شنبه, 12ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی زیست بوم سوگنامه بلوطهای زاگرس؛ گزارشی سوخته از آتش سوزی مهیب/ پای در آتش و دست فریاد به آسمان!

زیست بوم

سوگنامه بلوطهای زاگرس؛ گزارشی سوخته از آتش سوزی مهیب/ پای در آتش و دست فریاد به آسمان!

خبرگزاری مهر: درختان تنومندی که تا چند روز پیش، وسعت سایه شان آماده بود تا جای خستگی رهگذری باشد و دست دعای شاخه هایشان به طلب باران به آسمان بلند بود و حالا پای در شعله ها دست هوار به آسمان برداشته اند.

001 - DC4091 - NikesneakersShops , nike air chromeposite for sale california cheap - Jordan Jordan 1 Mid MMD (Black) | Nike News

به گزارش خبرنگار مهر، ماشین بر پیچ بلند باریکه ای، از کنار پرتگاهی عمیق بالا می رود تا ما را بر بلندی "چنگری" برساند؛ تنها ماشینی که می تواند از عمود این جاده بالا بکشد لندروری است که گاه می ایستد و گاه به امداد دنده کمکش نفس می گیرد.

این باریکه دستی را چند سال پیش دامداران این منطقه برای دست یابی آسان به مراتع بالادست، با بیل و کلنگ ساختند و امروز کوره راه نجاتی شد تا امدادگران را به مقابله با آتش برساند.

بالا آمده ایم و ماشین، از میان انبوه ستبر درختانی که شانه به هم چسبانده اند، می گذرد. تبر کهولت، بعضی بلوط ها را از پا انداخته و اسکلت بلند خشکشان را روی زمین پهن کرده است. بسیاری درختان میوه پسته وحشی، بادام، امرود و بلوط این منطقه را نمی توان شمرد.

 

ماشین تقریبا دو کیلومتری محل آتش سوزی می ایستد و بقیه راه را باید سوار بر پاهایم از دره های عمیق پیش رو بالا و پایین بروم. هرچه نزدیک تر می شوم، روبه رو سیاه تر می شود. باد اینجا به راستی بوی زلف سوخته می دهد و زمین زیر پایم داغ تر و داغ تر!

انگار سفر کرده ای هستم که پس از گذشتن تاراج خونین قبیله اش از سفر بازگشته است و چیزی جز ویرانی و سوختگی از قبیله اش برجای نمانده است.

درختان تنومندی که تا چند روز پیش، وسعت سایه شان آماده بود تا جای خستگی رهگذری باشد و دست دعای شاخه هایشان به طلب باران به آسمان بلند بود و حالا پای در شعله ها دست هوار به آسمان برداشته اند.

شاخه های کوچک برجا مانده، کودکانی را ماند که آنان نیز از دم تیغ آتش گذشته اند و میان خاکستر اسکلت تردشان، کودکانه دراز کشیده اند. بعضی از نهالهای کوچک را نیز که دست طبیعت، تازه بر سینه خاکشان نشانده، شعله ای کوچک کافی بوده تا قامت کوچکشان جزغاله شود و از ادامه زندگی بمانند.

 

نفس نفس از سینه کوه بالا می روم . حالا نقطه ای شده ام میان کوهستانی سوخته! دره های اطراف را تا چشم کار می کند سیاهی است و دود هنوز از بعضی دره ها بلند می شود و این نشان می دهد آتش افتاده به دامان دره ها هنوز نمرده است.

کوهستان شیرکش آن قدر دره های تودرتو دارد که سر زدن به همه آن ها از نفس سوخته و پاهای خسته من برنمی آید. به درخت تنومندی می رسم که سالها از گذر تند کله باد(باد بهاران) تکان نخورده و توفان ها از پیکرش گذشته و خم به شاخه نیاورده و حالا مقابل هجوم وحشی آتش سرتسلیم برخاکستر داغ گذاشته و فوت آرام باد، آتش خفه شده تنه اش را دوباره جان داده است.

نگاه می چرخانم و چند درخت دیگر، آن سوتر باز "گر" گرفته اند و تنها باد تندی کافی است تا با بردن مشت کوچکی از خاکسترش به دامن دره پایین دست، آتش سوزی هولناک دیگری را کلید بزند.

دوازده ظهر است و درست یک شبانه روز از مهار کامل آتش گذشته است اما اگر نیروهای گشتی نرسند باید منتظر از دست رفتن صدها هکتار دیگر بود.

هرچه اطراف را می نگرم جنازه ی درخت است و زمین سوخته؛ مشت خاکی نیست تا بر صورت آتشی بکوبم که دارد از پای درختی بالا می رود. شاخه ای به دست می گیرم و با ضربه چند شلاق، آتش را بند می آورم و با عجله به سراغ تنه گرگرفته دیگری می دوم.

 

سرم را برمی گردانم که آتش دوباره نفس گرفته و به پای درخت پیچیده است. داد می زنم اما صدایم به آن سوی کوهستان سوخته نمی رسد. تنها صدای پرنده ای در دور دست به گوش می رسد که گویی دور از آشیانه سوخته اش مویه می کند.

خسته می شوم و زیر هرم سوزان خورشید مرداد ماه ساکت می مانم وعرق خستگی می ریزم...

منطقه سوخته را جا می گذارم؛ در میان درختان شلوغ دره ای گم می شوم. نمی دانم ماشین را کدام سمت جا گذاشته ام؛ داد می زنم تا بالاخره صدای بوق های ممتد دره را پرمی کند. فقط من هستم با دودهای بلندی که گویی از آتش فشان پشت سرم برمی خیزد.

چه کرد سهل انگاری کوچکی با جان این همه درخت؟! سهل انگاری کوچکی که طراوت پوشش سبز کوهستانی بلند و دره هایی عمیق را به خاکستر سیاه نشاند.

 

استانی با این همه کوهستان و این همه جنگل دست نخورده، چرا باید از وجود یک بالگرد بی نصیب باشد تا این گونه مواقع به دادش برسد؟اگر آن یک بالگرد اجاره ای هلال احمر کرمانشاه هم نبود، دست های خالی، درمقابل کوهستان صعب العبور شیرکش چه می کردند؟ کوهدشت با مناطق بی عبور بسیار و جنگل های دست نخورده دور دستش، آماده است تا با جرقه ی کوچک دیگری به

فاجعه ای سرخ تبدیل شود؛ تنها ماشین گشت اداره منابع طبیعی اش چگونه می تواند از عهده گستره پوشش جنگلی اش برآید؟

یک گزارش سوخته دیگر هم تمام شد و ما مانده ایم و دلهره جرقه کبریت بی توجهی دیگری و از دست رفتن 500 هکتارهایی دیگر...

...................

گزارش: حشمت الله آزادبخت

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه