری زمین و صلح و نابودی همهی اسلحهها، برای نخستینبار، برای توقّف تخلیهی مواد سمی در محیط زیست، جلوگیری از تهی شدن منابع غیرقابل تجدید زمین، کنترل جمعیت، حفاظت و بازسازی منابعِ قابل تجدیدِ حیاتی، و محافظت از منابع طبیعی آب، هوا، خاک، گیاه، جانور و بومسازگانها (اکوسیستمها) برای نسلهای کنونی و آینده به جهان مدرن هشدار داده شد.
نظریهی «وضعیت پُستمدرن» در حقیقت «توسعهی پایدار» را پشتیبانی کرد و، ضمن نقد وضعیت دانش در جهان، مدرنیته را جامعهی تکروایتی بدون مشروعیت خواند که چندروایتی مشروعیتیافتهی جوامع کهن و بومی را از میان برده است. این مسأله میتواند به نابودی انسان و زیستگاه او بینجامد. در پی ساختوسازهای رایج در جامعهی مصرفی مدرن، جوامع بومی و دانشهای بومی جهان همانگونه در خطر نابودی قرار گرفتند که گونههای جانوران و گیاهان و زیستگاههای آنها.
مدرنیته در آخرین جایگاه خود، حذف هر گونه تنوع، جهانیسازی، تسلّط شرکتها و تکنوکراتها بر جهان را به ارمغان آورد که در همدستی با جامعهی مصرفی بیتفاوت به همهی ارزشها در عصر تکنوپلی، نه تنها انقراض نسل رودها، تالابها، بومسازگانهای آبی و جنگلی، و زیستگاههای جانوران گوناگون متعلق به این بومسازگانها، که نیز تهدید ادامهی حیات انسان روی کرهی خاک را بهدنبال داشت. آلودگی آب، خاک، هوا و تبدیل منابع زمین به زباله و زبالهسازی در نهایت کرهی زمین را به بیابانی غیرقابل سکونت برای همهی جانداران و نیز انسان بدل میکند. گسترش نگرانی از این خطر حتمی، سازمان ملل را به برپایی همایش ریودوژانیرو در 1992 واداشت. در این همایش که بهنام همایش «سران زمین» نیز خوانده شد، اسناد و راهکارهای خروج از معضل ارایه شد و سران جهان تعهد کردند که برای آن تلاش کنند. این همایش، جهانیان را به همکاری بینالمللی برای پایداری زمین و کنترل جمعیت؛ تغییر الگوی مصرف؛ تلقیق محیط زیست و توسعه در تصمیمگیریها، حفاظت از هوا- خاک و مبارزه با جنگلزدایی و بیابانزایی؛ حفاظت از بومسازگانهای شکننده مانند آبخیزها و پیکرههای آبی؛ حفاظت از تنوع زیستی؛ مدیریت زباله، پسماند، پساب، و سرریز مواد سمی در طبیعت؛ و از همه مهمتر به شناسایی و تقویت نقش جوامع بومی و دانش بومی در تصمیمگیریها فراخواند.
نمای قنات دوطبقهی اردستان
در سال 1994، سازمان ملل متحد پیمان مبارزه با بیابانزایی را بهامضای کشورهای جهان رساند. این پیمان بار دیگر، ضمن نقدی ریشهای به توسعه بهشیوهی مدرنیزاسیون، لزوم توجه به جوامع بومی و دانش آنها برای جلوگیری از تبدیل جهان به بیابانی عظیم را گوشزد کرد. در سال 2000 گزارش کمیسیون جهانی سدها، در نقد ساختوسازهای با نام توسعه، در بازبینی عملکردِ بانک جهانی انتشار یافت. «سدها و توسعه» گزارشی بود که یکی از مهمترین و پرپیامدترین فعالیتهای دنیای مدرنیته - ساختوساز در آبخیزها و سدسازی در سراسر جهان - را به نقد کشید.
در سال 2002 همایش «ریو + 10» در ژوهانسبورگ برگزار شد. اسناد این همایش نیز، ضمن اعلام تعهد مجدّد به مفاد بیانیههای استکهلم و دستور 21 ریودوژانیرو، مسؤولیتپذیری برای توسعهی پایدار ملی، منطقهای و جهانی، تغییر الگوی مصرف و تولید، محافظت از طبیعت، جلوگیری از تخریب محیط زیست، حفاظت از تنوع زیستی، پیشگیری از بیابانزایی و جلوگیری از تغییر اقلیم را هشدار داد. کنفرانس ژوهانسبورگ ضمن سفارش به افزایش گفتوگو و همکاری میان مردم و تمدّنهای مختلف، و نیز توجه به منزلت انسان و جلوگیری از اشغال و سلطهگری، برای نخستین بار بهگونهی علنی مضرّات جهانیسازی و پیامدهای مخرب آن را بررسی کرد.
بر رویهم، توجه به توسعهی پایدار و ارزشگذاری بر جوامع بومی و دانش بومی از مهمترین دستورات سازمان ملل است.
شیوهی تصمیمگیری
در عصر مدرنیزاسیون تصمیمگیرندگان اصلی جامعه، فنسالاران و مهندسان هستند. «لیوتار» بر آن است که دیوانسالاران (تکنوکراتها) به جامعه اعتماد ندارند و خودبزرگبینی، نخوت و بیبصیرتی آنها به تصمیمگیریهای نادرست زیادی میانجامد. درحقیقت، از مهمترین ویژگیهای مدرنیزاسیون، شیوهی تصمیمگیری نادرست و نگرش از بالا به پایین نسبت به جوامع بومی و دانش آنان است. تجربهی دنیا و کشورمان نشان میدهد که تصمیمگیریها و برنامهریزیهای از بالا به پایینِ مشاوران و مهندسان برای جوامع بومی و برای آبخیزها و شهرها و... از جوهرهی ناپایدار مدرنیزاسیون سرچشمه میگیرد و برای جوامع بومی بسیار زیانبار است. پژوهشهای جهانی بازتابیافته در ادبیات گستردهی توسعهی پایدار، ریشهی بسیاری از ناپایداریهای اجتماعی و زیستمحیطی را در همین روش تصمیمگیری و برنامهریزی یافته است. تکنوکراتها غالباً بدون ارزشگذاری بر دانش بومی، برنامهریزیهای نادرستی انجام میدهند که به نابودی جوامع بومی و دانش پایدار آنان انجامیده است. برنامهریزی از بالا به پایین - هر نامی که داشته باشد - نادرست از آب درمیآید. تنها برنامههایی پایدار خواهند بود که جوامع بومیِ توانمند، تصمیمگیرنده و انجامدهندهی آن باشند. این جوامع که سرنوشت زندگی و معیشتشان به حفاظت از محیط زیستی که در آن به سر میبرند وابسته است، کمتر دچار اشتباه میشوند. بنا بر یافتههای توسعهی پایدار، توجه به دانش بومی و توانمندسازی جوامع بومی از ضروریترین گامها در هر جامعه است.
دانش بومی ایران
دانش بومی سرزمین کهن ما یکی از درخشانترین نمونههای دانش بومی در جهان است که در شش هزار سالِ گذشته، کشاورزی آبی را آزمود و به جهانیان آموخت. ساختِ سازههای پایدار با کمترین هدررفتِ دمایی و کمنیاز به سوخت، سازههای مقاوم دربرابر زمینلرزه و نیز بهکارگیری سوختِ گاز ناشی از پساب و... همه نمونههای بسیار درخشانِ دانش بومی در این سرزمین، و هماهنگ و همسو با توسعهی پایدار است. ایرانیان در کاربردِ آبهای زیرزمینی بسیار ماهر بودند. کاریز (قنات)، دانش بومی برخاسته از ایران و نمونهی فناوری پایدار و درخشان بهرهگیری از آبهای زیرزمینی، بدون هیچ اثر منفی بر آبخوان، است. مدرنیزاسیون آبخیزها اثر بسیار نامطلوبی بر کاریزهای کشور داشته است.
آببندانهای ایران از قدیمیترین روشهای دروِ باران بهشمار میروند که در دامنههای شمالی البرز مرکزی بسیار مرسوم بوده و برای تأمین آبِ شالیکاریها و باغها بهکار گرفته میشده است. سدهای شمال ایران، با نادیده گرفتن این دانشِ بومی و کارآمد، اثر تخریبی زیادی بر این دانش داشتهاند.
سد کریت طبس قدیمیترین سد قوسی جهان
ایرانیان همچنین سدسازان توانایی بودند و پیچیدهترین فناوریهای سدسازی را از قرنها پیش آزمودند. نخستین سد قوسی جهان در عهد ساسانی ساخته شده و بلندترین سد جهان تا اوایل قرن بیستم متعلق به ایران بود. اما با مشاهدهی پررسوب شدن سدها و ناکارآمدی آنها پس از چند دهه، ایرانیان این فناوری را از شش سده پیش کنار گذاشتند. کودتای 1332 با بازکردن پای شرکتهای امریکایی و اروپایی به آبخیزها و شهرهای کشور، به سدسازی و شهرسازی از نوع مدرنیزاسیون وارداتی پرداخت و تجربهی بومی درخشان ایرانیان را نادیده گرفت. متأسفانه شور و شوق احیای هویّت ملی پس از 1357 نیز نتوانست این شیوهی نادرست و سراسر اشتباه را از سیاستگذاریهای ما پاک کند. شوربختانه، این تقلید نادرست را هنوز هم ادامه میدهیم. شرکتها و تکنوکراتهای منتفع از مدرنیزاسیون در تداوم آن نقشی بیچونوچرا داشته و دارند.
جلوههای مدرنیزاسیون: ساختوساز در شهرها
ساختوساز بی توجه به مبانی پایداری در محیط به پیدایش شهرهای بی در و پیکر و ناخودکفا انجامید. شهرهای دوران مدرنیزاسیون به بدترین شیوهای به طبیعت و عرصههای مختلف آن تجاوز کردند: رودها در شهرها به بند کشیده شدند یا به زیر زمین فرستاده شدند؛ تپه و حتا کوهها صاف شدند؛ درهها به بدترین شیوه تخریب شدند؛ جنگلها از میان رفتند؛...
شهرهای دوران مدرنیزاسیون، گذشته از تجاوز به محیط پیرامونی خود، بهرهکشی از طبیعت و منابع آن تا دوردستها را حقّ خود شمردند: آلودگی هوای شهرها به همهی اطراف سرایت کرد؛ پساب و فاضلاب شهرها تا دوردستها آبها، خاکها، کشتزارها و... را بهشدت آلود؛ منابع آبِ کشاورزی زیادی از کشاورزان و حقابهداران به زور گرفته شد تا در شهرها به بدترین و نامناسبترین شکل مصرف شود...
انحراف آب کشاورزی با ساخت سدهای بزرگ برای مصرف شهرها، سیاستگذاری نادرستی بود که در پنجاه سال گذشته و پس از ساختِ سد کرج، بهعنوان نخستین نمونه، آغاز شده و تا کنون ادامه یافته است. این سیاستگذاری سبب بهوجود آمدن کلانشهری بی در و دروازه شد که هفت برابر استانداردهای جهان، مصرف سرانهی آب دارد. در حالی که تهران پانصد کاریز داشته که بهخوبی پاسخگوی مصرفش بود. هماینک نیز نیمی از آب تهران از منابعِ زیرزمینی برداشت و در شبکه تزریق میشود، یعنی، اگر تهرانیها مصرفشان را به 5/3 برابر استاندارد جهان برسانند، آب زیرزمینی برایشان کافی است. بر اینپایه، همهی هزینههای سرسامآور ساخت سدهای کرج و لار و لتیان و طالقان و ماملو و... بیهوده بوده است. آب رودخانههای تخصیصیافته به تهران متعلق به کشاورزانی مولّد بود که هرگز روشن نشد که با از دست دادن حقابهی خود به چه سرنوشتی دچار شدند. خالی شدن بسیاری از روستاها و مهاجرت به شهرها مدیون این سیاستگذاریهای نادرست نیز بوده است.
در توسعهی پایدار، شهرها باید خودکفا باشند. معماری سبز تا اندازهی زیادی از هرگونه ناپایداری در محیط پیشگیری میکند. نمونهی معماری سبز در برکلی کالیفرنیا و برلین، ساختِ ساختمانها و مجتمعهایی است که نه تنها با صفحههای خورشیدی پیشبینی شده بر روی ساختمان، برق خود را تأمین میکنند که در بامِ خود سامانهای برای گردآوری آبِ باران، و نیز سامانههایی برای ذخیرهسازی و مصرف و بازچرخانیهای متعدد برای مصارف گوناگون و در آخرین مرحله، مصرفِ پساب در فضای سبز خود دارند. شهرهایی که اینگونه طراحی شوند دیگر نیازی به دزدیدن آب کشاورزان یا تجاوز به حریم سکونت و تولید آنان ندارند. اینگونه معماری، شهرها را از سامانههای بسیار پرهزینهی فاضلاب شهری نیز بینیاز میکند. این ساختمانها که بهنام ساختمانهای سبز شناخته شدهاند برای «تفکیک- بازیافتِ» بخشی از زبالهی ساکنان هم بهگونهی سامانمند چارهجویی کردهاند و میزانِ زبالهی تفکیکشدهی خروجی ساختمان، کمترین میزان ممکن است.
جلوههای مدرنیزاسیون: ساختوساز در آبخیزها
از جلوههای مدرنیزاسیون، ساختوساز در آبخیزهاست. کارنامهی این فعالیت بسیار ناامیدکننده است. مدرنیزاسیونِ آبخیزها نیز همانند مدرنیزاسیون شهرها چهرهای کاملا متجاوز از خود نشان داده است و به جوامع بومی آبخیزها زیانهای جبرانناپذیری وارد کرده است. شوربختانه، با وجود اینهمه آسیب، دست نیافتن به اهدافِ اعلامشده بزرگترین ویژگی سدسازی است. سدهایی که به بهانهی تأمین آب کشاورزی ساخته شدند، گاه اصلا اراضی کشاورزیشان پیدا نشد. بسیاری از سدهای کشاورزی، آبِ دوباره برای زمینهای پاییندست تأمین کردند؛ زمینهایی که کاریزی بارور و پایدار یا آببندانی کارآمد و پایدار یا سامانهای از جویهای سنتی، بهخوبی، کار آبرسانی و آبیاری آنها را انجام میدادند. با وجودِ هزینههای بسیار گزاف تحمیلشده به بودجهی کشور، سدها شاید بیش از چند درصد به اراضی آبی کشور نیفزوده باشند. بسیاری از سدها مانند سد زرینهرود و سد جیرفت، اراضی پاییندستِ خود را شور و زهدار کردند. پس از ساخت اینهمه سدهای بسیار پرهزینهی «برقآبی»، تنها 5/7 درصد از برق کشور از برقآبیها تأمین میشود.
سدسازی برای تأمین آب شهرها نامؤثرترین تخصیص است؛ سدها سالانه 10 میلیارد مترمکعب از آب شیرین محدود کشور را در مخزنها تبخیر میکنند؛ سدها، مسؤول مستقیم نابودی 10 میلیون هکتار از جنگلهای کشور بهشمار میروند؛ سدها، حقابهی میلیونها کشاورز و باغدار را ضایع کردهاند؛ سدها، حق عشایر بر مراتع موروثی و نیز مسیر کوچشان را ضایع کردهاند؛ سدها، حق سکونت و کشاورزی را از صدها هزار کشاورز کشور با راندن اجباری آنها از موطنشان در دریاچهی سدها سلب کردهاند؛ سدها، حقّ جوامع بومی وابسته به دهانهی رودها در دریاها و معیشت وابسته به ماهیگیری و گردشگری آنان را ضایع کردهاند؛ سدها، با خشکاندن رودخانهها، حقّ جوامع بومی کنار رودها و نیز حق کشاورزان ساکن سیلابدشتها را که سفرهی آب زیرزمینیشان به فرونشست سیلاب و تغذیهی سفره بستگی داشت، ضایع کردهاند؛ سدها، تالابها و دریاچههای کشور را تخریب و نابود کردهاند؛ سدها، رودهای کشور را خاموش و از جغرافیای کشور پاک کردهاند؛...
همچنین مدرنیزاسیون آبخیزها و سدسازی اثر نامطلوبی بر دانش بومی پایدار آب کشور داشته است؛ سدهای زیادی چون سد بار نیشابور، سد نهرین طبس، سد ماشکید و.. روی مادرچاههای کاریزهای قدیمی ساخته شدند که به نابودی کاریز انجامید تا همان اراضی را آبیاری کند که کاریز میکرد با این تفاوت که کاریز، آبی را تبخیر نمیکند اما سدها آب بسیار زیادی را تبخیر میکنند. سدهای استانهای شمالی کشور نیز ساخته شدند تا همان زمینهایی را آبیاری کنند که قرنها آببندانها با کارایی بسیار بالا انجام میدادند.
فعالیت پرهزینهی شرکتهای آبمنطقهای و سایر شرکتهای سدساز پرقدرت کشور در مغایرت تامّ و تمام با اصلهای 44، 48، و 50 قانون اساسی انجام میشود. فعالیت این شرکتها نه تنها با روح قانون اساسی که با سادهترین موازین توسعهی پایدار مغایر است. فعالیتهای سدسازی و انتقال آب همچنین با پیماننامههای امضاشدهی کشور در گردهمآیی سران ریودوژانیرو (1992)، پیمان مبارزه با بیابانزایی (1994) و گردهمآیی ژوهانسبورگ (2002) کاملاً مغایر است.