سیوند
ضرورت نگاهداری یادمانهای باستانی به عنوان مظاهر عینی هویّت ملّی ایرانیان
- سیوند
- نمایش از جمعه, 24 آبان 1392 12:15
- بازدید: 10235
برگرفته از مجله حافظ، شماره 23، نیمه اول بهمن 1384
دکتر ناصر تکمیل همایون
استاد و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
درآمد
هویت ملّی و فرهنگی هر ملّتی، مجموعهی عناصر تشکیلدهندهی حیات بر دوام اجتماعی و تاریخی آن است که در پهنهی جغرافیایی خاص (-بوم،میهن) شکل گرفته و میدان کارکردهای اجتماعی انبوه افراد و آحاد (ملّت) را بر بنیاد کارایی نیازهای انطباق،همبستگی و همسویی و مقبولیت ارزشی زیست تاریخی جامعه تداوم میدهد.
پذیرش هویت در فرآیند زمان دارای جنبههای معنوی و مادیست، و فزون بر خردمندی و هنر انسانی، وجود اماکن باستانی، تاریخی، نظام زیست مشترک در هماهنگی با طبیعت (بافتهای روستایی و شهری) فضای این همانی و تعلق هویتی را نیرومندتر میسازد و بدین سبب یادمانهای گذشتگان تنها غیرمادی چون: اسطورهها، افسانهها، ادبیات و اخلاقیات و جزء اینها نیستند. بلکه بناهای باستانی و تاریخی، انواع یافتههای روخاکی و زیرخاکی که نشان ابتکار و خلاقیت در آنها نقش بسته، در زمرهی میراث ملّی جامعه به شمار رفته و از ابزار و آلات هویتساز و هویتپذیری افراد جامعه یا جماعتهای پراکندهی نیاخاک حکایت میکند.
بیتردید ملّتهای بزرگ و سرزمینهای تمدنهای کهن از یادمانها و یادگارهای بیشتری برخوردارند.هشتاد سال پیش(22 مردادماه 1304)ارنست هرتسفلد ErnestHerzfeld استاد دانشگاه برلن و رییس موسسهی آثار باستانشناسی مشرقزمین در سخنرانی خود در عمارت وزارت ایران(مسعودیه)به درستی بیان کرد:
«ابنیه و آثار ملی در ایران فراوان و در همه جا هست و من در این موقع قادر به ذکر آنها نیستم، چون طوایف آریایی که به واسطهی آنها این مملکت «ایرانشهر» خوانده شده تقریبا نه قرن قبل از میلاد مسیح در ایران ظهور کردهاند، آثار ملی واقعی ایرانی از آن زمان شروع میشود. آثار قدیمتر از آن هم موجود هست مخصوصا در مغرب...این مملکت لا اقل چهار نوبت به درجهی ارتقا رسیده است:
اول،در دورهی هخامنشیست که ایرانیان مرکز دنیای معلوم آن زمان بوده و مدت دویست و پنجاه سال در امنیت زندگانی کرده است؛
دوم،دوره ساسانیست که در حقیقت دروه تجدد ایران محسوب میگردد؛
سوم،دورهی سلجوقیان است که ایران در بین ملل اسلامی پیشقدم بوده و تازه اروپا از عالم وحشیگری بیرون آمده است؛
چهارم،دورهی صفویه که صنایع ایران در آن دوره تجلی مخصوصی داشته و همان موقع اروپا شروع به دستاندازی به آسیا نموده است».آنگاه اضافه کرده است:
«به تاریخ دنیا مراجعه بفرمایید. خواهید دید که هیچ یک از ملل عالم این اندازه آثار نداشته است، یونان یک نوبت ترقی کرده،از پانصد سال قبل از میلاد تا سیصد و بعد از آن دیگر اثری ندارد. ایتالیا دو نوبت ظهور نمود، یکی در دورهی دولت روم و ثانیا در زمان رنسانس (تجدید حیات)، سایر ملل اروپا هم به قدری تازه و جدید هستند که ذکر و مقایسهی آنها مورد ندارد».1
بدیهیست در سرزمینی که این همه آثار باستانی و تاریخی را در خود نگهداری میکند، با مشکلات بیشتری رویارویی دارد، نخست با طبیعت و عوامل طبیعی (سیل،زلزله و نزولات آسمانی)؛ دوم، حفاریهای خارجیان و غارت آثار و یادمانهای باستانی، که داستان جانسوزانه دیگریست؛ سوم،حفاریهای غیرعلمی و سرقت انواع عتیقهها و زیرخاکیهای گوناگون توسط دزدان حرفهیی و حکومتی؛ چهارم، از میان رفتن تپههای باستانی، اماکن تاریخی، نابودی بافتهای کهن شهری بهعنوان جادهکشیها، ساختن فرودگاه، تغییر مسیر رودخانهها، سدسازیهای متعدد، تعریض خیابانهای شهر، نوسازی بافتهای شهری و جز اینها و حتا گاه بهعنوان مرمت و زیباسازی و به نیت«قصد قربت!». دربارهی هریک از این نوع آسیب های طبیعی و غیرطبیعی بررسیهای موجود است که میتوان به هر یک اشاره داشت و فاش کرد که هویت باستانی، تاریخی، فرهنگی، دینی و ملی یک جامعهی ریشهدار همانند میهن ما چهگونه دستخوش نابودی و اضمحلال آگاهانه و ناآگاهانه قرار میگیرد.
1-حراست آثار باستانی به گونهی پاسداری از نظام فرهنگی
دربارهی چگونگی حفظ آثار باستانی و جلوگیری از نابودی مظاهر تمدن به دست خودیها که شاید به اعتبار خدمت به مردم انجام یافته، شناخت و میزانهای تعیینشدهای وجود دارد که توجه به آنها لازم به نظر میرسد:
1-منشور آتن، تعلق بناهای تاریخی به همهی بشریت و لزوم حراست از آن (مصوب 1931 م)
2-قطعنامهی شمارهی یک اصفهان، نظارت کامل بر هرگونه خدمات و هدفهای مرمتی آثار باستانی و تاریخی(مصوب اردیبهشتماه 1342)
3-قطعنامهی کنگره بین المللی حفظ آثار و ابنیه تاریخی و نیز Venise (مصوب خردادماه 1343).در این قطعنامه (مادهی 11) به سوابق و سنن آنها را ایجاب میکند، چه ساختمانهای جدید الاحداث ممکن است این تناسب و روابط را از نظر حجم و رنگ بهم بزند»و در همین مورد در همان قطعنامه (ماده 13) آمده است:
«آثار و یادگارهای تاریخی که بر تمدن خاص ملّتی گواهی میدهد، یا مبین یک حادثهی معنیدار است و یا بالاخره به نحوی از انحاء واجد تحولی باشد که حکایت از ارزش فرهنگی و ذوقی و معنوی آن ملت نماید،اعم از اینکه در شهر قرار گرفته باشد و یا در خارج و دهات، باید موضوع مورد توجه خاص واقع شده، تمامیت اصالت و سلامت آن حفظ گردد و به صورتی درآید و از آنها استفاده شود. بنابراین از هر عملی که موازنه و تناسب و یا تمامیت اینگونه آثار را به خطر اندازد، و باید احتراز شود».2
4-توصیهی یونسکو«در مجاهدت بین المللی به خاطر حفظ آثار تاریخی» (نشستهای 11 خرداد تا 10 دیماه 1343) به دنبال تایید از اساسنامه به شرح زیر:
«مراقبت و نگاهداری و نگهبانی میراث عمومی کتب و نظایر صنایع ظریف و آثار دیگر تاریخی یا علمی و یا توصیه مواضعات بین المللی برای این منظور به ملل ذینفع».3
2- بیعنایتی دانسته و نادانسته نهادهای حکومتی
از آغاز توجه فرهیختگان و باستانشناسان و فرهنگدوستان ایرانی به حفظ و حراست آثار باستانی و تاریخی، همواره سخن از ناآگاهی و بیعنایتی کاربهدستان دولتی در میان بوده است. گله از اینکه چرا عالیقاپو قزوین یا ارگ کریم خانی شیراز یا قصر قجر تهران، به زندان و شکنجهگاه مبدل شدهاند یا کاروانسرای مشهور عصر سلجوقی و صفوی، طویلهی خوانین منطقه گردیده است و یا فلان مسجد یا امامزاده در معرض نابودی و بیحرمتی قرار گرفته است و... پروندههای میراث فرهنگی ایران نشان میدهد هیچ منطقهیی از ایران دور از آسیبهای این چنانی نبوده است. در مقالهیی با عنوان «کاشانهی ما رفت به تاراج» از خانم لیلا صمدی به روشنی نشان داده شده که هیچ استانی و شهری از تخریب ناآگاهانه مصون نمانده است.
وزارت نفت، وزارت راه، شرکتهای ساختمانی، شهرداریها، جنگلبانیها، سازمانهای آبرسانی و لولهکشی در اقدام به سدسازی بیرویه و جدیدا احداث مترو در شهرهای تاریخی (اصفهان) و...بسیاری از بناهای باستانی و تاریخی (پیش از اسلام و اعصار اسلامی) ایران را نابود کردهاند و سازمان میراث فرهنگی ایران یا بیخبر بوده است یا کاری از دستش برنمیآمده و فریادش به جایی نرسیده است. به قول نویسندهی مقاله «این نوشته نه مرثیهسرایی در سوگ تاریخ از دست رفتهی کشورمان است [بلکه] گوشهیی از حکایت بیمهریهاییست که بر تاریخ چند هزار سالهی این مرز و بوم روا داشتهایم».4
3-هشدار به کار به دستان حکومتی در پاسداری از پاسارگاد
اینک نوبت به تخریب گویا به دست پاسارگاد رسیده است. این جلگه که نام مرغاب را هم دارد، در شمال غربی استان فارس در دامنهی تپهها و کوههاییست که از زاگرس انشعاب یافته است. طول آن را 25 کیلومتر و عرض آن را 12 نوشتهاند و در ناحیهی جنوب (تنگهی بلاغی) به کمتر از یک کیلومتر میرسد. از سرزمین یاد شده برای نخستین بار کتزیاس Ctesias پزشک یونانی، پادشاه هخامنشی با عنوان «پارسه گد»، «پارسه گرد»«به معنای شهر یا لشگرگاه پارسیان» یاد کرده است و امپراطوری یا دقیقتر«شاهنشاهی»تاریخی هخامنشی در همین جلگهی باستانی شکل گرفته (550 ق.م) و کاخهای متعدد و بناهای معظم مذهبی و نظامی و باغ و بوستانهای سرسبز و باصفا و طراوت در سراسر آن،گسترهی دلپذیر ایجاد شده است.
استروناخ David Stronakh در نقشهی پاسارگاد و حوالی آن آثار زیر را نام میبرد:
1-آرامگاه کوروش،2-کاخ بار کاخ دروازه،4و 5-آبنماها، 6 و 7-تک بناها،8-کاخ اختصاصی،9-برج سنگی معروف به زندان سلیمان،10-تل تخت یا تخت سلیمان،11-مذبحهی سنگی پشت نیمههای غربی.
فزون بر این آثار از سکوهای نیایشگاه،تپههای پیش تاریخی موجود در جایجای پاسارگاد،کاروانسرای مظفری،مسجد اتابکی و...باید نام برد.5 آرامگاه کوروش کبیر (ذوالقرنین قرآن مجید، سورهی کهف،83-98) و مسیح یا شبان خداوند در عهد عتیق (دانیال نبی باب هشتم) نماد مردانگی و آزادگی (در کورش نامهی گزنفون) و برپادارنده نخستین حکومت نیمه جهانی برپایهی حفظ حقوق اقوام و ملتها و احترام و تکریم باورهای آنان،قرنها در همین سرزمین به نام مادر سلیمان زیارتگاه ایرانیان بود، در زمان اتابک سعد بن زنگی (ممدوح سعدی شیرازی) با کشیدن دیواری به قطر 5/2 متر (5/54 متر طول و 80/48 متر عرض) دورادور آن به صورت مسجدی درآمد که در گذشته به نام مسجد اتابکی شهرت یافت و به صورت مکان مقدس برای همهی مسلمانان درآمد.6
دشت پاسارگاد از رود پلوار(پرواب)مشروب میشد؛ دشت مرغاب با واژهی مرغزار بیگانه نیست. این رودخانه به صورت نیمه دریاچهیی درآمد بود که به قول ابن بلخی طول آن صد فرسنگ و در عرض یک فرسنگ و گیاه این مرغزار به زمستان به کار آید و تابستان چهارپایان را زیان دارد.7
رودخانهی پلوار در درهی تنگهی بلاغی کنار روستای سیوند جریان دارد و سرانجام به دریاچه تبریز میریزد. در سال 1372 بیآنکه به مسائل باستانشناسی منطقه توجه شود، تصمیم گرفته شد که در دو تنگهی مذبور سدی ساخته شود و آبهای پلوار به جای اینکه به رودخانه معروف کر و دریاچهی تبریز بریزد،از این پس دشتهای میان شیراز و پاسارگاد و تخت جمشید را آبیاری کند. معلوم نیست کار به دستان سد سیوند اندیشیدهاند که دریاچهی بختگان هم مانند بسیاری دریاچههای داخلی ایران زمین به خشکی و خاموش میگراید و فضای طبیعی،اقلیمی و اکوسیستم منطقهیی را دگرگون میکند و پرندگان مهاجر پس از قرنها برای همیشه از بخت بد خود «دریاچهی بختگان»را از دست میدهند و ساکنان پیرامونی رودخانه نیز از حقابه خدایی، قانونی و ملی محروم میشوند.
اینها هم سهل است، معلوم نیست عاملان اصلی سدسازی در سیوند، با متخصصان باستانشناسی به گفتوگو نشستهاند یا خیر؟
شورای هماهنگی انجمنهای دوستداران میراث فرهنگی ایران، در تقاضانامهی عقب انداختن آبگیری سد سیوند را بیان داشته،چنین آوردهاند:
«تنگهی بلاغی به دلیل عبور عشایر و مسیر کاروانرو تاریخی و جادهی شاهی-معروفترین و کهنترین جادهی بین المللی جهان- و آثار بسیار ارزشمندی چون سکونتگاههای انسانهای دورهی پارینه سنگی،بقایای دهکدهها،کورههای ذوب فلز و کورههای 7500 سالهی سفالگری،کارگاههای فرآوری غذا،سازههای آبی و دفاعی، گورهای باستانی و...با پیشینهیی به گسترهی 10 هزار سال،از اهمیت بهسزایی در بررسی و شناخت تاریخ و فرهنگ ما برخوردار است که آبگیری آن سد میتواند همهی این آثار را به زیر غبار فراموشی و شاید نابودی ببرد.همچنین رطوبت ناشی از دریاچهی پشت سد در درازمدت بر زیست بوم منطقه تاثیر گذاشته و با پدید آوردن و رشد دادن گیان مخرب بر روی سازههای دشت پاسارگاد(کاخ بارعام،کاخ دروازه،کاخ اختصاصی،گور کمبوجیه،نیایشگاه و...بویژه آرامگاه کوروش بزرگ)و حتا شاید «نقش رستم»،«نقش رجب»و تخت جمشید،این باشکوهترین یادگار ایران باستان،اثرات ویرانگری بر این یادمانهای گرانقدر خواهد داشت.»(به تاریخ 13/8/84)8
سخن پایانی
در ماههای اخیر دربارهی این مشکل بنیادی در محافل مختلف گفتوگوهایی به میان آمده است ونامهها و درخواست نامههایی از سوی انجمنهای فرهنگی انتشار یافته و در جراید [از جمله ماهنامهی حافظ دی 84] به آنها توجه شده است.
گروهی از ایراندوستان فرهنگی اشاره دادند که خاک منطقهی سیوند سست است و احتمال نفوذ آب در دشت پاسارگاد زیاد است و رطوبت ناشی از دریاچهی سد با رشد گیاهان مخرب،زیستبوم منطقه را آسیب میزند. همچنین در صورت بالا آمدن آب،گورهای باستانی متعلق به هفت هزار سال پیش و تپههای باستانی حفاری نشده، کورههای فلزپزی عهد داریوش یکم، مجموعههای ذوب فلزات و سفالگریها و بسیاری آثار دیگر و چه بسا آرامگاه کوروش و بناهای بازماندهی عهد هخامنشیان در صورت وقوع سیلابهای نابهنگام به زیر آب بروند.هم اینان معتقدند که محوطهی پاسارگاد از طرف یونسکو آثار تاریخی و باستانی شناخته شده است و تخریب آن،نقض پیماننامههای حفظ و حراست آثار بشریست.
دولت و سازماهای سد سازی (وزارت نیرو) و طرفدارانشان باید به سخن معقولانهیی که خوشبختانه یکی از مسوولان سد بیان کرده است عمل کنند و آن اینکه:
«تا زمانی که مسوولان میراث فرهنگی مطمئن نشوند که سد سیوند به منطقه پاسارگاد آسیبی وارد نمیکند،این سد آبگیری نخواهد شد».9
هر دو گروه (موافقان حراست آثار ملی و باستانی و مخالفانی که نسبت به امر اجتماعی و حیاتی کنونی جامعه حساسیت نشان میدهند)، باید عالمانه بهطور عینی پژوهش و بررسیهای باستانشناختی خود را ادامه دهند و لا اقل به مدت 4 سال از آبگیری سد جلوگیری نمایند و نتایج پژوهشی خود را صمیمانه و روشن در اختیار علاقمندان به فرهنگ و تمدن ایران قرار دهند و اگر زمانی متوجه شدند که احتمال نابودی آثار تاریخی و باستانی وجود دارد، مسوولانه و متعهدانه اعتراف کنند که از سالهای پیش (1372) اشتباه رخ داده است و این اشتباه کاری در کشورهای دیگری هم پدید آمده است و انجام «پروژهی مخرب»سد سازی را برای همیشه فراموش کنند و برنامهی خود را به«بند امیر» و جای دیگری از رود کر با مطالعهی دقیقتر انتقال دهند تا هم آثار مدنیت ایرانی و اسلامی محفوظ بماند و هم ایرانیان از مزایای آب رودخانه که نعمت خدادادیست، برخوردار گردند.
پینوشتها:
(1)-مصطفوی،سید محمد تقی،سفارشنامهی انجمن آثار ملی،تهران،انجمن آثار ملی،1344، ص 504.
(2)-بحر العلومی،حسین،کارنامهی انجمن آثار ملی،تهران،انجمن آثار ملی،1335، ص 19،21 و 22.
(3)-همان،ص 5.
(4)-ویژهنامهی یادمانهای باستانی و هویت ملی، ص 21.
(5)-به نقل از شاپور شهبازی،راهنمای جامع پاسارگاد(شیراز،بنیاد فارسیشناسی)، 1369،ص 34 و 35.
(6)-برای آگاهی بیشتر -سامی،علی،پاسارگاد و آرامگاه کوروش هخامنشی،شیراز،1338 و زندهروح کرمانی،محمد حسین،پاسارگاد،تهران،بنیاد یادگارهای فرهنگی، 1380.
(7)-ابن بلخی،فارسنامه به کوشش علی نقی بهروزی،شیراز،اتحادیهی مطبوعاتی فارس،1343، ص 217.
(8)-به نقل از اعلامیهی شورای هماهنگی انجمنهای ملی ایران.
(9)-به نقل از نامهی پایگاه اطلاعرسانی برای نجات یادمانهای باستانی (دشت پاسارگاد).
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا